«اما آشکارا اعلام میکنم که یک موی گندیدهٔ دو شاه پهلوی و امروز هم شاهزاده رضاپهلوی را با اشخاص نفاق افکن [خجالت کشیده بگوید منافقین!] و هواخواه حکومت اسلامی…. عوض نمیکنم».
و در جای دیگر میفرمایش اند که:
«ما دو دسته آدم داریم! یک عده سلطنتطلب هستند. سلطنت از سلطه و استیلا و سرکوب میآید. اما پادشاهی پارلمانی یعنی این که ما یک رئیس نمادین برای مملکت مان داریم که منافع عمومی مملکت و نمادین مملکت را اداره میکند و تسلیم پارلمان است.»
ملاحظه میکنید که نوریعلا به یک کشف عجیب و غریب تاریخی و حتی فلسفی میرسد. او «شاهٔ را رهبر نمادین میداند که “حاکم کشور نیست بلکه محکوم است»! بعد از این کشف وظیفه تاریخی تک تک ماست که ذره بین به دست به اعماق تاریخ برویم و محض نمونه یک چنین شاه محکومی را پیدا کنیم. زیرا تا آنجا که ما در تواریخ خواندهایم شاهان معلومالحال در ایران جز کشتار و قتل و غارت و مناره درست کردن از چشم و چار مردم و کارهایی این چنینی، کار دیگری نداشتهاند. «شاهٔ که نکشد و اعدام نکند و غارت نکند شاه نیست اسم مستعار شلغم است که یک نوعش را به عنوان علوفه جلو گاو و گوسالهها میریزند و نوع اعلا و پختهاش به سفارش اطبا برای رفع گریپ و سرماخوردگی به درد میخورد.» به هر حال با چنین توجیهی است که حزب ایشان «به عنوان یک عضو حزب جمهوریخواه موفق شده است که با حزب مشروطه ایران لیبرال دمکرات که پادشاهی خواه پارلمانی ست» به توافق برسند!
اما هرگز نباید فکر کرد که با این «توافق» کار آلترناتیو سازی نوریعلا تمام است. خیر! باید تکلیف برخی چیزهای دیگر هم روشن شود. مثلا باید پذیرفت که بین «رهبر نمادین» با «مردمی که در ایران مشغول مبارزه هستند یک درهای وجود دارد که این دره را فقط تشکیلات ایجاد میکند». و بعد:
«الان میدانیم که شناخته شده ترین و شاید محبوب ترین شخصیت ایرانی اپوزیسیون… رضا پهلوی است. ولی ایشان تا به امروز بعد از تجربه بدی که در شورای ملی داشتند، دیگر تشکیلات دادن را گذاشتند کنار، تبدیل شدند به یک آدمی که میگویند شما بروید تشکیلات را بدهید هر وقت تشکیلات تان را دادید، مردم ایران شما را تایید کردند من هم شما را تایید میکنم»
مورد دیگر که اتفاقا شازده رضا هم بسیار رویش حساب پس انداز باز کرده است تعیین تکلیف نیروهای نظامی است. نوریعلا هم مانند شازده رضا که با پاسداران و نیروهای نظامی آخوندها عقد اخوت بسته و ارتباط دارد معتقد است:
«باید یک فکری برای نیروهای نظامی اعم از سپاه و ارتش کرد چرا که زور دست آنهاست و یا باید آنها را شکست داد یا با خود همراه کرد»
تعارف را کنار بگذاریم. سردار سلیمانی ها و مدحی ها هم در آلترناتیو دستساز ایشان باید ورود داشته باشند. اما رسواتر از همه همسنگر شدن با بریدگان و خائنانی است که مهر وزارت اطلاعات را برپیشانی دارند. یعنی امثال حسین نژاد و محمد کرمی و… در مهستان شما چکاره هستند؟ اگر کسی فکر می کند این همجوالی با مأموران افشا شده وزارت اطلاعات، جز بهخواست و فرموده وزارت بدنام متصور است، به راستی به عقل اوست که باید شک کرد و گفت خلایق هر چه لایق!
خوب حالا بعد از این همه رنج و محنت و عذاب و تحمل سختی، وقت ساختن آلترناتیو است. فرمودهاند:
«من امیدوارم که آلترناتیو قابل قبولی تا آن موقع باشد که مجبور نشوند بروند به استقبال یک نیرویی مثل مجاهدین».
و لب قضیه و دم خروسی که از زیر قبای ملا آشکارا بیرون زده در همین جاست. تمام جار و جنجال سکولاریسم و حزب راه انداختن و وحدت با این و آن و واکسزدن پوتین پاسداران برای همین نکته باریک تر از مو است. و اگر یک نفر بپرسد در آش هفتجوش شما که هم نیروهای نظامی رژیم جا دارند و هم اصلاحطلبان حکومتی و هم سلطنتطلبها در هم میلولند مجاهدین با همه سوابق مبارزاتیشان و با همه وزن سیاسیشان کجا قرار میگیرند؟ آقای فیلسوف باد در گلو میاندازند که:
«فعلا باد دارند میکنند توی آستین مجاهدین که شما مثلا آلترناتیو میتوانید باشید….» یا «من البته در این که آنها را آلترناتیو بخوانیم شک دارم برای این که آلترناتیو باید در جمیع جهات ضد حکومت اسلامی باشه آلترناتیو مجاهدین میخواهد یک حکومت اسلامی دیگری را به جای این حکومت بگذارد. بنابراین بنظر من ممکن است که یک جانشین یا بدیل محسوب بشود اما آلترناتیو نمیتواند باشد»
معنای «جمیع جهات ضد حکومت اسلامی» را متوجه شدید؟ منظور ایشان همان پاسداران و نیروهای سرکوبگر، و یا سطلنت طلبهای مطرود و منفور و مزدوران پیشانی سفید وزارتی است. برسر در این بازار مکاره هفتجوش باید نوشت، نترسید! این جا باغ وحش نیست بازار «بنجل فروشی» آق اسماعیل نوریعلا است. اما باز هم این حرفها و کارها علتالعلل قضایا نیست. حرف اصلی را مأموران وزارتی به آقای هاشم خواستار زدهاند. آنجا که تصریح کردهاند مرز سرخ وزارت اطلاعات حتی بدگویی به خامنهای هم نیست. سلطنتطلبها و شخص رضا پهلوی هم نیست. مرز سرخ اصلی مجاهدین است که باید در بوقهای خود بدمیم آلترناتیوی برای رژیم آخوندی وجود ندارد! به زبان لری یعنی ای ملت بیعقل زیاد دست و پا نزنید. با فقر و فساد و فحشای آخوندی بسازید و دم برنیاورید. زیرا که اگر آنها بروند یکی بدتر از آنها میآید. بعد همان میشود که در ابتدا آقای نوریعلا فرمودند: خلایق را هرچه لایق! به این اظهار فضل نوریعلا توجه کنید. آیا صریحتر از این بگوید:
«خواستار براندازی، انحلال و فروپاشی رژیم هستیم (احسنت!). اما (شروع دبه کردن!) فکرمی کنم که اگر این کار بخواهد به دست آمریکائیها انجام شود برای مملکت ما هیچ فایدهای نخواهد داشت (عجب کشف عجیبی!). مهم این است که ملت ایران بخواهند رژیم را عوض بکنند و در حال حاضر هم ملت ایران دست به چنین کاری نمی زنند (عجب! پس یک چیزهای دیگری هم مطرح است) برای این که نمی داند بعدش چی می شود»
تمام حرف در همین نکته باریکتر از مو است. و باید به فیلسوف کاشف سوکولاریسم آفرین گفت که ما را از ابهام در آوردهاند. به خصوص آنجا که دیگر سنگ تمام میگذارند و علنا میفرمایند:
«هردو اینها (منظورشان سلطنت طلبها و مجاهدین است) امتحانات خودشان را پس دادهاند. یعنی این که ما که دستگاه آمارگیری نداریم که ببینم مثلا طرفداران آقای پهلوی یا مجاهدین درایران چند نفرهستند» (اسماعیل نوریعلا ـ ایران گلوبال ۱۲مرداد۹۶)
ما ضمن این که رندی نهفته در این قیاس معالفارق را درک میکنیم اما کاملا قبول داریم که نه تنها ما و سلطنت طلبها که همچنین همه افراد و گروههای دیگر هم در سالهای حکومت آخوندها امتحان خود را دادهاند. ما که از فرو رفتن حرفمان در گوش آقای نوریعلا بسیار ناامید هستیم. اما یک نفر پیدا شود به ایشان بگوید آقایان عزیز گوشتان را بازکنید و چشم تان را بگشایید. شما خواب تشریف داشتهاید و مجاهدین با تشکیل شورای ملی مقاومت، آلترناتیوی را شکل دادهاند که دیرپاترین آلترناتیو تاریخ معاصر است. به طرحها و برنامههایشان نگاه کنید. به اقبال و اعتبار سیاسی جهانی آنها نگاه کنید! به پایگاه روز به روز در حال گسترش مردمی آنها نگاه کنید! به شعارهایشان که هرروز بیشتر و بیشتر در اعتراضات مردمی گر میگیرد گوش بدهید. مار نویسی و مار خوانی شیادان لو رفته سیاسی را کنار بگذارید. چیزهایی که به مجاهدین نمیچسبد را علم نکنید که بیشتر و بیشتر آبروی خودتان را میبرید. مجاهدین با صراحت و نه یک بار که هزار و یک بار اعلام کردهاند مسلمان هستند. اعتقادات خاص خودشان را دارند و مراسم و مناسک ویژه خودشان را اجرا میکنند که به هیچ کس دیگر مربوط نیست. مهم برای مجاهدین این است که اعتقادات خود را به دیگران تحمیل نکنند. بنابراین نشاندادن فیلم مراسم عزاداری مجاهدین از عاشورای حسینی و رندانه و ریاکارانه مقایسه کردنش با صحنههای روضهخوانی احمدینژاد و روحانی یک مار نویسی شیادانه است. دست گذاشتن روی روسری زنان مجاهد خلق برخلاف تمام ادعاهای سکولاری خودتان است. مگر عقیده و پوشش آزاد نیست؟ به شما چهمربوط که زنان مجاهد خلق روسری دارند. مردم ما در تاریخ خودشان هم کشف حجاب نوع رضاخانی را تجربه کردهاند و هم «یا روسری یا تو سری» خمینی را. بنابراین به جای عذرخواهی از قاتلان مردم و روشنفکران ایران و توهین وقیحانه به عقل ملت بیایید و بپذیرید که زمانه از شما سبقت گرفته است. بنابراین باور کنید که گفتن:
«ممکن است در شکل اجرایی و فرم با هم تفاوت داشته باشند. مثلا در یکی مغشوش و آشفته باشد در دیگری خیلی مرتب و منظم باشد»
بیشتر و بیشتر خراب کردن خودتان است. مشتتان باز خواهد شد و مردم آشکارا میبینند که با رجالههای بیعملی مواجهاند که دست بر قضا هم طبعی بسیار لطیف دارند! یعنی حق دارند به مقدسترین اعتقادات مجاهدین هرچه که از دهانشان در آمد بگویند ولی این مجاهدین و هوادارنشان هستند که حق ندارند دم برآورند و دفاعی از خود بکنند. به همین مورد که اشاره شد توجه کنید. آشغالفروش مهستانی ما کلیپ عزاداری مجاهدین در عاشورای حسینی را پخش میکند و بعد با وقاحت تمام مدعی میشود مجاهدین هم از سنخ احمدینژادها و روحانیها هستند. بهنظر شما در برابر این همه دریدگی چه باید کرد؟ پاسخی که داده میشود چه باشد تا به تریش قبای این آقایان برنخورد. در پاسخ آمده است که درب مهستان را برای جاسوسها و خائنان مزدور باز کردهاید. اشتباه است؟ دروغ است؟ فریب است؟ چگونه است که شما حق دارید هرچه «فرستاده» از جانب وزارت را به عنوان عضو مؤسس بپذیرید و کسی حق ندارد از شما سؤال کند که آقا شما مهستان راهانداختهاید یا بنگاه شادمانی؟ اما آقای نوریعلا مینویسد:
«سایت موسوم به افشاگری متعلق به سازمان مجاهدین در یک مطلب مفصل با عکس و تفصیلات مدعی شده که مهستان ما یک در گشودهای به طرف وزارت اطلاعات دارد یا شعبهای وزارت اطلاعات حکومت اسلامی است و مأمورین این وزارتخانه هم در میان اعضای ما جاسازی شدهاند. به این ترتیب ما و اعضامان که اغلبشان در این اتاق همین الان حضور دارند همگی متهم هستیم از جانب سازمان مجاهدین به همکاری با وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران»
در ادامه فرمایشات ایشان به یک شانس تاریخی مجاهدین اشاره میشود. این شانس عبارت است از:
«این را هم بگویم که ما در تمام این سالها هرگز اقدامی در راستای افشای سازمان مجاهدین نکردهایم و اگر چه با آن اختلاف داریم و آن را گاهی خطرناکتر از خود حکومت اسلامی میدانیم اما همواره از رویارویی با این سازمان که بنظر ما میتواند موجب خشنودی حکومت اسلامی باشد خودداری کردهایم».
حالا یک نفر پیدا شود و از جناب ایشان بپرسد که مثلا اگر میخواستی افشاگری کنی چه میگفتی؟ این ما نیستیم و نبودهایم که در پاسخ حرف نازکتر از گل امثال شما مارک «مأمور اطلاعات» زدهایم. پاسخ مجاهدین به شما همیشه سکوت بوده است. در تمام تاریخچه مجاهدین یک مورد نشان بدهید که آنها آغازگر این قبیل دعواهای حیدرنعمتی بوده باشند. اما بنگرید که شما با چه کینه ناجوانمردانهای مجاهدین را متهم به «بده بستان های پنهان برای تجزیه ایران» میکنید؟ شب دراز است و قلندر بیدار. اگر مرد میدان مبارزه با آخوندها باشید، که بعید میدانم و در ناصیه شما مطلقا چنین چیزی را نمیبینم، خواهیم دید که چه کسانی ایران فروش هستند و چه کسانی برای تمامیت ایران جان داده و خواهند داد.
قیام و شعلههای پاک کننده آن
از هرچه بگذریم سخن عشق خوشتر است. ارزیابی این بلبشو، و همه بلبشوهای دیگر، را باید از جایی شروع کرد که گرهی از کار فرو بسته مردم باز کند. یعنی از قیام مردم معترض و به جان آمده، از استیصال ولی فقیه درمانده و شاخ شکسته و از اوج گیری مقاومت و کانونهای شورشی. شتاب جریان قیام و تظاهرات مردمی و رشد کانونهای شورشی، که نقش هرچه بیشتر مجاهدین را در روند جریانات پررنگ میکند، بسیاری را به وحشت انداخته است. اکنون دیگر این تنها خامنهای نیست که با «جسمی علیل» و و روحی لرزان و ترسان، باخت محتوم خود در رویارویی با مقاومت را جار میزند. و این تنها وزارت ملعونه اطلاعات، با همه اتاق فکرها و لابیها و تئوریسینهایش، نیست که به دست و پا افتادهاند و یاوهسرایی میکنند. همه اینها را روی هم بریزیم میتوانیم یک عبارت سرجمع برایشان پیدا کنیم. سوت مرد ترسیده در تاریکی! اما این سوت اگر از طرف پیشانی سفیدهای رژیمی باشد کفایت نمیکند. باید از ورشکستگان به تقصیر و بازندگان سیاسی و حتی کسانی که طی سالیان از پول های طیب و طاهر رژیم ارتزاق کردهاند لشگری، ولو شلخته و بی یال و دم و اشکم به راهانداخت.
این که میگوییم شلخته و بییال و دم و اشکم نه یک ادعا باشد. خود نوریعلا از یکی از نمونههایش پردهبرداری کرده است:
«…من میخواهم منبعد حضور و غیاب کنم. ما اسم میدهیم بعد میگویند که ما نمیآیم.
اقای شاهین فاطمی کجاست؟ میگویند مریض است.
اقای شهریار آهی کجاست؟ میگویند رفته چین.
آقای رضا تقیزاده کجاست؟ هواپیما گیرش نیامده.
اقای مصطفی آزمایش چی شد؟ نمیدانیم.
خانم نازیلا گلستان و رضا پیرهادی چی شدند؟ از بین جمعیت: رفتند گل بچینند.
(نوریعلا ـ ۱۲دی۹۶)
حالا شما قضاوت کنید که با چنین لشگر و مهستانی، به این یکی ادعای نوریعلا باید گریست یا خندید؟ ایشان در سخنرانی خودشان فرمایش کردهاند:
«من فکر می کنم بیشترین مخالفان حکومت اسلامی را همین سکولار دموکراتها تشکیل میدهند، در صورتی که متفرقترین هم هستند. سلطنتطلبان با هم ارتباط دارند و تشکیلاتی دارند، و یا مجاهدین هم همین طورکه می خواهند حکومت اسلامی دموکراتیک را در ایران برقرار بکنند. همه اینها یک تشکیلاتی دارند ولی سکولار دموکراتها هیج تشکیلاتی ازخودشان ندارند» (۱۵مهر۹۶)
و در جای دیگر تصریح میکند:
«ما که نمی توانیم آلتوناتیو را ازآلمان بخریم ویا ازکره مریخ بیاوریم»
در این حرف نوریعلا واقعیتی نهفته است که باید به آن توجه کرد. کار ساختن آلترناتیو کار سادهای نیست. از آلمان یا کره مریخ هم نمیشود واردش کرد. و درست به همین دلیل لشگر شلخته و شلم شوربایی به نام مهستان هم از همان اول محکوم به شکست است. آن تشکیلاتی که بتواند سرنگون کند و آخوندها را از اریکه قدرت پائین بکشد خوندل میخواهد و رنج فراوان و تحمل سختی های بسیار. با حرف و ادعا که نمیشود تشکیلات اداره کرد. آن هم تشکیلاتی که بتواند به دور از خالیبندیها و پز و قمپزهای روشنفکری مشکلی بهنام سرنگونی را حل کند. و به همین دلیل است که اولین نفری که پا پس میکشد همین خود نوریعلا است. واقعیت دشواری مبارزه باعث میشود که نوریعلا در جا با یک فقره عقب نشینی در پاسخ به دوست پشمکیاش، سعید بهبهانی، که میپرسد: دوستی سوال کرده چرا جمهوری اسلامی سرپا است؟ پاسخ میدهد:
ما کی تعهد کردیم که جمهوری اسلامی را با کنگرههایمان بیندازیم!
و بعد هم هیچ ابایی ندارد که اعتراف کند:
«ما آلترناتیو نیستیم، ما خواستار ودوستدار کوشنده در راه ایجاد آلترناتیو هستیم»
اما در بازار سیداسماعیل دوم کی به کی است؟ در ناهار بازار آلترناتیو سازی وزارت ملعونه حرفها هم مثل آدمها به صورت لحظهای، و نه ساعتی، رنگ عوض میکنند. همین آقایی که میگوید آلترناتیو نیستند و تعهد سرنگونی هم نداده و مانده است که آلترناتیو از آلمان بخرد یا از کره مریخ بیاورد، هیچ خجالت نمیکشد که مدعی شود:
«من فکر میکنم بیشترین مخالفان حکومت اسلامی را همین سکولار دموکراتها تشکیل میدهند، درصورتی که متفرقترین هم هستند و سلطنتطلبان باهم ارتباط دارند وتشکیلاتی دارند ویا مجاهدین هم همینطورکه میخواهند حکومت اسلامی دموکراتیک را درایران برقرار بکنند. همه اینها یک تشکیلاتی دارند ولی سکولار دموکراتها هیج تشکیلاتی ازخودشان ندارند » (نوری علاء و سعید بهبهانی ابان۹۶ )
و مضحکتر این که برای پذیرش مجاهدین و شورا شرط بگذارد که:
«اگر آنها بیایند طرف ما اثبات میکنند که حکومت اسلامی نمیخواهند ثابت میکنند سکولارهستند ثابت میکنند دموکرات هستند، ثابت میکنند قصد سلطه برجامعه راندارند. نمیخواهند یک دیکتاتوری جدید را ایجاد کنند. آغوش همه برروی آنها باز است».
از این شوخیهای بیمزه بگذریم و به یک نکته جدی بپردازیم. وظیفه این لشگر شلخته و بی هویت این است که همان حرفهای خامنهای را رله کرد. شاید که با رزنانس این اصوات در هم و برهم و در بلبشوهای اولیه قیام، ارکستر شکسته بستهای راهاندازی شود تا قاری بزنند و قوری بکنند. و چه دیواری کوتاهتر از دیوار مجاهدین. بی خرج و هزینه و البته پر درآمد هرچه میخواهند میگویند و میلایند، کما این که گفته و لاییدهاند. کنتور حضرات در فحاشی و تهمت به مجاهدین اصلا شماره نمیاندازد. این است که یک دفعه پولیزادههایی که کارشان همواره کارچاقکنی برای سردار مدحیهایشان بوده و روشنفکران اخته و بیخاصیتی که چیزی به جز اهن و تلپ در کارنامه سیاسی خود ندارند به میدان میآیند. مسخرهتر اینکه توابان تشنه به خون دو پولی هم که تمام دروغپردازیشان علیه مقاومت یکی بعد از دیگری وا رفته و رو شده مدعی دادخواهی خون شهیدان میشوند. بوقهای استعماری شناخته شده نیز، هم خط میدهند، هم بازتاب میکنند و هم چوب زیر بغل حضرات هستند. نمایش مضحک این جماعت بیشتر به بنگاههای شادمانی خیابان سیروس و «تیارت»های لالهزاری شبیه است تا یک نمایش قابل اعتنای سیاسی. هرکدامشان، روزانه، از روی دست هم انشایی در ذم مجاهدین و رهبری آن سر هم می کنند و آخر سر که نگاه کنی انگشت وزارت ملعونه را در پس و پشت همه آنها خواهی یافت. این است که در مدعاهای حضرات با فوران اتهام و حتی چاقوکشیهای قلمی و فحشهای چاله میدانی اراذل و اوباش مواجه می شویم. شناخت و عبور از این نوع چاهکهای عفونی و اشراف نسبت به سوابق و عملکرد آنها، نه به اعتبار وزن و قدر سیاسیشان که به میزان گندیدگی حرفها و ادعاهایشان، برای نسل قیام و شورش ضروریست.