قیام سراوان
سرباز کردن زخمهای کهنه و درمان ناشده در استان محروم سیستان و بلوچستان و سرکشیدن ناگهانی زبانههای قیام از میان سوختبران، برای جامعهیی که پتانسیل انفجاری دارد، چندان عجیب نیست.
عجیب آنجاست که کرونای ولایت تصور میکرد با مرگ و میر کلان و دریغ کردن واکسن و اقدامات درمانی از جامعه ایران، توانسته بهطور موقت بر اعتراضات دامنگیر و سلسلهوار سرپوش بگذارد. بازی خامنهای با واکسن و احاله دادن تهیهٔ آن به وقت گل نی، از تصمیم او برای بلاتکلیف نگهداشتن بحرانهای سرکش اجتماعی پرده برداشت.فوران خشم متکاثف در یک استان کافی بود سران حکومت را دچار نگرانی سازد و دریابند که همین زبانه ممکن است فردا در نقطهای دیگر از ایران سربرکشد. این نگرانی پر بیراه نیست. از روزی که قیام سراوان شروع شد، سیل همدلی و همراهی با سراوان خود را در هشتکهایی که بههمین منظور در فضای مجازی ترند شدند، نشان داد.
یک جامعهشناس حکومتی با کالبدشکافی قیام سوختبران نوشته است:
«این موضوع صورت مسألهیی بود که همواره سعی شده به مانند دیگر معضلات و آسیبها در کشور به شکل سیاسی و امنیتی با آن برخورد شود و در نهایت به پاک کردن صورتمسأله میانجامد. البته ما همواره به ریشههای آسیبها و مسائلی که باعث بروز اینگونه حوادث میشود، توجهی نداریم و با فروکش کردن آن حادثه و احساس مردم خیلی ساده و سطحی از آن عبور میکنیم... در صورتی که اگر به آسیبها توجهی نشود آنها پس از مدتی زیرزمینی و امنیتی خواهند شد و نمیتوانیم دیگر با چارچوبهای اصولی و منطقی آن مشکل را رفع و بهراحتی کنترل کنیم» (روزنامه حکومتی آرمان. ۱۲اسفند۹۹).
کد «برخورد سیاسی ـ امنیتی»، برای همه آشناست. این رژیم هر نارضایتی اجتماعی را اقدامی در راستای براندازی میداند. کما اینکه با تجمع اعتراضی سوختبران در پاسگاه شمسر چنین برخوردی داشت. ابتدا آنها را قاچاقچیان سودجو نامید، سپس پاسخشان را با گلوله داد. در قدمهای بعد آنها را به کشورهای خارجی منتسب کرد و بیهیچ شبهه پای نیروی اصلی برانداز یعنی اشرف۳ و کانونهای شورشی را به میان کشید.
در مسیری که رژیم در مواجهه با قیام طی کرد، بهخوبی میدانست که برآیند شرایط عینی با شرط ذهنی باعث جرقه خوردن قیام در یک استان مرزنشین کشور شده است. جامعهشناس حکومتی اگر میخواهد این معضل را ریشهیابی کند لاجرم در کمرکش راه به نظام ولایت فقیه بهعنوان علتالعلل خواهد رسید. از آنجا که رژیم هیچگاه خودش را آدرس نخواهد داد، بنابراین بحرانهای اجتماعی هرگز فروکش نخواهند کرد. سرکوب با گلوله یا عقبنشینی و دادن امتیاز، راهکارهای موقتی هستند و نقش پانسمان ایفا میکنند. این زخم درمان ناشده، از جایی دیگر سر باز خواهد کرد.
با این تلقی هر کدام از استانهای و شهرهای ایران میتوانند یک استان سیستان و بلوچستان یا یک سراوان باشند.
هر ایرانی در این دستگاه یک دشمن بالقوهٔ نظام ولایت فقیه محسوب میشود؛ زیرا اگر با رژیم نیست و اگر پیچ و مهرهای از ماشین سرکوب او نیست، با دید امنیتی به او نگاه میشود و باید زیر او خط قرمز کشید.
هر کجای ایران را نگاه میکنیم بمبی در زیر پوست شهرها آمادهٔ ترکیدن است.
«تا چند دهه پیش به معضل اعتیاد بهعنوان یک موضوع زیرزمینی نگاه میکردیم و حالا این معضل به یک سرطان بدخیم در جامعه تبدیل شده که نمیتوان آن را کنترل کرد. بیتوجهی به مشکلات سبب شده که حالا در شمال کشور با معضل «چوببری» مواجه باشیم که با افزایش قاچاق چوب، زمینه نابودی جنگلها فراهم شده است. در جنوب ما با معضل و آسیب «خاک بری» مواجهیم که خاک ایران زمینه ساخت جزایر مصنوعی در کشورهای عربی میشود. در شرق، سالهاست که با معضل «سوخت بری» روبه روییم... در غرب کشور نیز با معضل و مشکل کولبری مواجهیم که این روزها این شغل کاذب سخت و خطرناک در حال تبدیل شدن به شغلی زنانه است. در مرکز کشور نیز آسیب و معضل «پولبری» وجود دارد و اختلاسگران مشغول اختلاس و دست بردن در جیب مردم هستند» (همان منبع).
جامعهای که اکثریت آن برای گذران روزانه و تهیهٔ یک نان بخور و نمیر در زیر خط فقر، با ریسکهای مختلف مواجه هستند، میتواند در برابر اقلیتی که تنها کارش «پولبری» و مکیدن شیرهٔ جان زحمتکشان است، به شورش برخیزد.
نمونهٔ آزمایشگاهی سراوان و قیام سوختبران کافی بود نشان دهد که طاقت ارتش بیکاران، ارتش گرسنگان، ارتش کولبران، ارتش بازنشستگان، ارتش غارتشدگان، ارتش بیخانمانها، ارتش زنان و بیشمار ارتشهای دیگر در حال طاق شدن است.
در قیام سراوان، «پولبر» اصلی سپاه پاسداران است که قاچاق سوخت به پاکستان را در انحصار خود گرفته و میخواهد نان خشک سوختبران را نیز از گلوی آنها بیرون بکشد ولی با سیلی آتشین آنها مواجه شد. آیا سپاه میتواند این تجربه را باز تکرار کند؟
آیا جرأت تکرار آن را خواهد داشت؟