امروز 18 آذر 1394 درست 12 سال از 18 آذر 1382، روزی که شورای حکومتی عراق به ریاست آخوند حکیم، حکم به اخراج و استرداد مجاهدین داد، میگذرد. در این 12 سال روزی نبود که وزارت بدنام و انجمنهای گمنام خارج کشوری در کنار نیروی قدس و سپاه و امدادهای غیبی ولایت برای تلاشی کامل مجاهدین تلاش نکنند.
12 سال کار و توطئه و تلاش بیوقفه با همراهی 12 دولت و لشکری از مزدوران و پول مفت نفت؛ برای نابودی گروهکی!! که صدها بار اعلام کردند تمام شدند.
12 سال کار و توطئه و تلاش بیوقفه با همراهی 12 دولت و لشکری از مزدوران و پول مفت نفت؛ برای نابودی گروهکی!! که صدها بار اعلام کردند تمام شدند.
در همان ایام ـ پس از بمباران قرارگاهها و کودتای رذیلانه 17 ژوئن و حکم شورای حکومتی ـ رهبر مقاومت با صدای رسا و فریادی آتشین گفت: «اگر اشرف بایستد جهان به ایستادگی برمیخیزد» آن روز، هنوز بهدرستی رابطه اشرف و ایستادگی جهان را نمیفهمیدم و درک روشنی از کانون خونبار استراتژیک و نقطه الهامبخش و امید خلق در زنجیر نداشتم.
زمان گذشت و علاوه بر اولتیماتوم پر سروصدای 3 هفتهیی آن روز ـ 18 آذر 82 ـ 21 اولتیماتوم و ضربالاجل و 7 کشتار و موشکباران هم گذشت و «گروهک!! تمامشده» همچنان صبور و سرسخت و استوار ایستاد. ایستاد و شعله کشید و گل داد و مژده بهار داد؛ ... پس جهان به ایستادگی برخاست.
در این مدت ـ علاوه بر تیر و تبر و موشک و محاصره ـ هیچ حرفی و حدیثی نبود که نبافته و نساخته باشند، کارگاه شیطان سازی شیخ، بیرحمانه میتاخت و هرروز حدیثی نو از مناسبات غیر دمکراتیک و رو اینی تازه از زشتی مرزبندی با شیخ و شحنه و زالو میساخت. اما شگفتا که در هر شلیک ِ شیخ جوانهای رویید و از نیش همریشان شرمگین خارجه نشین، بازهم نشانهیی و ترانهیی تازه جوشید.
علت چیست؟ چرا بعد از هزاران رنج و شکنج و کشتار و محاصره و تهدید، بازهم سرشارتر و هشیارتر از قبل میایستیم و همچنان صبور و سرخ و آتشین میجنگیم؟ و چرا رژیم با همه امکانات و امدادهای غیبیاش در اروپا و آمریکا و لبنان و عراق و شام صدبار بیشتر از آن زمان ـ 18 آذر 82 ـ از ما وحشت دارد و مثل سگ از اسم مقاومت، از اسم مجاهد و از اسم لیبرتی میترسد؟
به گواه هر ناظری ـ بیطرف یا با طرف ـ که صحنه را از دور نظاره میکند، با هرکدام از دسیسهها و شلیکها باید نیست و نابود میشدیم. از بمباران وحشیانه اهل مماشات و حکم کثیف شورای حکومتی تا همین 7 آبان و موشکهایی که میتوانست یک شهر بزرگ را با همه سکنه و خدمه و اماکنش شخم بزند.
علت چیست؟
شاید برای یافتن علت اصلی اینهمه شکوفایی ـ یا اعجاز ـ هنوز زود باشد و پاسخ دقیق را باید بعدها از تاریخ بگیریم. اما هر چه باشد فکر میکنم بخشی از علت را بایستی در همان مرزبندی سرسخت و آشتیناپذیر با ولایت جست؛ مرزبندی عملی با ولایت خونخوار فقیه و هر که به ذلت بیمرزی با او آلوده شد. امروز ـ 26 سال بعد از مرگ دجال ضد بشر ـ ثابت شد هر که با خنجر و سالوس و دسیسه و خیانت سعی در بریدن سر فرزندان مجاهد میهن را دارد، ـ با هر نام و مرام و نشانی ـ یک ساز را کوک میکند و در خدمت ولی امرِ مفسدین جهان است. واقعیت سرسخت است هیچ تفاوتی بین اهل رفسنجان و اهل خامنه و سربازان گمنام خارج کشور نیست. آنکه ادعای مبارزه و سرنگونی دارد اما تنور شیخ را گرم میکند اهل و عملة ولایت است. شاخص، مرزبندی و میزان دوری و نزدیکی با تمامیت ارتجاع حاکم است. با مشتی ادعا و حرف مفت دیوار بلند ارتجاع نمیریزد. آدرس دشمن اصلی را باید از همان جرثومه و جانوران بیجانش در بیت ولایت پرسید. البته جانوران جنگل ولایت هرکدام با بمبهای خوشهیی و موشک اسکاد و تیر و تبر و کاتیوشا آدرس دشمن اصلی خودشان را بهروشنی دادهاند. در اینجا هم امضای خمینی و رفسنجانی و خاتمی و احمدینژاد و روحانی را میبینیم. میبینید هیچ تفاوتی در کار نیست و واقعیت میدان خیلی سرسخت است. با هیچکس شوخی ندارد. روزی که «سیدخندان» که ختم همه شعبدهبازان و شیادان دینفروش بود شیهه آزادی کشید و بسیاری به زیر عبایش خزیدند بازهم با ترسیم مرزهایمان راه را و چاه را نشان دادیم. راه رهایی از شیخ شیاد و چاه ادامه ارتجاع و بندگی فقیه زیر چتر خاتمی.
بیانیه ملی ایرانیان درست 5 سال قبل از حکم شورای حکومتی در 17 آذر 1377 با امضای هزاران تن از روشنفکران و انجمنهای حقوق بشری، دانشجویی، زنان، احزاب و گروههای سیاسی ایرانی در خارج کشور منتشر شد.
آنان در این بیانیه اعلام کردند:
رژیم ضد بشری ولایتفقیه را، که غاصب حقوق مردم ایران است، در تمامیتش با شعار مرگ بر خامنهای ـ مرگ بر رفسنجانی ـ مرگ بر خاتمی، نـفی میکنیم. هر کس حق دارد مخالف شورای ملی مقاومت ایران یا سازمان مجاهدین خلق باشد و انتقاداتش را آزادانه ابراز کند. اما بهانه کردن این مخالفت برای مخدوش کردن مرزبندی با رژیم یا مشروعیت بخشیدن به یکی از جناحهای درونی آن را خیانت به مصالح ملت میدانیم.
میبینید! هر چه هست طرد کامل رژیم ولایتفقیه و خط سرخ پیکار آزادی است. هر چه میجوشد و هر چه میروید از همین است. اگر نبود این حصار حیاتی و مرزبندی ملی در برابر حاکمیت غاصب، امروز هیچ نداشتیم. تجربه هم بهخوبی نشان داده است که در اینجا اگر مرزی نباشد؛ هویتی هم نیست.
البته هر چه بلا و ابتلا هم در این دوران میکشیم از همین است. اگر مرزبندی با شیخ نبود دیگر مماشاتی هم در کار نبود. اصلاً نیازی به اینهمه توطئه و توفان و تزویر نبود بسیاری از دولتها از همان اول با مقاومت کنار میآمدند.
17 آذر 1366 ـ درست 28 سال قبل در همین روز ـ دولت فرانسه بنا به درخواست رژیم آخوندی، به 20 خانه هواداران مجاهدین و مقاومت ایران حمله کرد و طی آن، شماری از پناهندگان را به گابن اخراج کرد اما به دنبال مرزبندی قاطع و 37 روز مبارزه بیامان مجاهدین و هوادارانشان در سراسر دنیا، پناهندگان سیاسی که از فرانسه به کشور آفریقایی گابن اخراج شده بودند، پیروزمندانه به فرانسه بازگشتند.
پس اگر میبینیم که هر چه تبرزدند به ما زخم نشد، زخم نشد، جوانه شد و اگر فریادهای آزادی در لیبرتی به زمزمههای شبانه زنان و مردان در سراسر ایران تبدیلشده، به خاطر همان کانون پر اقتداری است که هرگز قدمی از حقوق خلقش کوتاه نیامد و تسلیم اراده هیولا و رقاصان و مشاطهگران و حامیانش نشد.
به قول دکتر محمد ملکی؛ محبوبترین و نخستین رئیس دانشگاه تهران هر چه تیر و تبرزدند جواب نگرفتند و این بار با 80 موشک تقویتشده به سراغ فرزندان مجاهد میهن آمدند اما هیچ فایده ندارد چون رزمآوران آزادی مانند کوه ایستادهاند و جهان را به ایستادگی فرامیخوانند.
ما هم به احترام و فرمان همان استاد و پیر فرزانه و به کوری هر چه دشمن و بدخواه و بیگانه، لیبرتی را بهزودی زود ـ کمتر از 2 ماه ـ زیباتر و جنگاورتر از قبل میسازیم.
اینچنین است که از تزویر و گزند و تازیانه ترانه میسازیم و آواز بلند عشق و دیگر خواهی در لیبرتی را به زمزمههای شبانه کودکان و جوانان و رزمآوران میهن تبدیل میکنیم.
شعر من از عذاب تو گزند تازیانه شد
ضجه مغرور تنم ترنم ترانه شد
وای که در عزای عشق کشته شد آشنای عشق
وای که نعرههای عشق زمزمه شبانه شد
هر چه تبرزدی مرا زخم نشد جوانه شد
جوانه شد.
جوانه شد (1)
مروز 18 آذر 1394 درست 12 سال از 18 آذر 1382، روزی که شورای حکومتی عراق به ریاست آخوند حکیم، حکم به اخراج و استرداد مجاهدین داد، میگذرد. در این 12 سال روزی نبود که وزارت بدنام و انجمنهای گمنام خارج کشوری در کنار نیروی قدس و سپاه و امدادهای غیبی ولایت برای تلاشی کامل مجاهدین تلاش نکنند. 12 سال کار و توطئه و تلاش بیوقفه با همراهی 12 دولت و لشکری از مزدوران و پول مفت نفت؛ برای نابودی گروهکی!! که صدها بار اعلام کردند تمام شدند.
در همان ایام ـ پس از بمباران قرارگاهها و کودتای رذیلانه 17 ژوئن و حکم شورای حکومتی ـ رهبر مقاومت با صدای رسا و فریادی آتشین گفت: «اگر اشرف بایستد جهان به ایستادگی برمیخیزد» آن روز، هنوز بهدرستی رابطه اشرف و ایستادگی جهان را نمیفهمیدم و درک روشنی از کانون خونبار استراتژیک و نقطه الهامبخش و امید خلق در زنجیر نداشتم.
زمان گذشت و علاوه بر اولتیماتوم پر سروصدای 3 هفتهیی آن روز ـ 18 آذر 82 ـ 21 اولتیماتوم و ضربالاجل و 7 کشتار و موشکباران هم گذشت و «گروهک!! تمامشده» همچنان صبور و سرسخت و استوار ایستاد. ایستاد و شعله کشید و گل داد و مژده بهار داد؛ ... پس جهان به ایستادگی برخاست.
در این مدت ـ علاوه بر تیر و تبر و موشک و محاصره ـ هیچ حرفی و حدیثی نبود که نبافته و نساخته باشند، کارگاه شیطان سازی شیخ، بیرحمانه میتاخت و هرروز حدیثی نو از مناسبات غیر دمکراتیک و رو اینی تازه از زشتی مرزبندی با شیخ و شحنه و زالو میساخت. اما شگفتا که در هر شلیک ِ شیخ جوانهای رویید و از نیش همریشان شرمگین خارجه نشین، بازهم نشانهیی و ترانهیی تازه جوشید.
علت چیست؟ چرا بعد از هزاران رنج و شکنج و کشتار و محاصره و تهدید، بازهم سرشارتر و هشیارتر از قبل میایستیم و همچنان صبور و سرخ و آتشین میجنگیم؟ و چرا رژیم با همه امکانات و امدادهای غیبیاش در اروپا و آمریکا و لبنان و عراق و شام صدبار بیشتر از آن زمان ـ 18 آذر 82 ـ از ما وحشت دارد و مثل سگ از اسم مقاومت، از اسم مجاهد و از اسم لیبرتی میترسد؟
به گواه هر ناظری ـ بیطرف یا با طرف ـ که صحنه را از دور نظاره میکند، با هرکدام از دسیسهها و شلیکها باید نیست و نابود میشدیم. از بمباران وحشیانه اهل مماشات و حکم کثیف شورای حکومتی تا همین 7 آبان و موشکهایی که میتوانست یک شهر بزرگ را با همه سکنه و خدمه و اماکنش شخم بزند.
علت چیست؟
شاید برای یافتن علت اصلی اینهمه شکوفایی ـ یا اعجاز ـ هنوز زود باشد و پاسخ دقیق را باید بعدها از تاریخ بگیریم. اما هر چه باشد فکر میکنم بخشی از علت را بایستی در همان مرزبندی سرسخت و آشتیناپذیر با ولایت جست؛ مرزبندی عملی با ولایت خونخوار فقیه و هر که به ذلت بیمرزی با او آلوده شد. امروز ـ 26 سال بعد از مرگ دجال ضد بشر ـ ثابت شد هر که با خنجر و سالوس و دسیسه و خیانت سعی در بریدن سر فرزندان مجاهد میهن را دارد، ـ با هر نام و مرام و نشانی ـ یک ساز را کوک میکند و در خدمت ولی امرِ مفسدین جهان است. واقعیت سرسخت است هیچ تفاوتی بین اهل رفسنجان و اهل خامنه و سربازان گمنام خارج کشور نیست. آنکه ادعای مبارزه و سرنگونی دارد اما تنور شیخ را گرم میکند اهل و عملة ولایت است. شاخص، مرزبندی و میزان دوری و نزدیکی با تمامیت ارتجاع حاکم است. با مشتی ادعا و حرف مفت دیوار بلند ارتجاع نمیریزد. آدرس دشمن اصلی را باید از همان جرثومه و جانوران بیجانش در بیت ولایت پرسید. البته جانوران جنگل ولایت هرکدام با بمبهای خوشهیی و موشک اسکاد و تیر و تبر و کاتیوشا آدرس دشمن اصلی خودشان را بهروشنی دادهاند. در اینجا هم امضای خمینی و رفسنجانی و خاتمی و احمدینژاد و روحانی را میبینیم. میبینید هیچ تفاوتی در کار نیست و واقعیت میدان خیلی سرسخت است. با هیچکس شوخی ندارد. روزی که «سیدخندان» که ختم همه شعبدهبازان و شیادان دینفروش بود شیهه آزادی کشید و بسیاری به زیر عبایش خزیدند بازهم با ترسیم مرزهایمان راه را و چاه را نشان دادیم. راه رهایی از شیخ شیاد و چاه ادامه ارتجاع و بندگی فقیه زیر چتر خاتمی.
بیانیه ملی ایرانیان درست 5 سال قبل از حکم شورای حکومتی در 17 آذر 1377 با امضای هزاران تن از روشنفکران و انجمنهای حقوق بشری، دانشجویی، زنان، احزاب و گروههای سیاسی ایرانی در خارج کشور منتشر شد.
آنان در این بیانیه اعلام کردند:
رژیم ضد بشری ولایتفقیه را، که غاصب حقوق مردم ایران است، در تمامیتش با شعار مرگ بر خامنهای ـ مرگ بر رفسنجانی ـ مرگ بر خاتمی، نـفی میکنیم. هر کس حق دارد مخالف شورای ملی مقاومت ایران یا سازمان مجاهدین خلق باشد و انتقاداتش را آزادانه ابراز کند. اما بهانه کردن این مخالفت برای مخدوش کردن مرزبندی با رژیم یا مشروعیت بخشیدن به یکی از جناحهای درونی آن را خیانت به مصالح ملت میدانیم.
میبینید! هر چه هست طرد کامل رژیم ولایتفقیه و خط سرخ پیکار آزادی است. هر چه میجوشد و هر چه میروید از همین است. اگر نبود این حصار حیاتی و مرزبندی ملی در برابر حاکمیت غاصب، امروز هیچ نداشتیم. تجربه هم بهخوبی نشان داده است که در اینجا اگر مرزی نباشد؛ هویتی هم نیست.
البته هر چه بلا و ابتلا هم در این دوران میکشیم از همین است. اگر مرزبندی با شیخ نبود دیگر مماشاتی هم در کار نبود. اصلاً نیازی به اینهمه توطئه و توفان و تزویر نبود بسیاری از دولتها از همان اول با مقاومت کنار میآمدند.
17 آذر 1366 ـ درست 28 سال قبل در همین روز ـ دولت فرانسه بنا به درخواست رژیم آخوندی، به 20 خانه هواداران مجاهدین و مقاومت ایران حمله کرد و طی آن، شماری از پناهندگان را به گابن اخراج کرد اما به دنبال مرزبندی قاطع و 37 روز مبارزه بیامان مجاهدین و هوادارانشان در سراسر دنیا، پناهندگان سیاسی که از فرانسه به کشور آفریقایی گابن اخراج شده بودند، پیروزمندانه به فرانسه بازگشتند.
پس اگر میبینیم که هر چه تبرزدند به ما زخم نشد، زخم نشد، جوانه شد و اگر فریادهای آزادی در لیبرتی به زمزمههای شبانه زنان و مردان در سراسر ایران تبدیلشده، به خاطر همان کانون پر اقتداری است که هرگز قدمی از حقوق خلقش کوتاه نیامد و تسلیم اراده هیولا و رقاصان و مشاطهگران و حامیانش نشد.
به قول دکتر محمد ملکی؛ محبوبترین و نخستین رئیس دانشگاه تهران هر چه تیر و تبرزدند جواب نگرفتند و این بار با 80 موشک تقویتشده به سراغ فرزندان مجاهد میهن آمدند اما هیچ فایده ندارد چون رزمآوران آزادی مانند کوه ایستادهاند و جهان را به ایستادگی فرامیخوانند.
ما هم به احترام و فرمان همان استاد و پیر فرزانه و به کوری هر چه دشمن و بدخواه و بیگانه، لیبرتی را بهزودی زود ـ کمتر از 2 ماه ـ زیباتر و جنگاورتر از قبل میسازیم.
اینچنین است که از تزویر و گزند و تازیانه ترانه میسازیم و آواز بلند عشق و دیگر خواهی در لیبرتی را به زمزمههای شبانه کودکان و جوانان و رزمآوران میهن تبدیل میکنیم.
شعر من از عذاب تو گزند تازیانه شد
ضجه مغرور تنم ترنم ترانه شد
وای که در عزای عشق کشته شد آشنای عشق
وای که نعرههای عشق زمزمه شبانه شد
هر چه تبرزدی مرا زخم نشد جوانه شد
جوانه شد.
جوانه شد (1)