سيماي آزادي19/4/95: در گردهمايي بزرگ ايران آزاد، که با
شرکت ايرانيان و حاميان مقاومت ايران از سراسر جهان برگزار شد، رئيسجمهور برگزيده
مقاومت مريم رجوي طي سخناني خطاب به شرکت کنندگان گفت:
دوستان گرامي! به همه شما سلام ميکنم. در مقابل اعتمادي که به
من ابراز ميکنيد، کلامي که شايسته باشد، پيدا نميکنم، جز اينکه خاضعانه سر فرود
بياورم، و بگويم که احساسات شما يادآور تعهد بزرگي است که بر شانههاي من گذاشتهايد.
اين، نگراني شب و روز من است که در برابر شما، در برابر مردم ايران و در پيشگاه
تاريخ و خداي بزرگ در ايفاي اين مسئوليت روسفيد باشم.
من آمدهام سخن آنهايي را
بگويم که شنيده نشدهاند، اما نيروي تعيينکننده ايراناند. سخن آنهايي که سرکوب
شدهاند، اما عزمشان براي آزادي، ايران را دگرگون خواهد کرد. در اين کار پشتگرمي
من به عزم و ايمان شماست، ميخواهم بدانيد که به تکتک شما تکيه دارم و به همه
شما نيازمندم.
هردو جناح رژيم در برابر يک جامعه عميقاً ناراضي شکست خوردهاند
از توافق اتمي ميان قدرتهاي بزرگ با رژيم ولايت فقيه يک سال ميگذرد.
بگذاريد اين يک سال را جمع بزنيم: جناح خامنهاي که ميخواست راهي براي فرار از
بحران پيدا کند، شکست خورد، جناح رفسنجاني و روحاني که اين توافق را نردباني براي
بالا رفتن خود ديده بودند، از آن پايين افتادند، و دولتها و کمپانيهاي غرب که
خواب يک شهر طلايي را در ايران ميديدند، بهجاي آن، ويرانههاي ولايت فقيه را
ديدند. بله، هر دو جناح در برابر يک جامعه عميقاً ناراضي شکست خوردند. اما طرف
پيروز، مقاومت مردم ايران است که هم افشاکننده برنامه بمبسازي اتمي است و هم
حقانيت راهحلش يعني ضرورت سرنگوني رژيم ولايت فقيه اثبات شده است.
سال۱۳۹۰ در اواخر دوره پاسدار احمدينژاد،
خامنهاي رژيم خود را در خطر ميديد. براي نجات رژيمش، او بهقول خودش از طريق
«محترمين منطقه» به آمريکا رو آورد و براي دست برداشتن از برنامه اتمي آمادگي
نشان داد. در شهريور سال ۱۳۹۲، در آستانه شروع بخش علني مذاکرات،
خامنهاي هم به قتلعام در اشرف دست زد هم بهانواع زد و بندها و کشتارها براي
حفظ بشار اسد. چون ميخواست عقبنشيني از بمبسازي را با قدرتنمايي پنهان کند. با
اين همه سرانجام، به عقبنشيني تن داد و حداقل براي يک دوره، از بمب اتمي دست
برداشت. ولي بحران گريبانگير رژيم مهار نشد، بلکه هر چه بيشتر فوران کرد و ولايت
فقيه در باتلاق جنگ سوريه فرو رفت. ولي مجاهدين، از اشرف و ليبرتي تا اوين و
گوهردشت ، همه جا محکم و استوار ايستادند و تکثير شدند.
همزمان، جناح رفسنجاني ـ روحاني سعي کرد با شعار اعتدال، خود را
منجي رژيم معرفي کند. گمان ميکردند با برقراري توافق اتمي يکباره، همه درها بهروي
آخوندها باز ميشود. و راهي براي مهار جنبش اعتراضي پيدا ميکنند.
در اين يکسال، تحريمها بهميزان زيادي لغو شد و صادرات نفت بالا
رفت؛ اما پول آن به تنور جنگ سوريه سرازير شد. دهها هيأت سياسي و تجاري اروپا به
تهران رفتند. اما در آنجا جز يک نظام بيپول، بيثبات و سراپا فاسد نيافتند. قرار
بود اقتصاد کشور بهبود پيدا کند، اما بيش از پيش در رکود فرو رفت، نظام بانکي
ورشکسته شد و کارخانهها مثل برگ خزان ريختند.
ميخواستند روابط خود را با جهان بهتر کنند، اما بهجاي آن دخالت
در کشورها را بيشتر کردند و در نتيجه، دستکم شش کشور همسايه و منطقه، روابط خود
را با رژيم قطع کردند و آخر کار يک انتخابات قلابي بهراه انداختند و درباره
پيروزي اصلاحطلبان موهوم جنجال بسيار بهپا کردند. اما از آن، ادامه سيطره ولايت
فقيه بر هردو مجلس بهدست آمد که محصول مهندسي خامنهاي بود و سرفرود آوردن
رفسنجاني. بله اين است واقعيت نمايشهاي ميانهروي و اصلاحات.
نه فريب اعتدال توانست راهي براي رژيم باز کند، نه هياهوي برجام
امروز، کارگران ايران ميگويند دولت روحاني امنيتيترين سياست را
عليه کارگران داشته است. هنرمندان ميگويند: ميزان محدوديتها و فشارهاي اين سهسال
از هنگام انقلاب تا بهحال بيسابقه است. هموطنان کرد، عرب و بلوچ و پيروان اديان
مختلف، بهويژه خواهران و برادران اهل تسنن ميگويند بيش از پيش، هدف سرکوب و
تبعيض قرار گرفتهاند؛ از دستگيريها و اعدامها در اهواز، تا خمپارهباران روستاهاي
کردستان. همزمان، توليد و آزمايش موشکهاي بالستيک از سرگرفته شده و تعداد اعدامهاي
سالانه دو الي سه برابر دوره رئيسجمهور قبلي است. يعني نه فريب اعتدال توانست
راهي براي رژيم باز کند، نه هياهوي برجام. و حتي با داشتن بالاترين فرصتهاي بينالمللي
باز هم درمانده و ناتوان است. زيرا بهدليل نارضايتي انفجاري جامعه، از اساس دچار
بيثباتي است. زيرا يک آلترناتيو آماده و هوشيار در برابر خود ميبيند. و ميداند
که همين آلترناتيو، اوضاع بحراني را به سرنگوني نظام ميرساند.
لحظه کوتاه آمدن ولايت فقيه، لحظه هراسش از آلترناتيو
اين حقيقت را در کجا ميتوان ديد؟ عينيتر از هرجا در رفتار خود
رژيم: سال گذشته در هفتم آبان، درست هشت روز پس از آن که خامنهاي عقبنشيني از
برنامه اتمي را در نامه به رئيسجمهور خودش تأييد کرد، بزرگترين حمله موشکي به ليبرتي
را انجام داد. نتيجه نظامي اين جنايت، شهادت ۲۴مجاهد قهرمان بود؛ اما مثل هميشه اثبات شد که لحظه کوتاه آمدن
ولايت فقيه، همان لحظه ترس از مجاهدين و آلترناتيو است. وحالا، در همين روزها،
ابتدا خامنهاي، شکست پروژه کارشکني خودبراي انتقال مجاهدين و استرداد آنها را
پذيرفت و پرسيد: «چرا اينها را به جمهوري اسلامي تسليم نکردندکه حکم الهي را
درباره اينها جاري کند؟» سپس از دوهفته پيش،توسط عوامل عراقي خود از ورود سوخت
ودارو ومواد غذايي به ليبرتي جلوگيري ميکندکه هنوز هم ادامه داردو درست پنج روز
قبل ازگردهمآيي شما، باز هم ليبرتي را موشکباران کرد اين واکنشي بود به استقبال
ايرانيان ازاين گردهمآيي، و همچنين واکنشي به حمايتهاي شجاعانه وستودني
زندانيان سراسرکشور ازاين گردهمآيي. بله، بازهم لحظه هراس ولايت فقيه. اماپاسخ ما
به سردمدار ارتجاع اين است:حکم الهي، بيترديد، جاري خواهد شد واين، همان
سرنگوني ولايت فقيه است؛پس منتظر باش!
دراين رژيم، نه عمامه سياه، نه عمامه سفيد، سرنگون باد ولايت
فقيه
از آنچه در اين يکسال گذشت، به سه حقيقت اساسي ميرسيم: اول
اينکه هردو جناح دريافتن راهي براي ادامه بقاي رژيم شکست خوردهاند. وانگهي، قرار
نيست که مردم ايران از افعي به مار غاشيه پناه ببرند. خير؛ حرف مردم ايران اين است
که در اين رژيم، نه عمامه سياه، نه عمامه سفيد، سرنگون باد رژيم ولايت فقيه. حقيقت
دوم اين است که بهدليل تمايل جوشان عمومي و بهدليل آمادگي مبارزاتي جامعه،
سرنگوني رژيم ولايت فقيه ممکن و در دسترس است. و حقيقت سوم، درخشش راهحل واقعي
است. بهاين معني که از درون ديکتاتوري ديني راهحلي درنميآيد در نتيجه، آنچه
اثبات ميشود، راهحل شوراي ملي مقاومت يعني سرنگوني رژيم استبداد مذهبي است. اين
راهحلي است مبتني بر وجود يک آلترناتيو دمکراتيک، و راهحلي است مبتني بر جوشش و
آمادگي جامعه.
رنجي که زندانيان سياسي با اعتصاب غذاهاي طولاني برخود هموار ميکنند،
شعلهيي از اين مقاومت است. کارگران ما شلاق ميخورند، معلمان ما به حبسهاي
سنگين محکوم ميشوند، اما از اعتراض ، دست نميکشند و مقاومت ميکنند. دختران و
پسران ما هر روز دستگير و تحقير ميشوند، اما به اجبارات آخوندها تن نميدهند.
مادران ما به زندان ميروند، انواع فشارها را تحمل ميکنند اما
از دادخواهي دست برنميدارند. و مجاهدان آزادي در ليبرتي، موشکباران ميشوند و در
سختي و محاصره زجرکش ميشوند، اما ذرهيي کوتاه نميآيند و الگوي مبارزه با رژيم
ولايت فقيه شدهاند.
بله، اين است قدرت لايزال مقاومت؛ اين است جان ناآرام خلق ما که
آزادي را در کام اژدها هم که باشد، بهدست خواهد آورد.
هزار اشرف، هزار کانون نبرد عليه استبداد مذهبي
پس امروز، پرسش اين نيست که آيا حکومت ولايت فقيه در شرايط
سرنگوني هست يا خير؟ پرسش اين است که از چه راههايي ميتوان زودتر به اين هدف
رسيد. پاسخ ما، برپايي هزار اشرف است. يعني هزار کانون نبرد عليه استبداد مذهبي.
براي دستيابي بهيک جمهوري آزاد و برابر، نه وقوع معجزهيي متصور
است و نه شانس و تصادفي بهسود ما در کار خواهد بود. تمام دارايي ما، ملت ايران
است و فرزندان پيشتازش و اين البته بزرگترين قدرت جهان است. پس همه چيز را بايد از
دستها و ارادههاي خودمان انتظار داشته باشيم. براي همين است که بايد هزار اشرف
بسازيم. هزار اشرف، يعني توانهاي سرکوب شده را احيا کردن، بيشماران پراکنده را
گردآوردن، و ذهنها و قلبها را از اين اميد واقعي بارور کردن که بهزير کشيدن ديو
ممکن است. و ميتوان و بايد. هزار اشرف اين است که با نيروي اراده مردممان و
مقاومت سازمانيافته آنها سرنگوني را خلق کنيم. پس، با وام گرفتن از سروده برتولت
برشت بايد بگوييم: اي آن که در تبعيدي مقاومت کن ـ اي آن که در زنداني مقاومت کن ـ
اي زني که در خانه نشستهاي، مقاومت کن ـ اي آنکه بيخانماني، اي آن که از سرما
ميلرزي و اي آن که گرسنگي ميکشي، مقاومت کن، تو بايد رهبري را بهدست بگيري.
بله، هزار اشرف هم نقشهمسير آزادي است، هم نيروي خيزش عمومي وهم آن پتک گراني که
برسر ولايت فقيه فرود ميآيد.
اميد خجسته يک ملت
اميد ما اين است که تاريخي داريم که پشتوانه دستيابي به آزادي را
بهوجود آورده است، اميد ما اين است که ملتي داريم که ظرفيت يک تغيير بزرگ را
درخود ذخيره کرده است. و اميد ما اين است که جنبش سازمانيافتهيي داريم که از رنج
و مقاومت خود، پلي بهسوي آينده ساخته است. وکسي هست که اين اميدها را بهپيروزي
ميرساند، پيشتازي برخاسته ازرنج و درد مردم که پرچم نبرد با دوديکتاتوري را
دراهتزاز نگهداشته است. شبچراغ تاريکيهاي اين مبارزه،حلقه وصل همه اين
اميدها، نقطه اميد ملت ايران؛ مسعود.
زماني آرش، مرزهاي ايرانزمين را مشخص کرد. حالا او، همان دستي
در کمان تاريخ است که اينبار آن را بهسوي آزادي خم ميکند. بله، اميد خجسته يک
ملت.
راهحل ايران
اجازه بدهيد همچنين چند جملهاي درباره سياستهاي بينالمللي بر
سر مسأله ايران صحبت کنم: ميدانيد که در سطح بينالمللي کم نبودند کساني که گمان
ميکردند توافق اتمي براي منطقه آرامش ميآورد. اما براي مردم سوريه، بشکههاي
ديناميت و ۷۰ هزار پاسدار بهارمغان آورد. براي
عراقيها، پاکسازي قومي سنيها بهدست نيروي تروريستي قدس و براي کل منطقه، گسترش
افراطگرايي تحت نام اسلام.
مقاومت ايران خود را در کنار ملت سوريه و رزمندگان دلير آن ميداند
و افتخار ميکند که صداي همبستگي دو ملت است.
در مقابل ما، آخوندها با گروه داعش هماهنگ و همسازند؛ هردو آيين
ارتجاعي مشابهي دارند که ضد پيام اصيل اسلام است، هردو در بربريت و توحش روشهاي
مشابهي دارند و هر دو حياتشان در گرو يکديگر است. بهاين دليل تا به اشغالگري
اين رژيم در سوريه و عراق و يمن پايان داده نشود، راه مقابله با داعش بازنخواهد
شد. اما متأسفانه به بهانه مقابله با داعش، همکاري عملي با نيروي تروريستي قدس
توجيه ميشود. و من هشدار ميدهم که هر گونه سکوت، چه رسد به همکاري با ملاها، باز
کردن راه آنها براي نسلکشي و نقض حاکميت ملي در کشورهاي منطقه است. اجازه بدهيد
يادآوري کنم که از زمان مصدق بزرگ، سياست آمريکا در ايران و بهتبع آن در
خاورميانه از اشتباهي درنيامده به اشتباه ديگر ميافتد. يک روز تقويت ميانهروهاي
موهوم، يک روز در ليست گذاشتن مجاهدين و بستن راه تغيير در ايران و يک روز
ايستادن در مقابل قيامهاي سال ۱۳۸۸، يعني براي استبداد مذهبي راه باز ميکند،
براي جوامع ما مصيبت ميآفريند و براي خودش بحران ميسازد. حالا، براي تصحيح اين
سياست، چه راهي وجود دارد؟ ما به شما راهي را نشان ميدهيم که يگانه راه است،
ضروريترين راه است، و در دسترسترين راه است: و آن بهرسميت شناختن حق مبارزه
مردم ايران براي سرنگوني رژيم ولايت فقيه و کسب آزادي و دموکراسي است. اين راهحل،
فقط بهسود مردم ايران نيست؛ بلکه گشايشي براي منطقه و جهان هم هست. بسياري از
منتخبان مردم جهان و شخصيتهاي بلندپايه آمريکا و اروپا، استراليا، کانادا، آسيا و
خاورميانه که از آزادي و دموکراسي در ايران و از امنيت و حفاظت مجاهدان در ليبرتي
حمايت ميکنند، گواهان پرافتخار همين حقيقتند. به همه آنها و بههمه شما که در
اينجا حضور داريد، درود ميفرستم.
کلام آخر، مقاومت براي آزادي
اما کلام آخر، کلام آخر، همان کلمه اولي است که براي آن بهپا
خاستيم؛ يعني مقاومت براي آزادي. اين تعهد را البته ما آغاز نکردهايم؛ ادامه
تکاملي انقلاب مشروطه و نهضت دکتر مصدق و قيام سي تير است که در آستانه سالروزش
قرار داريم، و پاسخ به آرزوهاي بهيغما رفته انقلاب بهمن است و امتداد سرخفام سي
خرداد. بله، اين تعهد را ما آغاز نکردهايم؛ پيشتازانش، پيامبران و مصلحان بزرگند.
در تورات خدا به موسي گفت: من تو را صدا کردم؛ براي آزادي اسيران و براي آزادي
کساني که در ظلمت زندگي ميکنند. در انجيل آمده است که عيسي گفت: «براي کسي که
باور دارد، همه چيز امکان پذير است» . و قرآن گفته است: پس مقاومت کن، مقاومتي
زيبا؛ همانا آنها، آنرا دور ميبينند و ما نزديکش ميبينيم. اين تعهدي است که در
سراسر تاريخ، هيچ سدي، هر قدر قطور و سخت در برابرش دوام نياورده است. در برابر
مقاومت مردم ايران نيز، استبداد ديني دوام نخواهد آورد.
آري، عصر تازهيي در ايران طلوع ميکند و جامعهيي بر اساس
دموکراسي، جدايي دين و دولت و برابري زن و مرد شکوفا خواهد شد.
براي اين مقصد پرشکوه، ما مقاومت را انتخاب کردهايم؛
ما مقاومت را انتخاب کردهايم ؛ در هر کجا و بههر شکلي که آرمان آزادي ميطلبد.
ما مقاومت را انتخاب کردهايم؛ تا هر زمان که ظلم و استبداد باقي است. و به اين
انتخاب افتخار ميکنيم. ما از پا نخواهيم نشست تا روزي که آزادي، دموکراسي و
برابري همچون رودي خروشان از آذربايجان تا بلوچستان و از خراسان تا خوزستان جاري
شود. ما از پا نخواهيم نشست تا روزي که همه ايرانيان با همه عقايدشان و با همه
تفاوتهايشان دست در دست هم، پرچم پيروزي را به اهتزاز درآورند: پرچم ايران آزاد
و دمکراتيک. سلام بر آزادي درود بر همه شما.».