اينترنت ۱۴/۴/۹۵ : كشيش سعيد عابديني زنداني
سابق زندان گوهردشت درفيس بوك خود اعلام كرد با ۲۰۰ كشيش در گردهمايي بزرگ
ايرانيان در پاريس ۹ جولاي شركت ميكند
اودرمصاحبه
بافاكس نيوزمينويسد: هر چهارشنبه در رجايي شهر هنوز افراد را اعدام مي كنند. اكثر
آنها سني يا برخي زندانيان سياسي هستند،
زماني كه مي خواستند آنها را ببرند سربازان دست و پاي آنها را گرفته و (روي
زمين) مي كشيدند مانند آنكه گوسفندي را براي سر بريدن مي برند.
كشيش
سعيد عابديني زنداني عقيدتي سابق زندان گوهردشت كه اخيرا در تبادل زندانيان بين
رژيم ايران و امريكا آزاد شد و به آمريكا رفت در فيسبوك خود اعلام كرد كه به همراه
٢٠٠ كشيش ديگر در گردهمايي بزرگ ايرانيان در پاريس ٩ جولاي شركت مي كند. اتهام وي
تضعيف امنيت ملي از طريق فعاليت تبليغ مسيحييت از ابتداي سال ۲۰۰۰ عنوان شده بود
سعيد
عابديني كشيش مسيحي ايراني آمريكايي است كه چند سالي در ايران به اتهام جاسوسي
زنداني بود. وي در ايران و از تابستان سال ۲۰۱۲ بازداشت و سپس به زندان اوين منتقل
شد. در ۲۷ ژانويه ۲۰۱۳ بنابه گزارش ها به اعدام و پس از تخفيف مجازات به هشت سال
زندان محكوم، اما دو سال بعد از زندان آزاد شد.
سعيد
عابديني كشيش آمريكايي ـ ايراني تبار پس از آزادي ،در مصاحبه با فاكس نيوز وحشتي
را كه در زندانهاي رژيم آخوندي ديده و در پشت ميله هاي زندان تحمل كرده بود توضيح
داد و گفت:
هر
چهارشنبه در رجايي شهر هنوز افراد را اعدام مي كنند. اكثر آنها سني يا برخي
زندانيان سياسي هستند، . زماني كه مي خواستند آنها را ببرند سربازان دست و پاي
آنها را گرفته و (روي زمين) مي كشيدند مانند آنكه گوسفندي را براي سر بريدن مي برند.
ديدن انسانهايي كه براي اعدام مي بردند، صحنه هاي بسيار وحشتناكي بود.
او گفت: در بازجويي يكبار مرا به شدت
كتك زدند، زيرا آنها مي خواستند من چيزي را بنويسم كه انجام نداده بودم، بشدت تلاش
كردند به اعتبارم در ايران لطمه بزنند براي همين از من خواستند چيزهايي را بنويسم
و امضا كنم كه من آن كارها را انجام نداده بودم،در واقع در دادگاهي قاضي درب را مي بست و باز جويان شروع به كتك زدن من مي كردند، در آنزمان بود كه معده ام شروع به خونريزي كرد. زماني كه بازجويي مي شدم، بازجويم به من گفت: مي خواهم با تو سه كار انجام دهم، اول مي خواهم تو را با زندانيان القاعده بياندازم و آنها تو را تا سرحد مرگ كتك بزنند، كه بعد اين كار را كرد و به دست آنها تا سرحد مرگ كتك خوردم، ولي خدا بود كه مرا در آنجا نجات داد. دوم گفت: مي خواهم تو را به رجايي شهر بفرستم كه زندان آن بدتر از اوين است، سومين چيز تهديد به مرگ بود كه گفت: زماني كه تو دوران محكوميت ات را تمام كني و به آمريكا بروي ما هميشه تو را تعقيب مي كنيم و اگر شروع به كارهايي كه كردي بكني به مانند ساير كشيشاني كه اين كار را با آنها كرديم تو را هم خواهيم كشت