۱۴۰۰ آذر ۱, دوشنبه

خشم زمان در «داد» اصفهان و شهر کرد


           تجمع دهها هزار نفره مردم اصفهان علیه بی آبی

            رود را دزدیده‌اند ----انسان‌ها رود شده‌اند -----قطره‌های دادخواه آب... !

«نصف جهان»، بغض خاک تفتیدهٔ کف زاینده‌رود شد و رود خشکانده شده، خشم زمان در «داد» اصفهان.

راهپیمایی و تجمع چند ده‌هزار نفرهٔ مردم اصفهان در بستر خشکانده شدهٔ زاینده‌رود، یک سند تاریخی از جنایات زیست‌محیطی در عهد سلطه‌ٔ ملایان است؛ یک حسابرسی از قاتلان آب و غارت‌گران رود تاریخی ایران.

راهپیمایی اعتراضی، افشاگرانه و روشنگرانه‌ٔ مردم اصفهان در همبستگی با کشاورزانی است که حقابه‌شان را می‌خواهند.

مردم اصفهان در ادامهٔ دادخواهی آب غارت‌شده‌شان، روز یکشنبه ۳۰آبان بر یکی از علل بنیادین خشکاندن رودخانه‌ها و تالاب‌های ایران و تخریب محیط‌زیست انگشت گذاشتند. آنان در ادامه‌ٔ تجمع بزرگ اعتراضی و مردمی با شعار استراتژیک و پرمعنای «نه غزه، نه لبنان ــ جانم فدای ایران»، یک پایه و ستون نگه دارندهٔ نظام آخوندی را نشانه رفتند. از این رو شعار و فریاد و مطالبات مردم اصفهان، یک خواسته استراتژیک است.

یادآوری می‌شود که حاکمیت ولایت فقیه بر دو پایه استوار است: سرکوب داخلی / صدور تروریسم خارجی تحت عنوان صدور ارتجاع. تمام مشکلات اجتماعی، زیستی، کاری و شغلی و بحران آب و معیشت مردم ایران به‌دلیل هزینه شدن میلیارد میلیارد از پول ایران برای این دو پایه‌ٔ حفظ نظام ملایان است. شعار «نه غزه، نه لبنان»، یک شعار استراتژیک می‌باشد که یک پایه‌ٔ تعادل نظام آخوندی را نشانه می‌رود.

خروش یک‌پارچه و قاطعیت مردم اصفهان بر تحقق مطالبت‌شان، واماندگی و استیصال کارگزاران نظام را نه فقط در زمینهٔ سیاسی بلکه در زمینهٔ صنفی هم عیان کرد. آنان دست بالا کردند که فعلاً نمی‌توانند خواسته‌های مردم را برآورده کنند! ترجمه‌اش این می‌شود که هر چه دزدیده و غارت شده، صرف رانت‌خواران و سرمایه‌داران کلان حکومتی و خرج موشک‌سازی و دستگاه سرکوب شده است و امکان بازگشت دادن به مردم نیست!

خروش چند صد هزار نفرهٔ مردم اصفهان، دهانهٔ یک زخم جاری در ایران را بازتر نمود. زخمی که عیناً سه ماه پیش در اهواز و خوزستان بود؛ زخمی که قبل از خوزستان در سیستان و بلوچستان بود و زخمی که فریاد و داد آن را هر روز در اعتراضات اقشار مختلف شاهدیم. زخم‌هایی که ویژگی مشترک همه‌شان، نشان از به میدان آمدن کف زندگی دارند. این کف احتیاجات زندگی و زنده بودن است که در یک اعتراض همه‌جانبهٔ ضد طبقاتی در مقابل نظام طبقاتی‌ساز ملایان صف بسته است. این کف زندگی است که یک شهر بزرگ را متحد کرده و به حمایت از کشاورزان آورده است. این کف زندگی است که کارگزاران رژیم آخوندی استیصال‌شان را در نداشتن کفایت جهت پاسخ به آن اعتراف می‌کنند.

این زخم هر دم بازترشونده، سری در شهرهای ایران دارد. روز یکشنبه ۳۰آبان، به موازات خروش اصفهان، مردم شهر کرد هم دادخواه آب و کف زندگی شدند. تظاهرات بزرگ مردم در شهر و تجمع در مقابل ساختمان استانداری چهارمحال‌ و بختیاری در اعتراض به دزدی و غارت آب و بی‌کفایتی و بی‌لیاقتی کارگزاران حکومتی برگزار شد. شاهد بودیم که در این تظاهرات بزرگ، زنان دلیر، فراخوان به ادامه‌ٔ اعتراضات دادند.

خروش اصفهان، تلویزیون حکومتی را مجبور کرد که از زبان یک مهمان برنامه، چشم‌انداز تیره و تار نظام را تصویر کند. در این برنامه که از آثار قیام آبان و خروش اصفهان صحبت می‌شد، مهمان برنامه با اصرار و تأکید، ابراز نگرانی کرد: «در آبان که عده‌یی بی‌گناه کشته شدند. حالا هم که سفرهٔ مردم را کوچک‌تر کرده‌اید. به جایی رسیده‌اید که پا روی گلوی مردم گذاشته‌اید. مردمی که فقط جان‌شان برایشان باقی مانده، به هیچ‌کس رحم نمی‌کنند. این یک سیل می‌شود که اگر راه بیفتد به زمین و زمان رحم نمی‌کند».

مشاهده می‌شود که از مجموع خروش اصفهان و شهر کرد و پیوند مطالبت‌شان با قیامهای پیشین، دو نتیجه حاصل می‌شود:

۱ ـ تمام این داده‌ها از عناصر «شرایط عینی» خیزش و قیام به نفع مردم و علیه حاکمیت هستند.

۲ ـ تجمع این داده‌ها در بازهٔ زمانیِ یک دههٔ پیش تاکنون رو به کیفیت میلیونی خواهد رفت. تجمع این داده‌ها چیزی جز خشم فشرده شده در لایه‌لایهٔ جامعهٔ ایران نیست. بنابراین این خشم متکاثف زمان است که به خروش و «داد» آمده است.