خامنهای طی سخنرانیاش در عید فطر، در عین تلاش برای عادی جلوه دادن اوضاع رژیم، اما ناگزیر، گوشهیی از تشتت و از هم گسیختگی رژیم در بالاترین سطوح آن را برملا کرد. او خطاب به رئیسی، قالیباف و اژهای یعنی سران سه قوه در حاکمیت یکدست انقباضی که به قیمت جراحی و حذف بسیاری از مهرههای اصلی رژیم آنها را بالا کشیده و حالا هم پای منبرش نشسته بودند، در ملأعام گفت: «یک راهبرد بسیار مهم و اساسی همکاری مسئولان کشور در نیروهای سهگانه است... قوای سهگانه بایدهمدلی کنندهمکاری کنند همافزایی کنند قانون اساسی ترتیب خوبی داده است برای تشکیل این سه قوه اگرچنانچه این سه قوه باهم بهطورکامل همکاری کنندکارهابههیچوجه گره نمیخورد مشکل پیدا نمیکند؛ مانع همدیگر نشوند راه رو برای همدیگر هموار کنند باز کنند!».
ولیفقیه ارتجاع از این واضحتر نمیتوانست به فقدان همدلی و همکاری در سران سه قوه، بهمانع شدن و سنگاندازی آنها بر سر راه همدیگر و نتیجتاً گره خوردن کارها و بروز مشکلات و بحرانها اشاره کند.
ناگفته پیداست آنچه خامنهای در علن و با این عبارات بیان میکند، تنها شبحی از تشتت و آشفتگی در حاکمیت انقباضی است که خلیفه درمانده به ضرب و زور روی کار آورده است؛ او لابد بارها همین معنا را در پشتپرده بهسران سه قوه رژیمش تذکر و هشدار داده و چون سودی نبخشیده و سر و صدایش از اینجا و آنجای نظام از جمله در مجلس ارتجاع بیرون زده، حالا دست پیش گرفته و خودش به ناگزیر موضوع را علنی میکند.
خامنهای روز ۲۹فروردین نیز در دیدار با گروهی از بسیجیان رژیم در دانشگاهها، هنگامی که مخاطبانش با اشاره بهبیحاصل بودن جلسات مشترک سران سه قوه، خواستار تعطیل آن شده بودند، نارضایتی خود را ابراز کرد و گفت: «جلسه اقتصادی سران قوا، اوّلاً یک امر دائمی نیست، یک امر موقّت است؛ ثانیاً برای مقاصد خاصّی است... البتّه تا حالا آنطور که باید و شاید پیش نرفته، امّا علاجش تعطیل کردن نیست».
اظهارات خامنهای اعتراف آشکاری بهشکست خط و سیاست انقباضی است. او پیش از این گفته بود برای عبور از دشواریها، یک دولت جوان حزباللهی را سر کار میآورد و در همین رابطه پس از جراحی بخش بزرگی از نظام و دور انداختن آن، رئیسی جلاد را در رأس دستگاه اجرایی، یک مجری اعدام و شکنجهگر بدنام بهاسم اژهای را در رأس دستگاه قضایی و یک پاسدار چوب بهدست کف خیابان بهنام قالیباف را در رأس مجلس گوش بهفرمان خود گماشت؛ تا بهخیال خود شکافهای نظام را از همه طرف ببندد و بقای آن را در برابر طوفان قیامهای پیش رو، آببندی کند. خامنهای در ۱۹بهمن ۱۴۰۱، در یک سخنرانی علنی ضمن اذعان بهوجود «اختلافات» در رژیم، هشدار داده بود: «اختلافاتی قهراً وجود دارد این اختلافات را نباید تبدیل کرد بهگسل». بهنظر میرسد آن هشدارها بیفایده بوده، و شکافها عمیقتر شده است.
دو عامل عمده، یکی در درون نظام و دیگری در بیرون نظام، تلاشهای خامنهای برای بستن شکافها را بهشکست کشانده و حرکت گسلها و لاجرم وقوع زلزلههای هولناک را در چشمانداز قرار داده است. عامل درونی شکست پروژهٔ رئیسی است. رئیسی با انبوهی وعده روی کار آمد تا با حمایت و پشتیبانی مجلس یکدست، بحرانها و بهخصوص بحران اقتصادی را علاج کند، تورم را مهار کند، چرخ تولید را بهحرکت درآورد. بیکاری را کاهش دهد، ۴میلیون مسکن طی ۴سال بسازد، فقر مطلق را ریشهکن کند و... اما در تمامی این وعدهها بهطور فضیحتباری شکستخورده و همهٔ وعدهها معکوس از آب درآمده است، آن چنان که فریادهای مجلس نشینان هراسان از وضعیت انفجاری مرتب بهآسمان است. کار بهآنجا رسیده که از او میخواهند مثل بسیجیها در زمان جنگ، او هم داوطلبانه روی مین استعفا برود. حتی آخوند صدیقی گماشتهٔ خامنهای در نمایش جمعهٔ تهران هم خطاب بهرئیسی از «تورم و این افسار گسیختگی قیمتها، این بیثباتی، این گرانی این بیارزش شدن پول ملی» حرف میزند و او را مقصر این وضعیت میداند.
اما عامل مهمتر که موجب چنین تلاطمی در درون رژیم شده، همانا قیام سراسری است که ضربات آن بهمدت ۶ماه زخمها و شکافهای عمیق و ترمیمناپذیری را در سراپای رژیم ایجاد کرده است. خامنهای در سخنرانی سال نو خود لاف میزد که بهقیامکنندگان سیلی زده و باز هم سیلی خواهد زد. اما اکنون همگان میبینند این قیام مردم ایران است که بهخلیفهٔ ارتجاع سیلی زده و البته سیلیهای آتشینتر در پیش است.