فرار مغزها از ایران رکورد قابل توجه
ایران در زیر نعلین آخوندها و از نفس نحس آنها در بسیاری از سنجشها و امتیازگذاریها رتبهٔ اول را دارد. رتبهها در کتاب گینس ثبت شدهاند و بسیاری از آنها مربوط به ویژگیها و ظرفیتهای جغرافیایی، توانمندیهای ملی و نیز ثروتهای خدادادی است. این موارد را فاکتور بگیریم باقی میماند آنچیزی که دستاورد منفی آخوندها در سرزمین شیر و خورشید است؛ مانند «بیشترین تلفات انسانی در سرما و کولاک برفی، بزرگترین واردکنندهٔ گندم، بیشترین مصرف تریاک و هرویین، بالاترین آلودگی دیاکسید گوگرد در هوای شهری و... در بین این رتبهها، آنچه بیش از همه خودنمایی میکند، رتبهٔ اول در فرار مغزها از کشور است. البته در کتاب گینس همهٔ واقعیتها ثبت نشده است. اگر تعداد اعدامهای انجام شده در ایران آخوندزده را با تناسب جمعیت آن در نظر بگیریم، کشور ما در حکومت دستاربندان رتبهٔ اول اعدام را به خود اختصاص خواهد داد؛ اینچنین است رتبهٔ اول در ماجراجوییهای فرا مرزی و صدور تروریسم دولتی یا تعداد دفعات محکومیت در مجامع بینالمللی بهخاطر نقض حقوق بشر.
فرار مغزها، سابقهای به قدمت دیکتاتوری دینی
فرار مغزها از کشور ما پدیدهٔ جدیدی نیست. سابقهای همپای قدمت این رژیم دارد. خمینی در سخنرانی ۸آبان۵۸ خود آشکار ساخت که در مانیفست حکومت او نخبهها، دانشآموختگان و فرزانگان جایی ندارند؛ بهخصوص اگر افکار آنها مطابق خواسته ارتجاع نباشد و منویات قرون وسطایی او را به اجرا درنیاورند.
«میگویند مغزها فرار کردند! بگذار فرار کنند. جهنم که فرار کردند این مغزها! مغزهای علمی نبودند این مغزها، مغزهای خیانتکار بودند... این مغزهایی که دارند فرار میکنند این مغزهاست که شما را به تباهی کشیدهاند. این مغزهایی است که نگذاشتند جوانهای ما تحصیل کامل بکنند. اینها باید هم بروند؛ باید هم فرار کنند؛ دیگر جای زندگی برای آنها نیست» (صحیفهٔ خمینی. جلد۱۰. ص۴۰۳).
او در اواخر فروردین ۵۹یعنی در حدود ۶ماه دیگر، به بهانهٔ «انقلاب فرهنگی» دست به سرکوب و تصفیهٔ خونین دانشگاه از نیروهای مترقی و انقلابی زد و تا سال۶۲ دانشگاهها را تعطیل کرد. بعدها جانشین او (خامنهای) اثبات کرد که دانشی را قبول دارد که پاسدارانی مانند فخریزاده را بر مسند بنشاند و در خدمت تولید بمباتمی و سلاح کشتار جمعی درآورد.
ابعاد فاجعهٔ فرار مغزها
مجید ابهری، یک جامعهشناس ـ که از طرف روزنامهٔ حکومتی آرمان (۲بهمن۹۹) مورد مصاحبه قرار گرفته ـ در مورد فاجعهٔ فرار مغزها از ایران میگوید:
«برای پیبردن به زیانهای مادی و عمق مصیبت کافی است نقل قولی از یک مورخ و ایرانشناس در این سطور بگنجانیم که میگوید: فرار مغزها در چند سال اخیر ۳۰۰برابر بیشتر از جنگ ایران و عراق به اقتصاد ایران ضرر زده است؛ یا بهنقل از عبدالخالق، کارشناس ارشد بانک جهانی: فرار مغزها دوبرابر درآمد نفتی به ایران ضرر و زیان وارد میکند».
فقدان آزادی، اصلیترین دلیل فرار مغزها
این کارشناس در قسمتی از گفتگوی خود با اشاره به سرمایهٔ اصلی کشور یعنی «مغزها و استعدادهای جوان» میافزاید:
«در کشورهای پیشرفته سرمایهدار، سرمایههایشان از سختافزاری به سرمایههای مغز افزاری در حرکت است. در ژاپن ۸۰درصد از سرمایهها مغز افزاری و ۲۰درصد صرفاً نیروی کار است. ۶۰ تا ۸۰درصد از نفرات اول المپیادهای مختلف با وعده دانشگاه، کمکهزینه و مساعدتهای مالی مازاد به کشور برنگشتند، آیا فرد یا سازمانی بهدنبالشان رفته؟ پاسخ قطعاً خیر است. بیشک یکی از اهرمهایی که میتواند پدیده شوم مهاجرت نخبگان را کاهش دهد، آزاداندیشی و ایجاد آزادیهای اجتماعی بهویژه برای جوانان است» (همان منبع).
با این اعتراف پیشاپیش مشخص است آنچه استعدادهای علمی میهنمان را وادار به انتخاب آخر، یعنی فرار از ایران میکند، یک اجبار است؛ اجبار برای نزیستن در سرزمینی که به اشغال غدارترین اشغالگران این مرز و بوم درآمده است. اشغالگرانی که نه برای سرمایههای انسانی و نه برای فرهنگ، تمدن، جغرافیا و اقتصاد ایران ارزشی قائل نیستند.
خروش و خیزش ملی، تنها راهکار
فرهیختگان و متخصصان ایرانی از جهنمی میگریزند که نخستین الزام زیستن در آن (کرامت و آزادی انسان) از سوی دستاربندان به هیچ انگاشته میشود و در معرض تعدی و تجاوز قرار میگیرد. نقلقول از خمینی در ابتدای این نوشتار روشن میسازد که ایدئولوژی ولایت فقیه با علم، تخصص، آزاداندیشی و کرامت انسانی سرستیز و ناسازگاری دارد. بیهوده خواهد بود اگر تصور کنیم هموطنان متخصص ما فقط بهعلت نبود مزایای شغلی و عرصههای متناسب با تخصص آنها از ایران مهاجرت میکنند. آنچه نه تنها آنان، بل هر ایرانی بهستوه آمده را ناچار به جلای وطن میسازد، همانا سیطرهٔ یک استبداد قرونوسطایی دینی در ایران است؛ استبدادی که باید با خروش و خیزش ملی آن را برانداخت و ایران را به ایرانی بازگرداند. باید که کانونها و جوانان شورشی به تحقق آن همت گماردهاند.