۱۴۰۱ بهمن ۲, یکشنبه

بیان حقیقت برای مردم ایران و ثبت در تاریخ - نصرالله اسماعیل زاده


       بیان حقیقت برای مردم ایران و ثبت در تاریخ نوشته نصرالله اسماعیل زاده

بیان حقیقت برای مردم ایران و ثبت در تاریخ

نصرالله اسماعیل زاده

«بیان حقیقت برای مردم ایران و ثبت در تاریخ» نوشته نصرالله اسماعیل‌زاده»

در‌ آستانهٔ روز تاریخی ۳۰دی هستیم، روز آزادی آخرین دستهٴ زندانیان سیاسی در زمان شاه که در انتهای یک مسیر پر فراز و نشیب ۷ساله در اوج انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران از زندان شاه آزاد شدند. به‌همین مناسب با معرفی کتاب «بیان حقیقت برای مردم ایران و ثبت در تاریخ» قصد داریم که نگاهی داشته باشیم به‌صحنه‌هایی از اولین سرفصل این تاریخچه یعنی ضربه سنگین ساواک به‌سازمان مجاهدین خلق ایران در شهریور ۱۳۵۰.

این کتاب نوشته آقای مهندس نصرالله اسماعیل‌زداه است.

کارشناس ارشد در مهندسی و طراحی سیستم‌های ارتباطات، عضو شورای ملی مقاومت ایران

که خودش هم در همان سال۵۰ دستگیر شده و دو سال در زندان بوده و به همین علت شاهد یک سلسله از رخدادهای آن زمان هم بوده،

کتابی که در واقع بخشی از تاریخچه مبارزه مسلحانه و مقاومت ایران در برابر دیکتاتوری سلطنتی است و تصاویریست از سال‌های آغازین مبارزه مسلحانه برای برپایی جمهوری دموکراتیک مردم ایران

این کتاب در تیرماه ۱۳۹۵ توسط بنیاد رضاییها منتشر شده است.

اما قبل از ورود به کتاب اجازه بدید که چند کلامی هم بشنویم از آقای مهندس نصرالله اسماعیل‌زاده نویسنده این کتاب.

البته اجازه بدید که من خیلی مختصر و کمی بیشتر درباره آقای اسماعیل‌زاده توضیح بدم.

مهندس نصرالله اسماعیل‌زاده یکی از ۴کارشناس ارشد مخابرات ایران در دهه۴۰ خورشیدی است

که از سال۴۴ روی شنود ارتباطات ساواک، دستآوردهای مؤثری برای سازمان داشته و نهایتاً هم کمی پس از دستگیری حنیف کبیر بازداشت میشن و همونطور که گفتم دو سال هم به زندان میرن.

باز هم باید اشاره کنم که آقای اسماعیل‌زاده صاحب کتاب‌های تخصصی بسیاری در زمینه ارتباطات هستند که برای اهل فن اسامی‌شون آشناست.

مهندس اسماعیل‌زاده و همکارانشون موفق شدند دو دستگاه گیرنده‌ی رادیویی با باندهای حرفه‌یی از طول موج بلند، متوسط تا یو اچ اف را که تمام باندهای ارتباطی پلیس و نظامی را می‌پوشاند، تهیه کنند و به داخل کشور وارد کنند که هرگز هم به دست ساواک نیفتاد. در بازجویی‌ها هم در این مورد سؤالی نشد.

همونطور که گفتیم آقای اسماعیل‌زاده در همون دهه۵۰ در ارتباط با مجاهدین دستگیر و شکنجه شدند، دو سال هم در زندان بودند.

بشنویم از خود آقای اسماعیل‌زاده

نصرالله اسماعیل زاده:

با سلام به شما و سلام خدمت بینندگان سیمای آزادی. در پاسخ شما که چرا و به چه علت، چه شد که «بیان حقیقت» را من نوشتم و در اختیار هموطنانم گذاشتم، همان‌طور که روی جلد اومده یه حقایقی رو من میدونستم و به‌ویژه حقیقتی که در رابطه با دستگیری شهید بنیانگذار حنیف‌نژاد بود رو بایستی به مردم ایران و همین‌طور ثبت در تاریخ می‌گفتم، می‌نوشتم. چون توطئه‌های ساواک و وزارت اطلاعات رژیم هم‌چنان ادامه داشت بر علیه شخص برادر عزیزم مسعود. و البته کل سازمان و مقاومت. خب من این وظیفه‌ام بود. یه وظیفهٔ ملی-میهنی بود بایستی انجام می‌دادم. این پاسخه چرایی‌ش. چون من علاوه بر این‌که در جریان جزئیات دستگیری شهید بنیانگذار بودم همین‌طور خب در جریان بودم که مسعود چه صعوبتهایی رو در سازمان گذرانده بود، همین‌طور در جریان بودم که در زندان چه شکنجه‌هایی رو متحمل شد و چطور در زیر در همان شرایط بر علیه شکنجه‌گران و شاه رو به چالش می‌کشید. شاه و نظامش رو به چالش می‌کشید و همین‌طور به اشخاص کمک می‌رسوند و خبررسانی می‌کرد در سلولها به‌طوری که خود من که در بعد از مدتی به سلولهای وسط آورده شدم در اوین، در اونجا مسعود در اولین فرصت طوری تنظیم کرد که ما همدیگر رو در سرویس بتونیم عبوری ببینیم و برای من نوشته‌یی رو آورده بود که در اون، روی کاغذهای سیگار شرایط رو توضیح داده بود که چه چیزهایی در واقع دشمن می‌دونه و چه مواضعی گرفته شده. بنابراین خیلی کمک می‌کرد به‌خود من. و ما در اتاق پایین که بودیم، در اتاق عمومی پایین وقتی بودیم همین برادران نقل می‌کردن که یه تعدادیشون که در جریان بودن نقل می‌کردن از محمدآقا که محمدآقا هم گفته که گفته بود مسعود با اطلاع‌رسانی خودش در بازجویی‌ها کمک به او بوده که البته با همین روش بوده و سخته این روش تنظیم کردن و طبیعیه که اینها خطر باید بپذیری. چون وقتی دشمن متوجه می‌شد می‌رفتی زیر شکنجه. این بحثی درش نبود. بنابراین خب من بایستی مطالبی رو که می‌دونستم مواردی رو که می‌دونستم اعلام کنم. من می‌دونستم که مسعود افراد تیم خودش رو تونست در ببره از زیر ضرب و در مدت کمی آزاد شدن بعدش.

و می‌دونستیم که اینو همه می‌دونستیم که به‌هر صورت که شاه چرا حکم رو تبدیل کرد از اعدام به‌ابد. برای این‌که شهید حقوق‌بشر دکتر کاظم رجوی با فعالیتهایی که کرده بود در اونجا و تونسته بود که نامه از میتران و ژان‌پل سارتر و افراد دیگر حقوق‌بشری به شاه و فرستاده بشه و در همین‌طور کارت که بیش از ۵هزارتاشو میدونیم ارسال کرده بودن به شاه. خب شاه هم زیر فشار این مجبور شد که حکم رو از اعدام به ابد تبدیل کنه.