دادگاه آنتورپ
مردمی خشمگین در میهنی مشتعل
قد کشیدن هیبت قابل مشاهدهٔ فقر میلیونی، تحلیل رفتن سفرهها و تبدیل شدن یک وعده غذا به حسرت برخی از خانوارها، فروریزی قشر متوسط و تحلیل رفتن آن در طبقات زیر خط فقر بالغ شدن وسعت قاعدهٔ نارضایتی شدید و انفجاری به دهها میلیون، اضافه شدن تصاعدی به لشگر گرسنگان، بیکاران و بیخانمانها، التهاب دمافزون جامعهیی آغشته به بنزین نارضایتی، آژیر خطر را در زیر گوش نظام ولایتمداران به صدا درآورده است.
همه میدانند که وجود فقر و بیعدالتی در یک جامعه بهخودی خود موجد جنبش و قیام برای پایان دادن به آن نیست. برای بهظهور و ثبوت رساندن آن نیاز به کاتالیزور شرایط ذهنی یعنی نیروی پیشتاز جان بر کف و شناخته شده و امتحان پس داده میباشد. چه کسی است که نداند دور شدن از استبداد دینی و تعریف شدن در جرگه ناراضیان از حکومت، در آن روی سکه، نزدیک شدن به سازمان مجاهدین خلق ایران و چتر فراگیر آلترناتیو آخوندها یعنی شورای ملی مقاومت را بهدنبال دارد. این را همه میدانند. بیش و پیش از همه سردمداران نظام به آن واقف هستند؛ از این رو فریادهای ناهنجار از حنجرههای دریده برمیآورند و هشداری بر هشدار میافزایند.آنها میدانند که با فعال بودن کاتالیزور کانونهای شورشی در این جامعه مستعد قیام، امکان شعلهور شدن قیامی دیگر را در چشمانداز نزدیک قرار داده است؛ قیامی بسا آتشینتر از آبان۹۸. تمایل غیرقابل کتمان جوانان شورشی به مسلح شدن، باعث بهوجود آمدن موجی شده است که بگیر و ببیند حکومتی قادر به مقابله با آن نیست. خبرهای کشف و ضبط سلاح بهجای اینکه جامعه را دچار یأس کند و در خود فرو ببرد، هراس تفنگبهدستان رژیم را سبب شده است؛ زیرا میدانند خلقی خشمگین آنگاه که به اسلحه دست مییابد، دیگر هیچ نیرویی جلودار او نمیتواند بود.
گرایش جوانان به مجاهدین
اگر نظام ولایت فقیه دیروز با سرکوب میتوانست بهطور موقت ثبات نسبی برای حکومت بخرد از بعد از قیام آبان۹۸ سرکوب بهصورت معکوس عمل میکند، باعث انگیزش بیشتر جوانان و گرایش آنها به نیروهای انقلابی میگردد. رویآوردن جوانان شورشی به مجاهدین و استقبال آنها از عضویت در کانون شورشی اکنون به دغدغه و اضطراب اصلی خامنهای و دستاربندان نظام جهل و جنون تبدیل شده است. هر جوان ایرانی بالقوه میتواند یک کوکتل مولوتف آتشین، یک انگشت آمادهٔ شلیک بر ماشه و یک خشم آمادهٔ انفجار باشد.
یکطرفه رفتن خامنهای به دادگاه!
در این مختصات، طبیعی است که خامنهای و قضاییهٔ درماندهٔ او برای مهار این نیروی عظیم، به چارهاندیشی برخیزند.
یکی از این چارهاندیشیهای پیشاپیش شکستخورده، توسل به یک دوجین بریده مزدور و مأموران کنونی انجمن نجاست تحت پوش «اعضای سابق مجاهدین» است. این حضرات پس از سالیان نقشآفرینی برای وزارت بدنام، تازه یادشان افتاده است که از سوی مجاهدین شکنجه و زندان شدهاند و باید صدایشان شنیده شود!
از آنجا که با موازین شناخته شدهٔ حقوق بشری، در جوامع دموکراتیک امروزی و در دادگاههای مستقل و بیطرف بینالمللی، کسی برای پروپاگاندای آنها تره خورد نمیکند، بهترین کار را برپایی یک شوی مضحک در زیر عبای چرکین خامنهای دیدهاند. این دستپخت مشترک که حاصل تولید مشترک وزارت بدنام، وزارتخارجه و قضاییهٔ جلادان است، پیشاپیش افلاس حکومتی را آشکار میسازد که در یک واکنش تدافعی پیدرپی آلترناتیو اصلی خود را آدرس میدهد و نمیداند که با این اقدامات به وزن و قدر و شأن دشمن اصلی خود میافزاید.
عوامل مؤثر در راهاندازی این سیرک رسوا
تردیدی نیست که سیرک رسوای خامنهای در واکنش به حکم تاریخی دادگاه آنتورپ و تخته شدن دکان مزدوران رژیم است. در کنار این واقعیت، عوامل دیگری که رژیم را وادار به راهاندازی این سیرک کرد عبارتند از:
۱ـ اعتلای موقعیت و جایگاه آلترناتیو دموکراتیک ایران.
۲ـ احساس خطر حکومت از وقوع قیامی بسا آتشینتر از قیام آبان۹۸ در چشمانداز نزدیک.
۳ـ گسترش و پیشرفت اقدامات کانونهای شورشی و روی آوردن جوانان شورشی به آنها و الگوبرداری از عملیات اختناقشکنی.
۴ ـ شکست خوردن و بیاعتباری سایر اقدامات شیطانسازی از مجاهدین مانند انتشار مقالههای به فرموده در سایتهای پوششی وزارت، بسیج مأموران وزارت در پوش خانواده علیه مجاهدین، مأموریت نفوذ و بمبگذاری در گردهماییهای مقاومت ایران و...
۵ـ روحیه دادن به بدنهٔ حکومت و نیروهای سرکوبگر.
سیگنالی که بهخوبی دریافت شد!
با این تقلید کاریکاتوری از پیروزی درخشان مقاومت ایران در دادگاه آنتورپ، خامنهای سیگنالی را که نباید میفرستاد، فرستاد. بهخوبی روشن شد که نیروی قیامآفرین و سرنگون کنندهٔ آخوندها کیست و خامنهای از موضع تدافعی و ضعیف کدام آلترناتیو را در صحنهٔ سیاسی ـ اجتماعی ایران آدرس میدهد. ولیفقیه گاوگیجه گرفته انگار نمیداند که در کشاکش بین یک استبداد بدنام از نفس افتاده و یک مقاومت ریشهدار با اقیانوسی از تظلمخواهی، طرف پیروز با ضریب اطمینان مقاومت ایران است. اگر قرار بر رفتن به دادگاه باشد، مدعی العموم این دادگاه، نه خامنهای و نه آخوند پیشانی سیاه، ابراهیم رئیسی و نه جلادان افشا شده، بلکه تکتک مردم ایران و مقاومت پرافتخار آنهاست. شاهدانی که اگر قرار باشد آنها را بر خاک ایران بگسترانیم از خزر تا عمان را خواهند پوشاند. خانوادهای در ایران نیست که داغدار عزیزی نباشد. خانهیی نمیتوان یافت که تازیانهٔ ستم شیخان بر گردهگاه ساکنان آن فرو نیامده باشد. کمتر سفرهای را در میهن غارت شدهٔ ما میتوان یافت که ایلغار آخوندها آن را فقرنشان نکرده باشد.
ایران با چشمانی منتظر روز بزرگ داوری را انتظار میکشد.
«که دشمن بهپای خود آمد به گور»