بقایای شاه در خدمت شیخ...
خامنهای با از دست دادن امکانات واقعیاش در پروژههای اصلاحطلبی و اعتدالی و البته انتصاب جلاد ۶۷، همه امیدش به امکان مجازی پروژه سلطنت طلبی بود و انتظار داشت همچون راهکارهای گذشته برای سالها از این پروژه برای حفظ تعادل و بقای خود سود ببرد. اما مقاومت ایران که دینامیزم انقلاب به شیوهای دیالکتیک اعتبارش را از آن میگیرد، سرعت تحولات انقلابی را به گونهای شتاب و جهت داد که خامنهای ناگزیر شد با بیرون ریختن تمامیتوان پروژه سلطنت طلبی، در واقع مرگ زودرس آنرا اعلام کند. بهطور منطقی هر پدیدهای که تمامی ظرفیت و پتانسیلش به فعلیت درآمده، بروز و ظهور یابد، به گونهای به اتمام حیات و حرکتش میرسد. بنا بر همین اصل فلسفی و منطقی، پروژه سلطنت طلبی با به صحنه کشاندن تمامی عناصر و بازیگرانش که قرار بود در قالب سلولهای خفته سایبری و اجتماعی با نقاب مردمگرایی دروغین سالها بازی اصلاحطلبی را تکرار کنند، در قالب سیرک رقت انگیز "وکالت"، در عمل مهری بر پایان کار این پروژه مجازی ولیفقیه زد. موضعگیری مقاومت ایران و گروههای مختلف مردم در تمامی اقوام و ملیتها و احزاب ریشهدار در برابر سیرک"وکالت" که بهطور وسیع و با سرمایهگذاری کلان توسط رژیم و مزدورانش در تلویزیونهای ارتجاعی و استعماری و فضای مجازی به راه افتاده بود، و قرار بود بهعنوان تقلای رژیم در حال احتضار ولیفقیه باشد، به واقع تبدیل به دامی بزرگ برای رژیم و سلولهای خفته و مزدوران رنگارنگش شد که صف انقلاب و ضد انقلاب را بیش از هر زمان دیگر از هم جدا کرد. شفافیت قاطع مرزبندی میان جبهه خلق و ضدخلق در پروسه انقلابی از نشانههای بارز آستانگی سرنگونی دیکتاتور است و برای رسیدن به این مرحله نیروی انقلابی در یک پروسه زمان بر و طاقتفرسا، هزینههای بسیاری را میپردازد. چرا که رژیمهای دیکتاتوری برای به تعویق انداختن مرگ خود از امکاناتی همچون اصلاحات دروغین استفاده میکنند تا با نعل وارونه زدن، خود را پیشقراول تحولات و بهبود اوضاع نشان دهند و افکار عمومی را از موقعیت انقلابی بهطور مرحلهای هم که شده منحرف کنند. اقداماتی که در اصلاحات ارضی سلطنت مدفون و اصلاحات دروغین ولیفقیه انجام شدند، از این دست هستند. این اقدامات عوامفریبانه البته توسط عدهیی کارگزار و بازیگر سیاسی و اجتماعی که رنگ و لعاب مردم گرایانه کاذب دارند و در واقع مددرسان دیکتاتور بهشمار میروند صورت میگیرد. به همین دلیل اثبات نقش واقعی این کارگزاران شیاد و انداختن نقاب دروغین مردمگرایی از چهره آنان کاری است دشوار که نیروی انقلابی با صرف زمان و هزینهای کلان آنرا به انجام میرساند. همچنانکه برای به اتمام رساندن ظرفیت پروژه اصلاحطلبی دروغین ولیفقیه، مقاومت ایران سالها در حوزههای افشای پروژههای مخفیانه اتمی رژیم و نیز موارد فاحش نقض حقوقبشر و اقدامات تروریستی پاسداران خامنهای بهطور شبانه روز کار کرد تا در نهایت مرگ آن اصلاحات قلابی را اعلام کرد. اما نقش آفرینان پروژه مجازی سلطنت که خامنهای برای پیشبرد طولانیمدت این پروژه روی آنها حساب کرده بود در یک سرنوشت ناگزیر و پوچ شدن امکانات این طرح، در دام سیرک "وکالت" گرفتار شدند و از اینرو همه پتانسیل پروژه سلطنت طلبی خیلی زود به فعلیت رسید و تمام شد. اکنون دست آوردی که از این سیرک نصیب جبهه انقلابی خلق شده است همان شفافیت مرزبندیها و جدا شدن صف انقلاب از ضد انقلاب است.
ولیفقیه در تله دینامیزم انقلاب
وقتی از دینامیزم انقلاب سخن میگوییم اشاره به حرکتی تکاملی است که خودجوش و بدون محرک و بیهدف نیست. عنصر ذهنی انقلاب بهعنوان عنصر خلاق، سازمانده و رهبری کننده پیوسته در کار ایجاد شرایط عینی است و آنگاه که میان این دو عنصر پیوند معنادار برقرار میشود انقلاب در مسیری شتابان قرار میگیرد. در این مرحله، سیر شتابان تحولات به گونهای است که دیکتاتور به کلی ابتکارعمل را از دست میدهد و پیوسته رفتارش به تقلای یک غریق میماند که تنها میتواند ناامیدانه به هر سو چنگ بزند بلکه نقطه اتکایی پیدا کند. خامنهای که پس از انتصاب جلاد ۶۷ با راهکاری مرده روبهرو شد، تمامیتوانش را روی پروژه مجازی بازگشت به سلطنت مدفون متمرکز کرد. اگر چه پرونده آن را از همان قیام دیماه ۹۶ با طرح شعارهایی به نفع دیکتاتور مرده باز کرده بود اما وقتی نتوانست با طرح این شعار که توسط پاسدارانش در میان مردم سر داده میشد انحرافی در قیام ایجاد کند، مسیرهای دیگری را برای ارتقای این پروژه مجازی در پیش گرفت و سرمایههای کلانی را به آن اختصاص داد. اما با شکلگیری قیام انقلابی اخیر که از اواخر شهریور آغاز شد با عمومی شدن شعارهایی که شاه و شیخ را نفی میکرد در نهایت ناگزیر شد تمامی ظرفیت این پروژه را فعال کند. قیام انقلابی اخیر در واقع همان مرحله شتابان در دینامیزم انقلاب بود که مرزبندیها را شفاف کرده، دیکتاتور را در تله اقدامات واکنشی و ناگزیر انداخت. در قیام انقلابی اخیر که نقش مقاومت ایران بهویژه کانونهای شورشی مجاهدین بسیار پر رنگ و تعیینکننده بود، خامنهای در عمل پیوند عنصر ذهنی یعنی رهبری انقلاب با عنصر عینی یعنی موقعیت انقلابی جامعه را به عیان دید و همین رویداد او را ناگزیر کرد تا هر آنچه را بهعنوان ذخیره پروژه بازگشت به سلطنت تدارک دیده بود فعال کند. اینچنین بود که مقاومت ایران از طریق دینامیزم انقلاب دیکتاتور را خلعسلاح کرد و حربهای را که به آن همچون پروژه اصلاحطلبیاش امید بسته بود بیاثر و خنثی کرد. از آنجا که خامنهای مجاهدین و مقاومت ایران را عامل اصلی در رسیدنش به این مرحله ناگزیر میداند، به موازات پروژه سلطنت، به شکلی هیستریک و دیوانهوار، از طریق رسانههای رسمی و نیابتیاش که مأموریت برجسته کردن بقایای سلطنت مدفون را دارند، با انواع جعل و تحریف، به شیوه همیشگیاش، حمله و هجوم به مجاهدین را آغاز کرد. همزمان اقدام به دستگیری گسترده هواداران و خانوادههای زندانیان هوادار مجاهدین کرد تا بلکه در دو زمینه واقعی و مجازی جلوی تهاجم و پیشروی مجاهدین و مقاومت ایران را بگیرد. اما همچنانکه در مورد پروژه سلطنت طلبی در تله افتاد، در این مورد یعنی حمله و هجوم به مجاهدین نیز، بیآن که در پیشروی مقاومت اثری بگذارد، بر نقش تعیینکننده آن و رهبری انقلاب دموکراتیک نوین مردم ایران تأکید چند باره گذاشت.
جامعه در برابر شاه و شیخ
یکی از خصلتهای پدیدههای تاریخی این است که اثرات آنها در حافظه جمعی ملتها باقی میماند. بهعنوان نمونه، پدیده استعمار در تاریخ ایران و اثرات آن در حافظه جمعی ایرانیان موجب شده که تا همین امروز ذهنیت ایرانی نسبت به این پدیده حساس باشد و هر چقدر شیخ و شاه بهدلیل ماهیتهای استعماریشان تلاش کردند که یا از آن به نفع خود بهرهبرداری کنند یا آنرا تخطئه کرده و به نوعی توهم بیمارگونه تقلیل دهند، نتوانستند این حساسیت را از بین ببرند چرا که دارای ریشهها و زمینههای واقعی بوده است. این قاعده در مورد انقلاب ضدسلطنتی هم بهعنوان یک پدیده تاریخی صادق است. مردم ایران در مقطعی از تاریخ خود پس از سالها علیه دیکتاتوری شاه قیام کردند و به ستم شاهانه خاتمه دادند. پدیدهای که دارای ریشههای واقعی و عینی است و از اینرو نه ستم شاهانه و نه گذر از ساختار سلطنتی از حافظه جمعی قاطبه ایرانیان زدوده نخواهد شد و در بزنگاههای انتخاب مسیر، منطبق با این تجربه تاریخی، در نهایت راه خود را به سوی آیندهای نوین تنظیم میکنند. انعکاس این حافظه جمعی را میتوان در شعارهای قیام انقلابی مردم ایران در ماههای گذشته دید. نفی ستم شاه و شیخ و مطالبه آزادی از جمله موضوعات محوری شعارهای مردم طی ماهها قیام بود. از اینرو طرح بازگشت به گذشته سلطنتی و شمایل گردانی بقایای سلطنت مدفون از سوی رژیم فرتوت ولایت فقیه بیش از آن که راهکاری زیرکانه باشد اوج درماندگی و تیره روزی ولیفقیه را نشان میدهد که در حالیکه مدعی مشروعیت است برای بقایش به گور دیکتاتور اسقاط شده سلطنتی دخیل بسته است. مواضع جامعه ایران در سیرک اخیر بقایای سلطنت نیز گواه روشن دیگری از این اصل انکارناپذیر است که امکان بازگشت به گذشته نفی شده، وجود ندارد. به همین دلیل رژیم همچنان با رسوایی تمام، تلاش میکند تا با به کارگیری مزدوران رنگارنگ داخلی و خارجی و صادراتیاش، ویترین را طوری بچیند که گویی مطالبه مردم ایران توسل به بقایای سلطنت بهعنوان ناجی ابر قهرمان به سبک فیلمهای تخیلی است. وقتی سیرک "وکالت"رونمایی شد، واکنشهای تندی در بخشهای مختلف جامعه برانگیخت. مردم بلوچستان و کردستان بهوضوح در طرح شعارهایشان علیه آن موضع گرفتند تا جاییکه رژیم پاسدارانش را فرستاد میان مردم زاهدان تا در تظاهرات انقلابیون پلاکاردی در حمایت از این سیرک به دست بگیرند، اما مردم آگاه زاهدان این پاسدار را در لحظه شناسایی و دستگیر کردند و بهرغم این رسوایی چیزی از بیشرمی تلویزیونهای در خدمت خامنهای که بلندگوی بقایای سلطنت هستند کم نشد و حرکت آن پاسدار را مطالبه مردم بلوچ عنوان کردند. شبیه همین رسوایی را در کردستان نیز رژیم به بار آورد که با تکذیب و برائت روبهرو شد. همه حرف بازیگران این سیرک این است که بیایید وکالت بدهید که دیگر رأی ندهید! این در حالیست که مردم بهوضوح خواهان حق مشارکت سیاسی و آزادی و برابری هستند. رژیم و تفاله سلطنت خوب میدانند که جامعه ایران از دیکتاتوری گذر کرده است و اساساً طرح بازگشت به ارتجاع سلطنتی هم یک طرح ایجابی برای محقق شدن نیست بلکه فقط راهی ناگزیر برای خامنهای است تا در قیام و انقلاب دموکراتیک اختلال ایجاد کند که البته با توجه به مرحلهای که انقلاب دموکراتیک نوین در آن قرار دارد امکان توقف و بازگشت برای آن وجود ندارد. در طرف مقابل، آنچه از این سیرک بهعنوان مجلس ختم پروژه سلطنت طلبی عاید جبهه انقلاب شد، گذر از یک مرحله مهم و شفافیت قاطع مرزبندیها بود که از الزامات تکامل پروسه انقلابی بهشمار میرود.