۱۴۰۲ آبان ۳۰, سه‌شنبه

بازندهٔ استراتژیک جنگ در غزه

                                                                                          بازنده استراتژیک درجنغزه 

  خامنه‌ای برای غلبه بر شرایط انفجاری جامعهٔ ایران و سد بستن در برابر قیامهای در تقدیر، به جنگ‌افروزی در فلسطین و دیگر کشورهای مسلمان محتاج بود.علاوه بر آن برای غلبه بر چند بحران به افروختن شعله‌های جنگ در غزه نیازمند بود؛ مانند:


وجود شکاف‌های متعدد در داخل حاکمیت و بالا گرفتن سر و صدای سهم‌خواهان در جنگ قدرت.

نیاز به مهندسی انتخابات خبرگان و حل موضوع جانشینی ولی‌فقیه.

پوشاندن کسادی انتخابات مجلس ارتجاع و مهندسی آن در شرایطی که مردم ایران با سلسله قیامهای سراسری خود به سینهٔ تمامی باندهای حکومتی دست رد زده و از کلیت نظام عبور کرده‌اند.

او با حملهٔ ۷اکتبر حماس به اسراییل توانست چند دست‌آورد تاکتیکی، موقت و گذرا به‌دست‌آورد. این دست‌آوردها عبارتند از:

به‌طور موقت چشم‌انداز عادی‌سازی روابط بین عربستان و اسراییل [یک از حلقه‌های مهم «توافق ابراهیم»] را به‌حالت انجماد درآورد یا دچار دست‌انداز کرد.

در کوتاه مدت توجه جهانی و داخلی را به بحران در غزه معطوف نمود و خود را از بازیگران اصلی منطقه وانمود کرد.

تزریق روحیه به پاسداران و نیروهای نیابتی که در اثر هیبت قیام ۱۴۰۱ و مانورهای سیاسی رژیم در منطقه [قبل از ۷ اکتبر] دچار بی‌انگیزگی و ریزش شده بودند، یکی دیگر از دست‌آوردهای گذرا و ناپایدار در جریان این جنگ برای خامنه‌ای بود.

 برد خامنه‌ای یا توهم برد؟!

در برشمردن دست‌آوردهای تاکتیکی خامنه‌ای از جنگ غزه، به عمد از واژه‌های «موقت، کوتاه‌مدت و گذرا» استفاده کردیم. همان‌طور که قهقهه‌زنی و رجز‌خوانی‌های جنگ‌افروزانهٔ ولی‌فقیه و نان‌خورهایش عمر کوتاهی داشت، دست‌آوردهای برق‌آسای آنها نیز به همین سرنوشت دچار شد. با تغییر موازنهٔ قوای نظامی و سیاسی و پیرو اقدامات آمریکا و اروپا و تمرکز افکار عمومی بر نقش جنگ‌افروزانهٔ این رژیم، خامنه‌ای در عین گردو‌خاک‌های دجالگرانه برای تشدید جنگ در غزه، نقش خود و حاکمیتش را در برافروختن جنگ کتمان کرد. بعدها از طریق حسن نصرالله نیز پیام داد که این عملیات از سیر تا پیاز «فلسطینی!» بوده و «پدرخوانده!» از آن اطلاعی نداشته است (۱). به‌این ترتیب تصور برد در جنگ غزه به یک توهم تبدیل شد.

پارادوکس جنگ‌افروزی و پرهیز از دادن بهای جنگ

در روزهای نخست که برق دست‌آوردهای تاکتیکی چشم خامنه‌ای و پاسدارانش را کور کرده بود، رسانه‌های نظام از آمادگی نیروهای استشهادی و ثبت نام برای حضور در فلسطین طامات می‌بافتند. امیرعبداللهیان به دوره‌گردی روی‌آورده بود و رجزخوانان می‌گفت تمام دستها روی ماشه‌ها قرار دارد. او منطقه را به بشکهٔ باروتی تشبیه می‌کرد که هر لحظه ممکن است اتفاقی خارج از کنترل در آن رخ دهد اما به‌موازات افشای سر مار جنگ‌افروزی از سوی مقاومت ایران، اکنون شاهد طیفی از نگرانی‌ها در سراپای نظام آخوندی هستیم.

ابراهیم رئیسی: «آنچه که مورد تأکید ماست همواره، قطع سریع حملات به مردم عزیز غزه [است]. امروز مردم جهان می‌خواهند سریعاً به این حملات پایان داده شود. محاصره مردم غزه سریعاً شکسته شود» (تلویزیون شبکه خبر. ۱۷آبان ۱۴۰۲).

امیرسعید ایروانی، سفیر و نماینده دائم نظام آخوندی در سازمان ملل: «جمهوری اسلامی ایران هرگز در هیچ اقدام یا حمله‌یی علیه نیروهای نظامی آمریکا در سوریه و عراق دخالت نداشته است!» (ایرنا. ۱۷آبان ۱۴۰۲)

حداد عادل:

«به اشخاصی که خواهان ورود ایران به جنگ غزه هستند باید گفت شاید این، همان چیزی باشد که رژیم صهیونیستی می‌خواهد، یعنی تبدیل نبرد غزه به جنگ ایران و آمریکا... اگر این اتفاق بیفتد، آن‌که جان سالم به در می‌برد، رژیم صهیونیستی خواهد بود!» (انتخاب. ۲۷آبان ۱۴۰۲)

البته سایت انتخاب این قسمت از حرفهای حداد عادل را مکتوب نکرده است.

«این‌که ایران وارد جنگ [با آمریکا] بشود مسألهٔ ساده‌یی نیست اما ایران پشتیبانی لازم را [از جنگ در غزه] می‌کند و کرده و خواهد کرد».

آنچه در این اظهارات پیداست، هراس دم‌افزون فاشیسم دینی از تمرکز بر سر مار جنگ‌افروزی در بیت خامنه‌ای است. جنگ و بحران در خارج از مرزهای ایران خوب است به‌شرطی که لهیب ویرانگر آن دامن نظام ولایت فقیه را نگیرد و برای آن بهایی نپردازد!‌

نعره‌های جنگ‌افروزانه در این نقطه به‌صورت معکوس عمل می‌کند؛ بیش‌از‌پیش مشخص شده است که خامنه‌ای و نظام منفورش طاقت و ظرفیت یک جنگ کلاسیک را ندارند.

این پارادوکسی استکه هم‌اکنون نیروهای نیابتی ومیدانی خامنه‌ای نیز به آن دچار هستند.

به‌نظر می‌رسد دست‌آوردهای حداکثری خامنه‌ای با تعمیق جنگ در غزه در حال رنگ باختن هستند. زیرا به میزانی که این جنگ طول بکشد و وارد مراحل عمیق‌تر شود [که شده است]، بازندهٔ استراتژیک آن فاشیسم دینی خواهد بود. اگر خامنه‌ای می‌توانست شرایط را فریز کرده و دست‌آوردهای مقطعی و تاکتیکی را ابقا نماید، برنده استراتژیک جنگ در غزه بود. او چنین گزینه‌یی را در جنگهای ۲۲ و ۳۳روزه آزموده بود اما این بار اگر نتواند سناریوی مشابه را به اجرا درآورد [که تاکنون نتوانسته است]، تبعات آن به گونه‌یی استراتژیک دامنش را خواهد گرفت. از مهمترین تبعات آن از دست‌دادن عمق راهبردی، دست‌کم در رابطه با فلسطین است. تردیدی نیست که این باخت به‌صورت دومینووار در سایر نقاط نیز تأثیر خود را باقی خواهد گذاشت.

بدیهی است که در بررسی این موضوع نمی‌توان فقط به این اندک بسنده کرد. این بحث به‌دلیل دامنهٔ گستردهٔ آن نیازمند تحلیلی جداگانه است. با این‌حال تا همین‌جا می‌توان گفت که آثار باخت استراتژیک به‌تدریج در حال نمایان شدن است.

پانوشت:

(۱) «معمولاً درباره لبنان و یا هر جایی. وقتی که جنگی می‌شود می‌گویند که در رابطه با پرونده اتمی ایران است و یا در خدمت مذاکرات ایران با اروپاست و یا در خدمت مذاکرات ایران با آمریکاست و در خدمت اهداف ایران در منطقه است. یعنی موضوع را به سمت دیگری منحرف می‌کنند برای دروغگویی و گمراهی و تقلب.

نبرد طوفان الاقصی از نظر تصمیم‌گیری فلسطینی آن و اجرای فلسطینی آن و به شما می‌گویم که این موضوع که هیچ کسی از آن مطلع نبوده است، این اثبات می‌کند که این نبرد کاملاً فلسطینی بوده است و به‌خاطر فلسطین بوده است و پرونده‌های فلسطین و مسائل فلسطین و مردم فلسطین بوده است و هیچ ربطی به هیچ پرونده منطقه‌ای یا بین‌المللی و غیره ندارد» (بخشی از سخنرانی حسن نصرالله. تلویزیون الجزیره. ۱۳آبان ۱۴۰۲).