۱۳۹۹ شهریور ۱۱, سه‌شنبه

آخرالامر منادیان عصر طلاییِ ابلیس

اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمام ماجرا
اصلاح طلب،اصولگرادیگه تمام ماجرا--زاده شدن از پهلوی دیو
جریان گورزاد اصلاح‌طلبی زیر سایهٔ ولی‌فقیه، تجربه‌یی برای بازخوانی آن در مصاف و نبرد قانونمند با دیکتاتوری قرون‌ وسطایی ولایت فقیهی است.
هر چه زمان می‌گذرد و جامعهٔ ایران با شتاب بیشتری از این رژیم دور می‌شود، خطی تحت عنوان «اصلاح‌طلبیِ» چسبیده به پیکر این نظام هم بیشتر به ناکارآمدی و بن‌بست خود اذعان می‌دارد. عناصر این جریان که یا همان خط امامی‌های دوآتشهٔ دههٔ ۶۰ هستند و یا وارثان‌شان، همواره دنبال روشی رنگین‌تر برای تضمین حفظ جمهوری اسلامی با زعامت ولی‌فقیه بوده‌اند. هم و غم و ندایشان هم بازگشت به عصر طلاییِ! صدارت خمینی ابلیس است.

این خدمتگزاران به نظام آخوندی که گردانندگان اصلی جنایات دههٔ ۶۰ بودند، در بحبوحه‌ٔ بن‌بست داخلی و بین‌المللی رژیم پس از شکست جنگ با عراق، سال۱۳۷۶ از پهلوی نظام ولایی‌زاده شده و سربرآوردند.

گورزادیِ این جریان را همین بس که با وجود گذار جامعهٔ ایران از سه قیام بزرگ با شاخص نفی کامل جمهوری اسلامی و نیز دگرگون شدن مناسبات و روابط و مطالبات اجتماعی، مصطفی تاج‌زاده که از کباده‌کشان این جریان است، اعلام می‌کند «راه نجات، بازگشت به سه سال نخست انقلاب» است. (انصاف نیوز، ۳شهریور۹۹) در حالی که روزنامهٔ آفتاب یزد در شماره ۱۵مرداد ۹۹ در وصف حال و روز این جریان نوشته بود: «تئوریسینهای اصلاحات هنوز در حال و هوای سال۷۶هستند».

سه واقعیت در یک مثلث
این روزنامه که گفتگوی یک فعال اصلاح‌طلب با خبرگزاری ایلنا را درج نموده، از قول وی یادی حسرت‌طلبانه از سال‌های صدارت این جریان می‌کند. بازخوانی این گفتگو از این منظر قابل توجه است که ببینیم اینان چقدر از همه طرف پرت و وامانده‌اند. اولین نشانهٔ این پرتی و واماندگی، به ذات و آبشخور این جریان برمی‌گردد که بر سر سفرهٔ ولایت فقیه نشسته است و می‌خواهد خود را جدای از اصل خویش جلوه دهد. تناقضی که این جریان هرگز نتوانست از آن خلاصی بیابد این بوده و هست که با ذات خویش (پایبند بودن و سوگند‌خوردن به اصل ولایت فقیه) هم‌پندار است و با جلوه‌فروشی‌اش (اصلاح‌طلبی) ناهم‌خوان. این واقعیت از زبان خودشان در چنین عباراتی گویا است:

«چرا با وجود داشتن قدرت، اصلاح‌طلبان در اجرای شعارهای خود موفق نبودند. اصلاح‌طلبان این‌گونه پاسخ می‌دهند که قدرت نهادهای مقابل یا نهادهای انتصابی بسیار بالاست» (روزنامه آفتاب یزد، ۱۵مرداد۹۹).

در همین عبارت به سه واقعیت اعتراف می‌شود: قدرت به‌مثابه دولت و قانون در جمهوری اسلامی به پشیزی هم نمی‌ارزد و کارگزاران آن عروسک‌هایی بیش نیستد. / «نهادهای مقابل یا انتصابی» (بخوانید بازوهای ولی‌فقیه) به هیچ قانونی پایبند نیستند و یک وحشانیت مادون تمدن بشری را سازوکار داده‌اند. / جریان به‌اصطلاح اصلاح‌طلب با وفاداری به وحشانیت مادون تمدن بشری خارج از قانون، در کار نخود سیاه نشان دادن به مردم ایران بوده است.

این سه واقعیت را که در یک مثلث در نظر بگیریم، بیشتر و بیشتر به بن‌بست تمام‌عیار و از دور خارج شدن این جماعت پی خواهیم برد. ببینیم با گذشت زمان، با تغییرات بنیادی در مناسبات اجتماعی و با طرد نظام آخوندی از جانب مردم، در داخل این مثلث چه خبر است و خودشان، عاقبت جریان‌شان را چگونه می‌بینند:

«آیا دوستان تئوری‌پرداز واقعاً نمی‌دانند که جامعه تغییر کرده است و شبکه‌های اجتماعی به‌سرعت اخبار را بین مردم توزیع می‌کنند؟ جامعه تغییر کرده و مطالبه‌گر شده است؛ اما هنوز تئوریسینهای اصلاحات حاضر نیستند این واقعیات را ببینند یا عامدانه آن را نمی‌بینند. ما در چرخهٔ آدم‌های تکراری، احزاب تکراری و حرف‌های تکراری گرفتار شده‌ایم» (همان).

شاهد هوشمند «زمان»
«زمان» بالاترین قدرت و مهم‌ترین عامل برای آشکار کردن عیار جریانهای اجتماعی و سیاسی است. این کیفیت صبور و شاهد هوشمند «زمان» است که ماهیت‌ها، نقطه‌ آغازها و اهداف هر جریان را بارز خواهد نمود. اگر این کیفیت صبور و شاهد را بسان آینه‌یی مقابل خزف‌ فروشی اصلاح‌طلبان در بازار ولایی بگذاریم، شاهدیم که هر کدام‌شان سودایی داشته و دارند و هیچ اتحاد و همگرایی پیرامون مسائل و بحرانهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و صنفی نداشته و ندارند. اکنون هم «زمان» پرده از زیر و بالایشان برداشته و خودشان معلوم می‌کنند که جز دنبال رقابت و قدرت نبودند و خزف‌ فروشانی بیش نیستند:

«به‌جرأت می‌گویم اگر از ۱۰ اصلاح‌طلب برجستهٔ کشور بپرسید نظرتان دربارهٔ خصوصی‌سازی چیست، اگر بپرسید نظرتان درباره حجاب اجباری چیست، با نظرات متفاوت روبه‌رو می‌شوید. در نبود یک استراتژی واحد، هر فردی تلاش می‌کند ملغمه‌هایی از نظر یا سلیقه شخصی خودش را به کرسی بنشاند و از آن سخن بگوید» (همان).

آخرالامر...
عاقبت هم پس از آن همه شریک بودن در جنایات دههٔ ۶۰، پس از سال‌ها فریب‌کاری عامدانه با هدف خریدن طول عمر برای نظام جمهوری اسلامی آخوندی، اکنون که از جانب مردم ایران و خاصه نسل جوان شناخته و سوخته و طرد شده‌اند، آینده فرضی و اتوپیاییِ رسیدن به صدارت و قدرت را هم این‌گونه پیش‌بینی می‌کنند:

«چه شخص جوان سر کار بیاید و چه شخصی مسن، همین آش و همین کاسه است» (روزنامه آرمان، ۱۵مرداد۹۹).

رمز ناگزیر پیشرفت ملت‌ها
نتیجه: هم‌ذات‌پنداری با اصل ولایت فقیه و جلوه‌فروشیِ اصلاح‌طلبانه بسان دو تیغهٔ یک قیچی، به‌طور قانونمند و در طول زمان کرباس این جریان را از هم درید؛ اما عامل اصلی بسان کاتالیزور که واقعیت را زودتر و سریع‌تر روشن نمود مقاومت، پایداری و قیام برای آزادی و نیز روشنگری و افشاگری با پرداخت سنگین‌ترین بها بوده است. این است رمز ناگزیر پیشرفت‌های بزرگ سیاسی و اجتماعی و تاریخی ملتها تا همواره هوشیار باشند که «خورشیدشان کجاست».