یکی از مسخره ترین نمایشها این است که دایناسورهای حاکم بر میهن، در یک به اصطلاح دادگاه احمقانه با حضور مشتی مزدور بی آبرو در صدد محاکمه مجاهدین و مقاومت ایران بر آمدهاند.
آنها که از صحنهسازی و پروندهسازی و گسیل مزدور به این کشور و آن کشور چیزی عایدشان نشد و حتی توسط دولت عراق که دست نشانده خودشان بود، نتوانستند مجاهدین را محاکمه و محکوم کنند دست از پا درازتر مجبور شدند سراغ سردژخیم رئیسی بروند و در کمال فضاحت از او خواستند که برای مجاهدین دادگاه تشکیل دهد.
به نظر نمیآید که این اقدام ابلهانه رژیم، حاصل نسیان و یا مالیخولیای حاکمان مکار آن باشد. زیرا که آنها قواعد را خوب میدانند که مثلا در محاکم معتبر دنیا ابتدا سوابق امر و کارنامه شاکی و متهم را بررسی می کنند و بعد به متن شکایت نامه می پردازند. «متهم»، در اینجا، البته مقاومت مردم ایران است، که به مصاف یکی از سفاکترین حاکمان تاریخ برخواسته است. مصافی شگفت انگیز و سازمان یافته، آن هم در چارچوب قواعد و قوانین بینالمللی، بنابراین کارنامه درخشان متهم مشهود است. مضاف بر اینکه سابقا نیز حداقل در ۲۰ دادگاه بینالمللی در همین رابطه کاملا رفع اتهام شده است. قضات عالیرتبه نیز گواهی دادهاند که نه تنها هیچگونه شواهد و مدارک معتبری علیه این مقاومت ارائه داده نشده است و هیچگونه دلیل موجه و متقنی مبنی برمجرمیت مقاومت ایران هم وجود نداشته است. بلکه در این دادگاهها مثلا دادگاهی در فرانسه مقاومت و عملیات مسلحانه مجاهدین را مقاومتی مشروع دانسته و آن را مشمول مقاومت و نه تروریسم دانسته است.
حال بپردازیم به سوابق «درخشان» شاکی. از اعدامهای سال ۶۰ تا قتل عام تابستان ۶۷ گرفته، تا حملات متعدد به شهر اشرف با فانتوم و اسکاد و بلندگوهای گوشخراش، تا تیر و تبر و هاموی و چوبهای چهارتراش. حمله خونین ۶ و ۷ مرداد ۱۳۸۸ که شهادت ۱۱ مجاهد خلق، ۱۰۰۰ مجروح و ۳۶ گروگان را با خود بهمراه داشت. حمله ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ که منجر به شهادت ۳۶ مجاهد خلق و زخمی شدن ۳۵۰ تن از ساکنان اشرف گردید. قتلعام ۱۰ شهریور ۱۳۹۲ که ۵۲ تن شهید شده و ۷ گروگان داشت. حملات متعدد موشکی به کمپ لیبرتی که دهها شهید و صدها مجروح بر جای گذاشت. شهادت مجاهدانی مثل صبا و آسیه و حنیف و سیاوش و رحمان و .... هر کدام بسا جگر سوز بوده و هست.
از سوی دیگر قضاییهای که مورد نفرت و انزجار مردم ایران است و در جهان نیز کسی در ماهیت آن شک ندارد. قضاییهای که یک قلم رئیسش یکی از اعضای کمیته مرگ در قتل عام سال ۱۳۶۷ است که خون ۳۰ هزار زندانی سیاسی را بر دستان خود دارد.
بنابراین اگر ملاهای جنایتکار حاکم بر میهن اسیرمان ایران دچار نسیان نیستند و قواعد را می دانند، پس چرا با این سابقه ننگین و جنایکارانه دست به یک چنین اقدام احمقانه ای میزنند؟
واقعیت این است که جامعه ایران در یکی از پرتنشترین ادوار تاریخ خود بسر میبرد و همه جناحهای رژیم نگران یک انفجار بزرگ هستند. رژیم خوب میداند که «خرج» و باروت اصلی این انفجار بزرگ، در جامعه هست و چاشنی و فتیله آن همین مجاهدین و مقاومت است. رژیم راه پس و پیش ندارد.
پس حاضر نیست که حتی یک لحظه هم که شده دست از تمرکز روی نابودی این مقاومت بردارد. رژیم همه راهها را تجربه کرده است؛ از حمله نظامی و حذف فیزیکی تا شیطانسازی و به جایی نرسیده و حالا با استیصال به قضاییه خودش پناه آورده تا شاید حداقل مشکلی از نیروهای خود حل کند.
رژیم به تجربه دریافته که دشمنش قویتر و روئینتنتر از آن بوده که تا کنون فکرش را کرده است. دشمن با این خطر مواجه است که قدرت و مشروعیت مجاهدین، نیروهای خودش را متزلزل میکند و حالا این بار تاکتیک مظلوم نمایی را در پیش گرفته تا شاید نیروهایش را از ریزش ناشی از پیشروی مجاهدین حفظ کند. غافل از آنکه دادگاه بزرگتری در انتظار رژیم هست. دادگاه مردم ایران که با سرنگونی رژیم، با رعایت همه استانداردهای قضایی، جنایتکاران را به پای میز محاکمه بکشاند. به قول رهبر مقاومت: در تاراج و غارت و تجارت شما برنده اید، اما در قانون وعدالت ما برنده ایم. مردم و مقاومت ایران نه می بخشند و نه فراموش میکنند.