بنیادهای استیصال از درک دینامیسم مجاهدین خلق
آیا مجاهدین خلق برای اتاق فکر حاکمیت ملایان، یک معما هستند؟
آیا این روزها پرداختن مستمر به مجاهدین خلق، راهی برای گشایش بهجانب حل این معما یا پاسخ به آن است؟
آیا تغییر خط استراتژیک از بایکوت مطلق خبری مجاهدین به حداکثر مطرح کردن آنها، یک ناگزیریِ جدید در صحنهٔ سیاسی و اجتماعیِ ایران بهمعنی تحمیل به دستگاه تبلیغاتی ملایان شده است؟
چه چیزی را مغز و مخیلهٔ اتاق فکر نظام ملایان دربارهٔ مجاهدین خلق، بیش از چهار دهه است نتواسته بفهمد؟ آیا همین نافهمی نیست که هر چه هم تبلیغات علیه مجاهدین را بیشتر میکنند، باز هم تیرشان به سنگ میخورد؟ آیا دهها هزار کشتار و قتلعام از مجاهدین به موازات افسارگسیختهترین تبلیغات و بهتان علیه آنان، نباید خیال خمینی و خامنهای و اتاق فکر ولایی را از مجاهدین خلاص میکرد؟ پس ریشهٔ درخت مجاهدین از کدام آبشخور سیراب شده و میشود که این همه تبر فیزیکی و زبانی و تبلیغی، از پس دواندن ریشه و گستردن شاخسارانش برنمیآیند؟ آیا کدهای ثابت «گروهک» و منافق به مجاهدین، اولین تودهنیِ محکم به خمینی و بعد خامنهای و سپس کل دستگاه نظام آخوندی نبود و نیست که باعث شده مستمعین جهول تبلیغخوار نظام را به این توهم گرفتار کند که خوب، یک «گروهک منافق» بیش نیست؟ آیا استفاده از همین «لفظها» هم جواز توهین به کلمات از جانب خمینی تا وارثان بلغورکنندهٔ قیهای خمینی نیست؟
آنچه از خمینی تا خامنهای دربارهٔ مجاهدین خلق ایران هرگز فهم نشد و نمیشود، این امر واقع است که اصالت مبارزه و پایداری طولانی و تاریخیِ مجاهدین بر سر «آزادی و حق حاکمیت مردم»، ریشهیی عمیق در تاریخ و جامعهٔ ایران و نسلهای پیاپی آن دارد؛
ــ مبارزهٔ مجاهدین دقیقاً منطبق بر خواستههای مبارزات آزادیخواهانه علیه خودکامهگی و دیکتاتوری در تاریخ معاصر ایران و تداوم آن مبارزات است.
ــ مجاهدین با پرداخت سنگینترین بهای جانی و مالی و خانوادگی، کمبود جدی سازمانیافتهگی و تشکیلات در مبارزات پیشین علیه دیکتاتوری را پرداختهاند.
ــ مجاهدین هرگز عقیده و ایدئولوژی سازمانیشان را به صحنهٔ سیاسی ایران ربط نداده و معیار مناسبات و روابطشان با دیگران، هرگز عقیده و ایدئولوژی نبوده است و نیست.
ــ مجاهدین هرگز مرزبندی با انواع دیکتاتوری را در تاریخ ۵۹ سالهٔ سازمانشان، خدشهدار نکردهاند؛ چه بسا منافع کوتاهمدت و پرزرقو برق سیاسی را قربانی این مرزبندی نمودهاند تا بر اصالت تاریخیِ مبارزهشان پایدار بمانند.
ــ مجاهدین دهههاست که در صحنهٔ سیاسی ایران، هرگز نشانییی جز «سر مار در بیت ارتجاع قرون وسطاییِ آخوندی»، به هیچ مخاطب داخلی و بینالمللی ندادهاند.
ــ مجاهدین خلق نخستین گروه سیاسی هستند که به ضرورت رهبری زنان بهطور خاص در مبارزه با دیکتاتوری زنستیز ولایت فقیهی رسیدند و خود، قدم اول را برای تحقق آن در دوران مقاومتی سخت و خونین، برداشتند.
اینهایند ریشههای عمیق در تاریخ و جامعهٔ ایران که نسلهای پیاپی، با چنین معیارهایی، سره را از ناسره در میان همهٔ نیروها تشخیص میدهند. دغدغهٔ اصلی اتاق فکر نظام هم همین کانون جاذبه برای نسلهای مشتاق آزادی و ضدارتجاع مذهبی است.
مونیسم مبارزهٔ مجاهدین و فقدان ذرهیی اعوجاج از تمرکز بر مبارزه با حاکمیت ولایت فقیه و فریب نخوردن از هیچ مانور و بازی سیاسی توسط ارتجاع آخوندی طی ۴۵ سال گذشته، اصالتی سازمانی و تشکیلاتی و آرمانی را محقق نموده است که درک آن هرگز در مخیلهٔ قدرتپرست آخوند خمینیصفت و همسویان و همزبانان با آن، نمیگنجد.
یک قلم، ترک همهچیز خود برای نثار همهٔ هستیِ خود بهپای محبوب آزادی و رهایی مردم ایران از دیکتاتوریهای موروثی شاهی و شیخی، مداری از عشق انسانیست که هفت و هفتاد پشت آخوند حکومتی و همسلکهای عقیدتی و سیاسیاش، نه توان فهمش را دارند و نه حتا یکبار هم در عمرشان، تصور آنیِ آن را داشتهاند. اینان اصلاً نمیتوانند تصور کنند که اساس تفکر و گفتگوی مجاهدین، قرنها از تفکر و گفتگوی عناصر ولایی ــ آخوندی و تبعهشان جلوتر است. پاسخ بهتانهای اینان و همسلکانشان به مجاهدین خلق، تأثر کوتاه لحظهییِ هر مجاهدیست به آنانی که گرفتار جهالتٍ مغروق در رسوبات کبرهبستهٔ فردیت خودپرستانه و جنسیت درندهخوی حیوانیاند. بهراستی تجسم و تجسد چنین مکافاتی، آیا جز آخوند ولایی از صدر ولیفقیهاش تا ذیل سیرکچرخانان نماز جمعه و فلان منبر و فلان رسانه است؟
آنچه اتاق فکر نظام و رسانهها و تبلیغاتچرخانان آن از بیان و اعتراف به آن وحشت دارند و همواره تلاش میکنند با ضدتبلیغ و بهتانپراکنی، سرش را بپوشانند، این واقعیت است که از بهمن سال ۱۳۵۸ تا قیام سال ۱۳۸۸، صحنهٔ سیاسی ایران، صحنهٔ دوقطبی میان مجاهدین خلق و تمامیت حاکمیت ملایان بوده است. از آن پس نیز با فراز و فرود هر قیام که رژیم آنها را با حداکثر جنایت، موقتاً در خیابانها عقب راند، باز این مجاهدین بودهاند که نقش قطب ماندگار و تعادلقوا را در مقابل رژیم استمرار دادهاند. تمام درد بیدرمان اتاق فکر نظام با زعامت خامنهای و کل دستگاه تبلیغاتاش، همین امر واقع و نقد و بالفعل در صحنهٔ سیاسی ایران ــ چه در داخل و چه در خارج کشور ــ بوده است و ادامه دارد.
مشاهده میشود که دینامیسم آرمان تاریخی و سیاسی مجاهدین، دینامیسم انطباق با سختترین شرایط در طولانیترین مبارزه و پایداری، دینامیسم تشکیلاتی و سازمانیافتهگی، دینامیسم فدا در وفاداریِ سوگند به آزادی و توان و هوشمندیِ رهبریِ سیاسی و دیپلماسیِ مجاهدین، امان از اتاق فکر نظام آخوندی گرفته است. یقین کنیم که جنگ اصلی در این دوقطبی، چنین مبانی و دامنه و ژرفایی در داخل و خارج کشور دارد. نالهها و فرافکنیهای پیدرپیِ اینروزهای آخوندهای باعمامه و بیعمامه پیرامون مجاهدین خلق، در چنین آینهیی بازتاب مییابد.