تاریخچه و مفهوم «کوبیدن سر مار در تهران»
عبارت «کوبیدن سر مار در تهران»، بیش از چهار دهه است که از سوی مقاومت ایران در هیأت شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایران بیان شده است. اخیراً هم با جنگافروزی اتاق فکر نظام ولایت فقیه، این عبارت از جانب آقای مسعود رجوی مسؤل شورا، بهعنوان یک راهحل استراتژیک مطرح و بر آن تأکید شد.
آیا عبارت «کوبیدن سر مار در تهران» ــ که از جانب واضعان آن، یک «راهحل استراتژیک» هم تعبیر میشود ــ ریشه در «واقعیت» مناسبات سیاسی و اجتماعی مردم ایران با حاکمیت نظام ولایی ــ آخوندی دارد یا فقط تمایل و «تحلیل ذهنیِ» یک گروه یا ائتلاف سیاسی است؟
آیا مفهوم «کوبیدن سر مار در تهران»، اشاره به دخالت یا تهاجم نظامیِ کشورهای قدرتمند به ایران دارد؟
آیا این عبارت، استوار بر زمینههای تجربهشده در صحنهٔ سیاسی ایران ــ مثل محوریت مطلق ولایت فقیه در قانون اساسی، جنگ هشت ساله، نتیجهٔ دلبستن به اصلاح از درون نظام، روند قیامها از ۸۸ تا ۱۴۰۱ ــ است یا خلقالساعه در قبال جنگ جاری در غزه میباشد؟
واقعیت و هدف در مفهوم این عبارت چیستاند؟
اصل بنیادین: تفاوت نگرشها به حاکمیت = تفاوت راهحلها
نخست به یک اصل پایهیی و بنیادین در رقابتها، قیامها و انقلابها اشاره کنیم. بیشک این رقابتها و قیامها و انقلابها، درگیریهایی هستند که میان دو نیرو یا میان یک دولت با یک یا چندین گروه رخ میدهند. اصل پایهیی این است که راهحل هر گروه یا اپوزیسیون برای مبارزه یا انقلاب در برابر نیروی حاکم و مسلط چیست؟ این راهحل از چه مسیری آمده است و بر چه زمینهیی از واقعیتهای تجربهشدهٔ سیاسی و اجتماعی در جامعهٔ خود استوار است؟
از همین اصل پایه و بنیادین برمیآید که آن شخص یا گروه که مثلاً راهحل و مسیر اصلاح رژیم از درون آن یا مسیر مبارزهٔ مدنی برای احقاق حقوق مدنی را برمیگزیند، نگرشش به حاکمیت سیاسی [هر چقدر هم دیکتاتور باشد]، نفی کامل آن نیست. از همین اصل برمیآید نگرشی که تجربهٔ تمام مسیرهای اصلاح و مدنی را پشت سر گذاشته و به راهحل رادیکال و قاطع رسیده است، هدفش برچیدن کل نظم موجود است.
مشخصات نگرش منتقد دیکتاتور
اولین ویژگیِ نگرش اول، بیهزینهگی برای تغییر بزرگ در ایران است. چرا تغییر بزرگ؟ زیرا با حاکمیتی روبهروییم که بهای آزادیخواهی، برابری زن و مرد، حقوقبشر، دموکراسی، نقد رهبری و زعیم مذهبی، آزادی پوشش، استقلال سه قوه و استقلال آموزش را آنقدر سنگین کرده است که قیمتاش زندگی شهروندان و فرار میلیونی مغزها و نیز خون مبارزان و قیامکنندگان است. کمبود بسیار عمیق این نگرش، این است که با تمام تجارب ۴۵ ساله، هنوز به ماهیت تمامیتخواهیِ سیاسی و انحصارطلبیِ ایدئولوژیک این نظام با ساختار سیاسی ــ مذهبیاش، استناد نمیکند؛ چرا که این استناد، بلافاصله راهحل واقعی برای تغییر بزرگ و بنیادین را پیش پایشان میگذارد. شک نکنید که این نگرش و عناصر آن، حتا در قیامهای جاری ایران طی دو دههٔ گذشته، اهل پرداخت هزینهٔ تمامعیار همان مبارزهٔ مدنی هم نبودهاند. چرا که یک مبارزهٔ مدنی با سماجت در استمرار و پرداخت بهای همهجانبهاش، بهطور قانونمند باید مرحله به مرحله تعالی یابد و به مرحلهٔ استقبال میلیونی و نقطهٔ تغییر بزرگ بیانجامد. آیا چنین نمونههایی در ایران تحت سلطهٔ حاکمیت مطلق دیکتاتوری فقاهتی، چنین مسیری را پیموده و به آستانهٔ تغییر بزرگ انجامیده است؟ اگر پاسخ منفی است[و تاکنون متأسفانه منفی بوده است]، پس چرا منادیان آن، انرژی و امید روندگان این مسیر را ــ هر چند هزار یا حتا میلیون هم باشند ــ هدر میدهند و به بیراهه میکشانند و موجب تداوم عمر نظام نکبت و نحس ولایی ــ آخوندی میشوند؟ چرا نشانیِ دقیق و نهایی و تضمیندار راهحل پایان بحران ایران را به مردم ایران پیشنهاد نمیکنند؟
در این نگرش، متأسفانه بهدلیل کمبود اشعار سیاسی و تاریخی به ماهیت پلید و دجالانهٔ نظام آخوندی و نیز متکی بر بیهزینهگی، تحریم این نظام از جانب حتا مماشاتگران با آن، «فشار روی مردم» تعبیر میشود! این تعبیر از جانب اینان با تعبیر امامان جمعه در بلندگوهای پروپاگاند نظام ولایی چه فرق محتوایی دارد؟ چرا در نوشتهها و بیانیههای اینان شاهد نیستیم که مردم ایران را سپر فعالیتهای هستهیی و اتمیِ نظام آخوندی معرفی کنند؟ چرا اینان به اعتراف کارشناسان اقتصادی خود نظام استناد نمیکنند که «۹۰ درصد گرانی و فقر و تورم، هیچ ربطی به تحریم ندارد» ؟
مشاهده میشود که این نگرش، در نهایت مشغول نقد حاکمیت ولایت فقیه است و نه تغییر اساسی آن. بههمین دلیل، بدون شناخت دقیق سیاست و استراتژی سیاسی و نظامی حاکمیت آخوندی ــ که هرگز از ۴۵ سال پیش تاکنون دنبال جنگ با آمریکا و اسراییل نبوده است ــ به خامنهای میگوید که «نباید کشور ما را به جنگ بکشاند»! حتا به سیاست همین یک ماه پیش خامنهای هم استناد نمیکند که تلاش کرده است پای نظام را از اطلاع قبلی از شروع جنگ در غزه و اسرائیل، کنار بکشد.
مشاهده میشود که نگرش نقد و انتقاد به نظام ملایان یا اصلاح آن، با نگرش تغییر بزرگ و بنیادین بهجانب سرنگونی آن، بسیار متفاوت، با دو نتیجهٔ متفاوت هستند. این دو نگرش حتا موازی هم نیستند.
تاریخچه و مشخصات نگرش «کوبیدن سر مار»
نگرش تغییر بزرگ و بنیادین که شورای ملی مقاومت و مجاهدین خلق ایران از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به بعد دنبال کردهاند ــ و این روزها در عبارت «کوبیدن سر مار در تهران» خلاصه شده است ــ بر چه مبنایی استوار است؟ آنها تحقق این نگرش را در کدام راهحل دنبال کرده و میکنند؟ همانطور که در ابتدا طرح شد، آیا برای تحقق این راهحل، به دیگرانی در آن سوی آبهای ایران چشم دوختهاند یا نشانی میدهند؟ آیا مبارزهٔ طولانی و تمامعیار مجاهدین خلق با سنگینترین بهای ممکن در ۴۵ سال گذشته، کوچکترین نشانه از این نگرش و چشمداشت را دارد؟
هنگامی که تاریخچهٔ مجاهدین و اسناد موجود از این تاریخچه را میخوانیم و به اشراف میرسیم، بهعنوان یک ناظر و گواه تاریخ، میبینیم مجاهدین خلق راهحل اصلاح رژیم ملایان را از یک تا صد، آزمایش و طی کردند. برای استمرار و تحمل این راهحل، بیش از ۵۰ عضو و هوادارشان را چماقداران و کمیتهچیها و پاسداران خمینی در فاصله پاییز ۵۸ تا اردیبهشت ۶۰ کشتند، ولی مجاهدین شکیبایی کردند تا باریکهراهی حتا برای آزادی فعالیت ممکن باشد. وقتی خمینی به همین هم اکتفا نکرد و باز هم گرفت و بست و کشت تا مجاهدین ولیفقیهی او را تمکین کنند و سر بسپارند، مجاهدین نه تنها بیهزینهگی و سکوت و خانهنشینی و انتقاد به نظام را اختیار نکردند، که هزینهٔ مبارزهٔ تمامعیار با اتخاذ قاطعترین نوع نبرد با خمینی را برگزیدند.
دو یادآوری مهم
[یادآوری اول: این مسیر مسالمت و انتقادآمیز را نسلهای پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ هم با خمینی و سپس خامنهای رفتند و سرشان به سنگ تمامیتخواهی و انحصارطلبی یک نظام قرونوسطایی مذهبی برخورد. مسیر قیامها از ۸۸ تا ۱۴۰۱ هم بسیار گویای این مسیر و رسیدن به ۳۰ خرداد ناگزیر با نظام انجامیده است.]
[یادآوری دوم: هر نیرو و جریان سیاسیِ هوشیار در ایران باید پشت دستش را داغ کند که مسیر مسالمتآمیز و مدنی در هند با زعامت مهاتما گاندی را الگوی یک مسیر برای ایران اشغالشده با تفکر ولایت فقیهی و ماهیت قرونوسطایی قرار دهد. در هند اصل موضوع، جنبش استقلالطلبانهٔ ملی با شرکت میلیونی مردمان بود. اگر نظام ولایت فقیهی تن به حضور اعتراض مدنیِ میلیونها مردم ایران در خیابانهای شهرها بدهد، شکی نیست که کل نظامش کمتر از یک ماه جارو خواهد شد. این راهحل را خانم مریم رجوی بارها پیش پای خامنهای گذاشته است.]
دو روی سکهٔ یک راهحل
مجاهدین خلق راهحل «کوبیدن سر مار در بیت ولایت» را از سال ۱۳۶۳ مطرح کردهاند. این راهحل، حاصل جمعبندی تمام مسیرهای طیشده با این نظام برای تندادن آن به آزادی، برابری و حقوقبشر بوده است. این راهحل از قضا آن روی سکهٔ سیاست «کس نخارد» است که مجاهدین برای نجات ایران از ارتجاع و استعمار، آن را انتخاب کرده و ۵۸ سال عمر تشکیلات و سازمانشان را بر آن استوار نمودهاند.
مجاهدین خلق صدها بار بلندبلند رو به قدرتهای دنیا گفتهاند و خواستهاند که با آخوندها مماشات نکنند و از سر راه مبارزهٔ مجاهدین و قیامهای مردم ایران برای سرنگونی این نظام کنار بروند. آقای مسعود رجوی بارها در پیامهای چند سال اخیر ــ از قضا در گرماگرم قیامهای ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۱ ــ تکرار و تأکید نموده است که «سرنگونی این رژیم کار خودمان و مردممان است؛ نه کار آمریکا است، نه اروپا و نه هیچ قدرتی دیگر. آنها منافعشان در حفظ همین رژیم است و هرگز نخواستهاند و نمیخواهند که این رژیم سرنگون شود» (نقل به مضمون).
راه ایرانی، در جغرافیای ایران، توسط مردم ایران
وقتی به تاریخچهٔ مبارزات واضعان «کوبیدن سر مار در تهران» مراجعه میکنیم، درمییابیم که این راهحل اتفاقاً راه ایرانی، در چهارچوب جغرافیای ایران، بهدست مردم ایران و قیامآفرینان، کانونهای شورشی و مبارزان سازمانیافته پیش برده میشود. در پیشبرد این راهحل اگر سیاست مماشات آمریکا و اروپا و زدوبندها با نظام ملایان، مانع این راهحل است، تلاش برای خنثی کردن این مماشات و حتا روشنگری برای تغییر این سیاست، از قضا در خدمت «کوبیدن سر مار در تهران» توسط مردم و قیامآفرینان و مقاومت ایران است.
وقتی اتاق فکر نظام ولایی ــ آخوندی برای منحرف کردن اذهان از تمرکز بر خودش و برای گریز از آثار سرنگونکنندهٔ قیامها، به دخالت در سوریه، به جلو انداختن نیروهای اصلاحاتیِ درون نظام، به جلو انداختن اپوزیسیونهای فیک و بیخطر در خارج کشور و به جنگافروزی در منطقه متوسل میشود، ندا و فراخوان به «کوبیدن سر مار در تهران» پاسخ این ترفندها و دادن نشانیِ راهحل واقعی برای نجات ایران است. اگر آمریکا و اروپا و سیاست جهانی برای اولین بار در تاریخ چندصد سال گذشته که تماماً در مماشات با سلاطین و شاهان و شیخان حاکم بر ایران بودهاند، اکنون ــ البته در عالم تصور ــ از راهحل «کوبیدن سر مار در تهران» توسط مردم ایران حمایت کنند، تردید نباید کرد که:
اولاً محصول مبارزه، روشنگری، پایداری و مقاومت مردم ایران برای کنار زدن موانع بینالمللیِ سرنگونی ملایان است؛
ثانیاً سیاست جهانی منافعاش را در استمرار حاکمیت ولایت فقیه نمیبیند و با آن به بنبست کامل رسیده است.