سرنوشت «آرمان سیاسی» در ایران معاصر و اکنون
پیوند انسان با «آرمان»
واژهنامههای فارسی، «آرمان» را آرزو، امید و حسرت معنا کردهاند. پیداست که این معناها رابطهیی روزمره و مداوم با آدمی و زیست فردی و اجتماعی و انگیزشهای آن دارند.
غیرممکن است روزی بدون «آرزو» و «امید» به آیندهیی ــ حتا ناشناخته ــ آغاز به فعالیت و تکاپو برای رقم زدن روزی و فردایی دیگر کنیم. غیرممکن است «حسرت» داشتن آیندهیی بهتر، جامعهیی انسانی و متعالیتر را در تخیلمان و تمناهای ضمیرمان یادآور نشویم.
«آرمان»، هدف معنویِ برآمده از نهاد تعالیجوی انسانی و پیوندخورده با آرزوهای مشترک بشریست؛ آرزوهایی به قدمت هزارههای متمادیِ عمر انسان و تلاش و مبارزه در جهت نیل به جامعهٔ آرمانیاش.
«آرمان، ستاره راهنمایی است که ما را به خود میخواند؛ اگر چه دور است ولی بیآن نیز در گردباد روزمره به دور خود میگردیم و راهی نمییابیم» (۱).
«آرمان» همواره ترازکنندهٔ ذهن در میان توفانها و اعوجاجها و شاقول راهنمای مسیر درست بهجانب آینده است.
مفهوم، آثار و رویکرد آرمان سیاسی
«آرمان سیاسی» با «دنیای سیاسی» که بیشتر با زدوخورد قدرت و منافع شناخته میشود، از بنیاد متفاوت است.
«آرمان سیاسی» از شناخت قوانین میان جامعه و حاکمیت سیاسی برآمده است؛ جامعهیی که هیچچیزش ــ از احتیاجات زندگی تا روح و روان و فرهنگ و معنویاتش ــ از اثرپذیریِ حاکمیت سیاسی یا مذهبی جدا نیست.
بنابراین «آرمان سیاسی» فرزند انسان یا جمع آرمانجوی در مسیر جامعهٔ آرمانی است.
آرمان سیاسی، خود، آرزو و امید و حسرت است.
آرمان سیاسی، اصالت و شرافت و اخلاق را با مبارزه در مسیر هدفش پیوند میزند.
«آرمانشهر» ِ آرمان سیاسی، آزادی و وفاداری به اصول نگاهبانی از آن است.
آرمان سیاسی، مسؤلیتآورنده و متعهدکننده است؛ چرا که آزادی یعنی اختیار آزاد داشتن برای ایفای مسئولیت و پاسخ به تعهدات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی.
آرمان سیاسی تمیزدهندهٔ اختیار از دیکتاتوری، اصالت از ابتذال، انقلاب از ارتجاع، هدفمندی از خودبخودیگرایی، سازمانیافتگی از پراکندگی و وفاداری و پایداری از پراگماتیسم و تسلیم است.
آرمان سیاسی، پادزهر هر گونه دیکتاتوری ــ اعم از سیاسی و مذهبی ــ است.
آرمان سیاسی، سد محکم در مقابل امواج متلاطم آزمونها و دسیسههای شبههناک است.
آرمان سیاسی، شکست و زمان ندارد؛ همواره در اوجی عاشقانه، سلاح قدرتمند روشنگریِ آرزو و امید و حسرت انسانی و متعالیاش را به نبرد با ظلام استبداد جهل و یأس و استثمار میبرد.
آرمان سیاسی، تعریفی از سطح و مدار و معنای «زندگی» و شناخت و انتخاب است.
آرمان سیاسی یعنی پیوند خوردن جان، ضمیر، عشق، عواطف و وجود با محبوب آزادی و کوتاه نیامدن و دست نشستن از زیستن آرمانی با آن؛ چرا که آزادی و ضد آزادی، اصلیترین چالش تاریخیِ ایران از ۱۲۰ سال پیش تاکنون بوده است. پیشرفت همهچیز ایران اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، علمی، ورزشی و هنری پشت تعیینتکلیف این چالش تاریخی مانده است. از اینرو «آرمان سیاسی»، آرزو و امید به جانب عینیت بخشیدن به نفی هر گونه دیکتاتوری و وابستگی با تحقق آزادی و دموکراسی در هیأت یک جمهوری دموکراتیک است.
بازشناخت گنجینههای ایرانزمین
با این مفاهیم و با آثار و رویکردهای آرمان سیاسی، میتوان بار دیگر تاریخ معاصر ایران و جنبشهای مردمی، ملی و آزادیخواهانهاش را برای کنار زدن دیکتاتوریها از مسیر جامعهٔ آرمانی مردم ایران بازخوانی نمود. با اینها میتوان جنم تمام نیروهای دخیل در این ادوار پرتلاطم را سنجید. با اینها میتوان مواضع، فعالیت و موقعیت همگان را در صحنهٔ سیاسی ایران شناخت.
اگر مشروطیت، جنبش جنگل و نهضت مصدق، هنوز و تا همیشه و ابد در جان، ضمیر، حافظه و قیامهای نسل به نسل مردم ایران زنده و الگو و میعادگاه مشترکشان است، فقط بهدلیل پیوند این جنبشها با «آرمان سیاسی» و اصول و پرنسیپها و شاخصهای آن میباشد.
اگر هر دیکتاتوری در تاریخ معاصر ایران ــ اعم از سلطان و شاه و شیخ ــ تمام سیاست و تدارکات و تبلیغاتش را علیه نیرویی مبارز و آزادیخواه بسیج و متمرکز کرده است و میکند، شک نکنیم که آن نیرو، پیوندی عمیق با آرمان سیاسی داشته و بهای سنگین این پیوند را در مبارزهاش با حاکمیت مستقر، با نثار خون و رنج و عشق، پرداخته است.
کافیست «آرمان سیاسی» را از «دنیای سیاسی» ِ رایج میان قدرتهای مستقر، تفکیک کنیم و تمیز دهیم تا به جوهر و اصالت و جایگاه مبارزات ضدهرگونه دیکتاتوری در تاریخ معاصر ایران ــ خاصه در دورهٔ دیکتاتوری آخوندی ــ پی ببریم. اینگونه، به داشتن چنین گنجینههایی در تاریخ پشت سرمان و روبهرویمان میبالیم و افتخار میکنیم. افتخاری که مسؤلیتپذیریِ «آرمان سیاسی» با مشخصههای آن را برای نجات ایرانزمین از دیکتاتوریِ قرونوسطایی ولایت فقیهی گوشزد میکند.
پانوشت:
(۱) شاهرخ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ص ۵۴