تظاهرات مردم اصفهان ۵آذرماه
خیزش قهرمانانهٔ مردم اصفهان و در ادامهٔ آن چهار محال و بختیاری در روزهای پایانی سالگرد قیام آبان، بار دیگر حال و هوای آبان خونین را به جامعهٔ شورشی ایران بازآورد. آبان «نه مرده و نه خاکستر شده»، مانند بهمن و خرداد در نهاد بیقرار و عصیانی ایرانزمین آشیانه کرده است، در سر بزنگاه برمیشورد و بر جان ناپاک حرامیان، اشغالگران و انیرانیان عمامهدار لرزهٔ سرنگونی میافکند.
رودی از جانهای شیفته و خروشان
شکلگیری و تداوم خیزش اصفهان در بستر خشک زایندهرود، چه زیبا، چه انگیزاننده و چه با مسما! نشان داد که اگر نفس مسموم دیو ارتجاع و استبداد، رودها و دریاچههای ایران را خشکانده است ولی مردم خود رود میشوند و زایندهرود و دیگر رودها و دریاچههای خشکیدهٔ میهنشان را را دوباره به جریان و تپش میاندازند. رودی از زنان، مردان، جوانان و حتی خردسالان؛ رودی از جانهای شیفته و خروشان. این حقیقت ایران و ایرانی است.
در زایندهرود خونین چه گذشت؟
خامنهای که مزورانه بهدنبال تنزل این قیام مردم اصفهان به یک تجمع مسالمتآمیز صنفی بود، ناگهان افسار پاره کرد و «اراذل و اوباش» دستآموز خود را در ساعت سهونیم بامداد پنجشنبه ۴آذر گردآورد و چادرهای کشاورزان را آتش زد و سپس به بهانهٔ برقراری نظم، وحوش انتظامی را به محل روانه کرد. روز جمعه با ارسال پیامکهای گسترده بر روی تلفنهای مردم آنان را تهدید کرد و از تجمع در زایندهرود برحذر داشت. همزمان با این اقدام گلههای بسیجی، لباسشخصی و نیروی انتظامی خود را در محل تجمع مستقر کرد تا با این حکومت نظامی اعلام نشده استمرار خیزش را مانع شود. حضور کشاورزان و جوانان شورشی اصفهان در بستر زایندهرود، این توطئهٔ را ناکام گذاشت. مردم با شعارهای حماسی و مقاومت قهرمانانهٔ خود در برابر وحوش مسلح به تفنگهای ساچمهای و گاز اشکآور و باتون آنها را فراری دادند.
در یکی از پلاکاردهایی که یک جوان اصفهانی به دست گرفته بود، چنین جملهیی بهچشم میخورد:
«بسیجی! تیر به سرم نزن، مادرم اذیت میشود، بزن! وسط سینهام»
وقتی ملتی در دفاع از آزادی و حیثیت و شرافت ملی خود به نقطهٔ بذل جان برسد و برای آن رجز بخواند، شکستناپذیر میشود.
کم آوردن و گریختن مزدبگیران
صحنههای شورانگیز مقابلهٔ جوانان اصفهانی با «اراذل و اوباش» خامنهای امام نمایش جمعهٔ خامنهای در شهر کرد را وادار کرد تا از این تریبون به سرکوبگران روحیهباخته و وارفته چنین دلداری بدهد:
«وقتی در کوران حوادث قرار گرفتید کم نیاورید قوی باشید. در برابر دشمن تو میدان نبرد قرار میگیرید دشمن به شما هجوم میاره شما پشت به دشمن نکنید فرار نکنید! وقتی مواجه میشوید با دشمن مواظب باشید کم نیاورید و پشت نکنید بر نگردید»... .
ولی واقعیت این است که این سگان دستآموز در برابر صلابت قیام و ارادهٔ جوانان شورشی کم آورده و از مصاف با دستهای خالی گریختند.
«اگر کم آوردید بدانید اگر کوتاهی کردید بدانید اگر سست شدید...
امروز خیلی دارند تلاش میکنند که سست کنند پایهها را نظام را انقلاب را»
این آخوند دینفروش بهجای اینکه به گریختگان نظام روحیه بدهد، از آنجا که خود نیز حسابی ترسیده بود، ترس بیشتری را به آنان تزریق کرد و آنها را از «تبعات بد» این وضعیت ترساند. این «تبعات بد»، همان چیزی است که امام جمعهٔ اصفهان، آخوند یوسف طباطبایینژاد آن را فراهمآوردن فرصت برای (مجاهدین) [بخوانید رادیکالیزهشدن قیام] میخواند. همان چیزی که در سالگرد قیام آبان از ورود جامعهٔ ایران به آن میهراسید.
«عزیزان ما در جمعه قبل تجمع کردند و همه متوجه کمبود آب شدند، اما طبیعی است ادامه دادن کار برای منافقان و ضد انقلاب فرصت فراهم میکند و نباید ادامه پیدا میکرد، مشخص است که اتفاقات امروز کار کشاورز نیست». !
نقاب افکندن از چهرهٔ بسیجیان رضاشاهی
تا همینجا خیزش مردم اصفهان چند دستآورد جدی داشته است؛ دستآوردهایی که ادامه و گسترش قیام به دیگر شهرها و استانهای میهنمان را تسهیل میکند:
۱ـ بار دیگر استراتژی کانونهای شورشی و آتش جواب آتش، صحت و حقانیت خود را نشان داد. بیشازپیش اثبات شد باید حق خود را با توسل به قهر از حلقوم این رژیم بیرون کشید.
۲ـ جنبش مسالمتآمیز مدنی، سرابی بیش نیست. این رژیم حتی یک تجمع سادهٔ صنفی را تحمل نمیکند؛ زیرا هیچ معضل و بحرانی نیست که پا در سیاست نداشته باشد و راه به منشأ تیرهروزیها یعنی نظام ولایت فقیه و شخص خامنهای نبرد. باید اصل نظام را نشانه گرفت.
۳ـ در خیزش مردم اصفهان بار دیگر اثبات شد که وقتی در برابر هجوم وحوش خامنهای سینه سپر کنیم و با اتکا به ارادههای شورشی دست به مقابله بزنیم، عناصر بهشدت وارفته و مزدور این حکومت جا میزنند و عقب مینشینند.
۴ـ یکی دیگر از مهمترین دستآوردهای خیزش مردم اصفهان نقاب برافکندن از چهرهٔ شعار وزارت اطلاعات ساختهٔ «رضا شاه روحت شاد»! بود. معلوم شد وقتی خامنهای در سرکوب کم میآورد برای انحراف خیزش مردم از اهداف اصلی خود، به روح مومیایی و تاج سرنگونشدهٔ پدر شاه متوسل میشود و بسیجیان خود را وادار میکند تا به نفع شاه و پدر تاجدارش شعار بدهند. مردم هوشیار اصفهان با فراست تمام از اتحاد عملی شاه و شیخ در حراست از بنای استبداد پرده برانداختند. «بسیجی» این واژهٔ چرکین به اندازه کافی در فرهنگ مردم ایران منفور و مطرود است وقتی به رضا شاه نیز میچسبد میشود «بسیجیان رضاشاهی»! آنها برای خامنهای نقشهای مختلفی بازی میکنند. یکی از نقشهایشان در کسوت «اراذل و اوباش»! آتشزدن چادر کشاورزان و شرکت در مصاحبهٔ فرمایشی از تلویزیون حکومتی است، نقش دیگر ظاهر شدن با لباس ورزشی یکدست برای سرکوب مردم و نقش سوم و اصلی، سردادن شعار «رضا شاه روحت شاد» برای نجات حکومت از تنگنا و فشار براندازان است. در خیزش مردم اصفهان، این هر سه نقش، یکجا و با هم لو رفت و سوخت.
دخیل بستن شیخ به شاه، تکیه بر ستون پوسیده است. اگر شاه یا پدر و پدرجد او میتوانست دردی از شیخ در وانفسای سرنگونی درمان کند، باید قبل از آن این نسخه را برای خود میپیچید تا سرنگون نشود! تاریخ هرگز به عقب برنمیگردد.