مقاومت زنان زندانی...
در اعتراض به حکم اعدام زندانیان سیاسی «پخشان عزیزی» و «شریفه محمدی» شاهد اوجگیری کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» و اعتصاب غذای زندانیان؛ همراه با تحصن و تظاهرات در داخل بند زنان زندانی در اوین هستیم. سهشنبههای نه به اعدام در زندانهای اوین (بندزنان، بند ۴، بند۶ و بند۸)، زندان قزلحصار (واحد۳ و واحد۴)، زندان مرکزی کرج، زندان خرمآباد، زندان تبریز (بند زنان)، زندان اردبیل، زندان قائم شهر، زندان خوی، زندان نقده، زندان سقز، زندان مشهد، زندان ارومیه، زندان مریوان، زندان کامیاران، زندان بانه و زندان سلماس وارد مرحله جدیدی شده است.
اهداف زندانسازی
زندان و زندانسازی در فاشیسم دینی یکی از اهرمهای جدی سرکوب و اختناق است. این رژیم قرونوسطایی با میراثبری زندانهای بدسابقه و شوم از سلطنت شاهنشاهی، خیلی زود دریافت که برای تحکیم سلطهٔ خود بر جغرافیا، فرهنگ و تمدن ایران، باید زندانها را از فرزندان آگاه این میهن بیاکند، چوبههای دار و تیرباران را برپا دارد و بساط شکنجه را با کلاه شرعی «حد» و «تعزیز» به خیابانها بکشد.
تئوری این رژیم برای درهمشکستن ارادهٔ زندانیان سیاسی همان تئوری شوم خمینی است. «آدم آدم نمیشود، مگر اینکه ببرند و داغ کنند!»
در این رژیم بهبند کشیدن جسم و جان زندانی در چهاردیواری سلول انفرادی با این هدف صورت میگیرد که زندانی از هویت آرمانی و در نهایت از ویژگی انسانیاش تهی شود و به نقطهیی برسد که هر نوع مقاومت در برابر منویات جلادان را بیفایده بداند. زندهیاد حمید اسدیان در کتاب ارزشمند «شکنجه و شکنجهگر» بهنقل از آندره مالرو در کتاب ضدخاطرات مینویسد:
«پیش از این هدف از شکنجه عبارت بود از گرفتن اعتراف یا مجازات کردن الحاد مذهبی و یا سیاسی، اکنون هدف نهایی این بود که زندانی در چشم خود از انسانیت ساقط شود؛ از این رو سوپ را روی زمین میریختند تا بعضی از گرسنهترین زندانیان بیایند و آن را بلیسند.»
در این راستا نگاهی به پیشینهٔ مجازاتهای این رژیم در دههٔ شصت مشخص میکند که بهکرات از شکنجههایی مانند «تابوت»، «قفس» و «اصطبل» و نیز «راهاندازی واحد مسکونی قزلحصار» استفاده شده است تا ارادهٔ زندانی در هم بشکند و فضای یأس و دلمردگی در بین زندانیان شیوع پیدا کند.
مقاومت زندانی؛ شکست زندانبانان
قربانیان این نوع شکنجههای هولناک در اغلب موارد زنان زندانی بودهاند. در آن زمان زندانیان سیاسی مجاهد خلق میدانستند که اگر مرزبندی نداشته باشند و مقاومت نکنند، اگر با هم در ارتباط نباشند و به یکدیگر کمک نکنند، نخواهند توانست در برابر این اقدامات رذیلانه دوام بیاورند. مقاومت ممکن بود از اشکال و کیفیتهای مختلف برخوردار باشد، گاه کاشتن یک سبزه در یک لیوان کوچک، گاه با ساختن یک کاردستی از امکانات دم دستی و گاه با پختن یک شیرینی ساده با خمیر نان و...
آنچه مسلم است وقتی تصمیم به مقاومت بگیریم، راههای فراوانی برای آن وجود دارد.
ناکارآمدی اعدام در برابر مقاومت جمعی
با شکست شعبدهٔ انتخابات، اکنون خامنهای در هراس از خیزشهای اجتماعی سیاست کشتار زندانیان سیاسی را در پیش گرفته است. این سیاست در دوران ریاستجمهوری پزشکیان نیز با شدت و حدت ادامه دارد. اعدام زنان بخشی از اهداف مهم این سیاست رذیلانه و ضدبشری است. آنچه اکنون زنان زندانی اوین و دیگر زندانها انجام میدهند. یک مقاومت جمعی در برابر حکم ضدانسانی اعدام است. شکلگیری کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» نشان میدهد که این سیاست در زندانهای ایران شکستخورده است. این کارزار، در عینحال بیانگر پتانسیل اعتراضی در جامعهیی است که دیگر با بگیر و ببند و اعدام مرعوب نمیشود و راه خود را استراتژی کانونهای شورشی یافته است.
فاشیسم دینی برای مقابله با گسترش این کارزار به دیگر زندانها، بهشکلی مذبوحانه دستکم ۳۷ زن زندانی شرکتکننده در تحصن و اعتصاب غذا را از حق ملاقات با خانوادههایشان ممنوع کرده است. این اقدام سراسیمه و وحشتآلود، بهیقین بیشازپیش زندانیان مقاوم را در نیل به خواستههای خود مصممتر کرده و جامعه را به حمایت از آنان برخواهد انگیخت.
اگر چرخهٔ اعدامهای جمعی در دههٔ شصت و قتلعام۳۰هزار زندانی در تابستان ۶۷ و نیز ساختن قبر و قفس و قیامت و نیز خانههای امن، نتوانست مجاهدان سرموضع و دیگر مبارزان را به زانو در بیاورد، احکام ایذایی مانند قطع ملاقات و در تنگنا قرار دادن زندانیان برای کوتاهآمدن از مقاومت نیز نخواهد توانست کاری از پیش ببرد.
مقاومت فراگیر و ستودنی زنان زندانی و دیگر زندانیان سیاسی و نیز عملیات آتشین کانونهای شورشی، از کاتالیزورهایی است که جامعهٔ انفجاری ایران را به سمت قیام و سرنگونی پیش خواهد برد؛ این تقارن مبارک را به فال نیک میگیریم.