قحط الرجال در جمهوری اسلامی
از ویژگیهای بارز نمایش انتخابات ۱۴۰۰ نظام آخوندی، باید به خالی بودن دست نظام در معرفی چهرهٔ جدید و تنوع اسامی اشاره کرد. این در حالی است که خامنهای به گفتهٔ خودش میخواهد با انتخابات، به حل مشکلات رژیمش بپردازد. بیشک یکی از برگهای نظام، بازی با مهرههای صدبار سوختهٔ اصلاحطلبان قلابی است.
گذشته از هر توهم و دورخیزی که خامنهای برای این نمایش در نظر دارد، واقعیت میدانی و نقد این است که هر دو جناح رژیم دچار شقهها و پراکندگیهای بینظیر در عمر نظامشان هستند. در حال حاضر مختصات هر دو باند نظام از جانب رسانههای خودیشان چنین وضعیتی دارد:
«شاهد پایداری سیاستهای اصلاحطلبان نبودهایم و دستآوردهای آنها تقریباً شامل مرور زمان و فراموشی شده است» (روزنامه حکومتی مستقل، ۱۲اسفند۹۹).
«اصولگرایان و خیال خام وحدت. با کنار هم قرار دادن تکههای این پازل، میتوان به این نتیجه رسید که اجماع برای فعالان سیاسی در این جریان به این سادگیها نیست» (روزنامه حکومتی اعتماد، ۱۲اسفند۹۹).
تمام تحولات چهار سال گذشته پیرامون قیامها و اعتراضات و اعتصابات از یکطرف و شقهها و ریزشهای رژیم و وضعیت کنونی آن از طرف دیگر گواهی میدهند که خامنهای حتی به همان کاندیداهای چهار سال پیش هم دسترسی ندارد. چنین وضعیت ابتر و بیآیندگی در باند اصولگرایان از هماکنون تعیینتکلیف است. برای خامنهای راهی جز توسل جستن به جلادترینهای منفور عام و خاص نظامش نیست. خامنهای حتی نمیتواند گیوتین شورای نگهبانش را برای مانور دادن در معرفی کاندید جدید، کند کرده یا متوقف کند. تمام راهحلهای انواع بحران نظام را که خامنهای پاسخشان را در انتخابات وانمود کرد، تنها با قربانی کردن شورای نگهبان میتواند برای خودیهای رژیم امیدی ایجاد کند؛ چرا که در بیرون نظام، جامعهیی و مردمی از کلیت حاکمیت ولایت فقیه عبور کردهاند.
در این میان آخرین وضعیت باند مغلوب نظام هم که در توهم رسیدن به قدرت است، در گفتگوی سیدناصر قوامی نماینده مجلس ششم با روزنامه مستقل در شماره ۱۲اسفند۹۹ بیان شده است.
اولین نشانی که این عنصر حکومتی از باند مغلوب نظام بعلاوهٔ گیوتین قسم خورده به ولیفقیه میدهد، چنین مختصاتی دارد:
«جوانان دیگر استقبالی از اصلاحطلبان و اصولگرایان نمیکنند. صحنه سیاسی کشور برای اصلاحطلبان در شرایط فعلی چندان باثبات بهنظر نمیرسد و سدهای زیادی از جمله رد صلاحیت در مسیر آنها قرار دارد».
بیریشهگی سیاسی و اجتماعی و نداشتن حتی تئوری منسجم از جانب اصلاحطلبان، این روزها در رسانههای حکومتی اعتراف میشود. حرف مشترکشان هم این است که این جماعت بخشی از رانتخواران و صاحب املاک حکومتی شدهاند و از اولش هم پایه و مایه فکری و استراتژی و اصول و منطقی نداشتهاند. نامه اخیر خاتمی به خامنهای هم اعتراف آشکار به بیش از دو دهه دجالیت سیاسی این جماعت برای حفظ نظام با پوش و سامریگریِ اصلاحات بود. اعتراف به اینکه اینان جز هیزمبیاران استمرار معرکه نبودهاند. و اکنون با وجود دورخیز این جماعت برای نمایش ۱۴۰۰، زمین زیر پایشان چنین معرفی میشود:
«آیا اصلاحطلبان از حقیقت امروز جامعه ایران با خبر هستند یا در محلات فرادست تهران برای فرودستان ایران در انتخابات برنامهریزی میکنند؟ یک عده اصلاحطلبنما پشت سر غنیمت هستند که شعاری دهند یا حرفی بزنند که اگر اصلاحطلبان به قدرت رسیدند، وزیر و استاندار و مدیر شوند و به طمع قدرت، اصلاحطلب هستند و اصلاحطلبی برای آنها رسیدن به قدرت و مقام است» (روزنامه مستقل، ۱۲اسفند۹۹).
چشماندازی چنین را که عنصر حکومتی برای اصلاحطلبان بیریشه و بنیاد وصف میکند، از یک پیشینه و گذشتهای میآید که هم کارنامهٔ این جماعت در سالهای صدارت و دولتمداری است و هم کارنامهٔ کلیت نظام آخوندی در منظر خودیهایشان:
«در طی این ۲۳سال هیچ چیزی اصلاح نشده است؛ نه قانون اساسی، نه سیاست خارجی، نه سیاست داخلی و نه هیچ چیز دیگری اصلاح نشده است» (همان منبع).
اوصاف و وضعیت و مختصاتی چنین که محصول نمایشهای انتخاباتی نظام در دورههای مختلف و کارنامهٔ عمر نظام است، داد میزند که خامنهای اکنون گرفتار قحطی معرکهگردان نمایش ۱۴۰۰ شده است و چهرهٔ جدید هم نمیتواند معرفی کند. آیا معجزهای که قصد بیرون آوردنش را از صندوق دارد، جز دانه پاشیدن برای عمله و اکرهٔ نانخور نظام و هیزمبیاران استمرار دیکتاتوری ولایت فقیهی است؟