سخن روز
ساعت ۴بامداد ۴آذر یورش وحوش خامنهای و گارد ویژهٔ جنایتکار به تحصن کشاورزان آغاز شد. وحوش مانند لشکر یزید به چادرها حمله کردند، آنها را بهآتش کشیدند و مردم بیپناه را مورد حمله قرار دادند.
اما چرا؟
خامنهای دو هفته دندان روی جگر گذاشت. هر روز میدید که تحصنی که روز نخست تنها با چند ده کشاورز محروم آغاز شد، پس از دو هفته به خیزش دهها هزار نفری مردم اصفهان بالغ شد. شعارهای صنفی تا شعارهای سیاسی و نفی نظام غارتگر حاکم تعمیق و رادیکال شد؛ و مهمتر، کانون ایستادگی در بستر خشک زاینده رود، به چهارمحال و بختیاری سرایت کرد و شعارهای «دفعهٔ بعد انفجار انفجار» توسط هزاران تن از مردم و جوانان برنو بهدست این استان فریاد شد.
در این دو هفته خامنهای دست به هر کاری زد تا شاید اعتراضات را جمع کند، یا دستکم آنها را بیخطر کند. ابتدا چند اطلاعاتی را دور دوربین جمع کرد تا خود را کشاورز نشان دهند و ضمن مجیزگویی ولایت فقیه، شعار «مرگ بر منافق» سر دهند. پس از آن تلاش کرد تریبون اعتراضات را خود بهدست گیرد تا بگوید که هر چند مردم مطالباتی دارند، اما پیروان ولایت فقیه هستند! اما نام خامنهای و رئیسی با فریادهای نفرت و هو شدن هزاران نفر از مردم روبهرو شد. سپس روز ۳آذر چماقدارانش را فرستاد تا ضمن پاره کردن چادرها و پلاکاردهای کشاورزان، واکنش آنها را بسنجد. اما با مقاومت آنها روبهرو شد.
خامنهای فهمید با تحریف و توطئه نمیتواند جلوی گسترش و رادیکالیزه شدن اعتراضات را بگیرد و از درون رژیم هم نسبت به سرایت آن به سایر استانها هشدار دادند که آیا «فردا مردم لرنشین هم با تفنگ شورش کنند خوبست؟» (روزنامهٔ حکومتی مستقل-۳۰ آبان).
خامنهای چه کند؟ اگر شمشیر را از رو ببندد، هزاران شمشیر علیه او و نظامش از نیام کشیده میشود. اگر هم تظاهرات و خیزشها گسترش یابد، به سایر استانها سرایت میکند و چندی بعد شاهد هزاران کانون خیزش و قیام در سراسر کشور خواهد بود.
بنا بر این، خامنهای از موضع درماندگی مجبور شد فرمان حمله وحوش به چادر کشاورزان را بدهد. اما آن قدرترسید که بیدرنگ در رسانههایش تلاش کرد نقش نیروهای سرکوبگرش را انکار کند و مدعی شد عدهیی ناشناس چادر کشاورزان را آتش زدند و گارد ویژه به درخواست خود کشاورزان، برای برقرار نظم در محل تحصن حاضر شد!
اثبات مسخره بودن این ادعا کار سختی نبود. چرا که فیلمهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی که در آن مردم فریاد میزنند: «نیروی انتظامی حمله کرد» و مزدوران خامنهای را «شمر» خطاب میکردند، گویا بود. اما این ادعا وحشت خامنهای را نشان داد که آنقدر شکننده است و آنقدر از خطر انفجار خشم اجتماعی میترسد، که حتی نمیتواند برای مرعوب کردن مردم، مسئولیت سرکوب را هم بپذیرد و خط و نشان بکشد. بهویژه که کشاورزان پیشاپیش هشدار داده بودند که در صورت ورود نیروهای سرکوبگر، یک بانک و مرکز حکومتی در اصفهان سالم نخواهد ماند و همه را بهآتش میکشند.
اکنون کابوس خیزشهای رادیکالتر از برابر چشمان خامنهای کنار نمیرود؛ و اینگونه هم چوب سرکوبگریاش را میخورد و هم پیاز پیامدهای خطرناک آن را؛ بهویژه که از درون نظام بهاو هشدار میدهند: «همیشه در پس شیوع فقر، تعدادی دست به اسلحه میشوند که این امر تبعات جبرانناپذیری برای (نظام) به همراه دارد!» (جهان صنعت ۴ آذر).