پنجاهوپنجمین سالگرد تاسیس سازمان مجاهدین خلق ایران - دکتر بهروز پویان، کارشناس علوم سیاسی از تهران
در ارزیابی جنبشهای اجتماعی عموماً میتوان ۲شاخص را موردنظر قرار داد. یکی مسائلی که بهطور کلی به ساختار جنبش اعم از اهداف، استراتژی، ایدئولوژی و نحوه سازماندهی اعضا و میزان جدیت و پایداری آنان در پیگیری اهداف در چارچوب ایدئولوژی آن جنبش مربوط میشود. و دیگر اثراتی که آن جنبش متناسب با اهداف و برنامههایش در جامعه میگذارد. در خصوص شاخص نخست، گمان میکنم عیار سازمان مجاهدین خلق ایران با عمری ۵۴ساله که از این نظر جنبشی بینظیر در تاریخ ایران بهشمار میرود بر همگان، از موافق و مخالف، روشن باشد. سازمانی با یک ایدئولوژی دینامیک و علمی، اهدافی پیشرو که تضادها را بهنفع آینده و مناسبات تازه و انسانی حل میکند، تشکیلاتی آهنین، استراتژی پویا و منطبق با اقتضائات و شرایط روز و البته عزمی راسخ برای بهبار نشاندن اهداف که آنرا با فدای بیش از ۱۲۰هزار شهید راه آزادی طی حدود نیمقرن بهاثبات رسانده است. شهیدانی که داستان پایداری و مقاومت درخشانشان، هر کدام معیار و محکی قاطع برای صداقت هر جنبشی بهشمار میرود. از شهدای نخستین در رژیم سلطنتی تا ستارگان درخشان سربهدار شده در دهه ۶۰ بهویژه قتلعام ۶۷، از شهدای حماسهساز ارتش آزادیبخش ملی در عملیات کبیر فروغ جاویدان تا مجاهدین شهید طی سالهای اخیر در زندانهای رژیم ولایت فقیه، همچون علی صارمی، حاجآقایی، جعفر کاظمی و غلامرضا خسروی. از شهدای اشرف در حملههای مزدوران مالکی و خامنهای بهویژه شهدای کهکشان اشرف در ۱۰شهریور ۹۲ تا شهدای لیبرتی، جملگی اثبات عیار عزم این سازمان برای تحقق آرمان آزادی و برابری است. اگر هنوز برای کسی شکی در این زمینه باقی مانده، تنها کافی است تا صحنههای حماسه اشرفیان در حملههای مزدوران رژیم طی سالهای ۸۸ تا ۹۲ را نگاهی بیاندازد. وقتی صبا هفتبرادران پس از اصابت گلوله در حالیکه مرغ جانش در حال پرواز از قفس تن بود، همه توانش را جمع کرد و وجودش را تنها در یک جمله خلاصه کرد: "تا آخرش میایستیم". بارها این صحنه را دیدهام و هنوز با مرور آن تنم میلرزد. مگر میتوان غرش رحمان را خطاب به مزدوران بهصورت درازکش در مقابل نفربر آنان فراموش کرد. چهره آرام و مصمم زهره قائمی پس از اصابت گلوله و در حال انتقال به درمانگاه چه میخواست به تاریخ بگوید؟ آیا مدعیان دروغین آزادی و برابری حاضر به پرداخت چنین بهایی هستند؟ کدام فرد، گروه یا جنبشی میتواند مدعی شود اهمیت و ارزش آزادی را بیش از این سازمان و ستارگان درخشانش میفهمد؟ قاعدتاً کسی ارزش چیزی را بیشتر و بهتر درک میکند که حاضر به پرداخت حداکثری برای آن باشد. چه کسی و جنبشی در این زمینه با سازمان مجاهدین خلق برابری میکند؟ چه درست و دقیق گفت مسعود رجوی که کسی در پرداخت بها برای آزادی رقیب ما نیست. و این همان گنجینهای است که سازمان مجاهدین خلق را بهعنوان یک جنبش انقلابی در تاریخ کمنظیر کرده است. خلق چنین حماسههایی از سوی سازمان تاییدی است بر اصالت تمامی شاخصهایی که به ساختار یک جنبش مربوط میشود. بنابراین در ارزیابی جنبشهای تاریخ معاصر با در نظر گرفتن شاخص ساختاری بدون هیچ شک و شبههای باید سازمان مجاهدین خلق را در صدر نشاند.
اثرگذاری جنبشها
یکی دیگر از شاخصهای ارزیابی جنبشها میزان اثرگذاری آنها بر اساس اهداف و برنامههایشان است. این اثرگذاری بسته به اینکه جنبش خصلت رفرمیستی یا انقلابی داشته باشد میتواند بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم باشد. در اثرگذاری مستقیم، نتایج عمل جنبش بلافاصله بهگونهای روشن است که با هیچ روایت و تحلیلی نمیتوان آنرا قلب و کتمان کرد. اما در شکل غیرمستقیم، دستآوردهای جنبش از طرفی مشمول زمان میشود، از سوی دیگر نیرو یا نیروهای رقیب با وارد کردن فاکتورهای مختلف تلاش میکنند نتایح جنبش را مصادره کنند که در این حالت باز تعریف روایتهای تاریخی ضرورت پیدا میکند. برای روشن شدن بحث ۲نمونه تاریخی را مطرح میکنیم.
۲نمونه تاریخی
یکی از نمونههای تاریخی در اثرگذاری غیرمستقیم، جنبش مزدک در ایران پیش از اسلام و در دوران حکومت ساسانیان است. از جنبش مزدک عموماً بهعنوان جنبشی یاد میشود که قصد داشته تا اخلاق اجتماعی را فاسد و بنیاد خانواده را متلاشی سازد. این اتهام البته همراه با انبوهی از اتهامات جنسی به مزدک و هوادارانش در کتب مختلف تاریخی بیان شده است. که البته منبع تقریباً اکثر این روایتها، روایتی است که حکومت ساسانی از او بهدست داده و از آنجا که جنبش مزدک در مقابل آن سیستم قیام کرده بود، بدیهی است که روایت واژگونهای از این جنبش ارائه کند. اما واقعیت جنبش مزدک این بود که بر تفسیر فقیهانه از دین زرتشت و ابزار شدن این دین توسط ملاهای زمانهاش در همدستی با حکومت برای توجیه نابرابری و تبعیض شورید. مسأله مزدک داشتن امتیازات انحصاری دربار و وابستگانش و نیز مغها بود که از طریق تفسیر فقیهانه دین زرتشت صورت میگرفت. وقتی جنبش مزدک در میان مردمی که از امتیازات انحصاری ناراضی بودند اقبال عمومی پیدا کرد، تبدیل به یک تهدید جدی برای حکومت شد و در نهایت با سعایت انوشیروان که آن روزگار ولیعهد بود و در همدستی با مغها در نهایت قباد را که پادشاه بود، در سرکوب این جنبش متقاعد کردند و مزدک و هوادارانش را به طرز فجیعی کشتار کردند. ظاهراً جنبش مزدک نتوانست تغییراتی را که در نظر داشت در مناسبات حاکم ایجاد کند. اما از آنجا که روشنگریهای مزدک در خصوص حقوق مردم بذر آگاهی را کاشته بود، انوشیروان که خود طراح اصلی کشتار مزدکیان بود، بعدها اولاً برای موجه جلوه دادن خود و دیگر، برای جلوگیری از ظهور جنبشی همچون مزدکیان ناگزیر شد اصلاحاتی در خصوص مناسبات اجتماعی ایجاد کند و البته خود را قهرمان این اصلاحات بداند. اما بهواقع این تندادن به اصلاحات نسبی از دستآوردهای جنبش مزدک بود هر چند مورخان آنرا بهپای انوشیروان نوشتند. و البته از آنجا که در آن مناسبات شاهانه اساساً نهادی بهنام قانون وجود نداشت و هر دستورالعملی مطابق میل و سلیقه پادشاه وقت تنظیم میشد، با تعویض پادشاه، سیاست دیگری پی گرفته میشد که در خصوص اصلاحات انوشیروان نیز همین روال صورت گرفت. اما بقای جنبش مزدک به این اصلاحات محدود نشد و بعدها خود را در بروز جنبشهای پس از اسلام همچون جنبش بابک بروز داد.
نمونه دیگر جنبش بابک است که بسیاری از مورخین او را تحتتاثیر آموزههای مزدک در خصوص مناسبات اجتماعی میدانند. از اینرو در بسیاری از متون تاریخی بهویژه متون همدوره بابک یا نزدیک به آن روزگار، همان اتهامات مزدکیان را متوجه بابک و اعضای جنبشش ساختهاند. فارغ از این اتهامات مسأله بابک نیز قیام برای برچیدن بساط نظم ظالمانه و امتیازات انحصاری بود که ۲۰سال در ابتدای قرن سوم هجری برای آن جنگید و در نهایت در راه این آرمان فدا شد. آنچه بابک در نظر داشت، جایگزینی یک خاندان بر سریر قدرت بهجای خاندان دیگر نبود بلکه او مناسبات ظالمانه جاری را هدف گرفته بود. پس از سرکوب جنبش بابک که طی ۲۰سال اقبال عمومی وسیعی در سراسر ایران پیدا کرده بود، در ظاهر کار بابک بهاتمام رسید. اما واقعیت این است که خیلی زود اثرات این جنبش خود را در جنبشهای دیگر و تشکیل دولتهای ایرانی در دوران خلافت عباسی نشان داد.
دست آوردهای سازمان مجاهدین خلق ایران
ویژگی سازمان مجاهدین خلق که ۵۴سال از حیات پرثمر آن میگذرد، این است که از ابتدا، بنیانگذاران این سازمان، تشکیلات خود را مجهز به تجربه همه جنبشهای انقلابی تاریخ کردند. از اینرو است که شکافهایی که جنبشهای پیشین را ضربهپذیر کرده بود، در این سازمان به شکلی هوشمندانه بسته شد. همین امر این سازمان را تا جایی ارتقا داد که میتوان گفت ثمرات و نتایج مبارزهاش بزرگتر، پیچیدهتر و عمیقتر از هر جنبشی بهبار نشست. گاهی برای فهم یک سیستم پیچیده لازم است مراحل شکلگیری آن را از انتها به ابتدا مرور کرد. چیزی که در صنعت به آن مهندسی معکوس میگویند. برای فهم دستآوردهای سازمان نیز میخواهیم چنین مروری بکنیم. پس ابتدا با وضعیتی که اکنون جامعه و رژیم ولایت فقیه و البته خود سازمان در آن بهسر میبرند شروع میکنیم. چه شد که سازمان مجاهدین خلق بر جایگاه یگانه آلترناتیو معتبر ملی و بینالمللی تکیه زده، عمر رژیم ولایت فقیه بهشمارش افتاده و جامعه بیتاب و بیقرار در آستانه انقلابی دیگر است؟ آیا شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه!» و «بجنگ تا بجنگیم!» بهطور خودبهخودی به کف خیابانها رسید؟ اگر پاسخ این باشد که رژیم مشروعیتش را از دست داده، باید پرسید چگونه مشروعیت این رژیم بهچالش کشیده شد؟ چه کسی اولین بار به مشروعیت آن رأی منفی داد؟ یادآوری میکنم که سازمان مجاهدین خلق در رفراندوم قانون اساسی ولایت فقیه شرکت نکرد و از همان ابتدا برخلاف مدعیان دروغین امروزین آزادی و دموکراسی، مشروعیتی برای آن قائل نشد. چرا رژیم ولایت فقیه مشروعیت بینالمللی خود را نیز از دست داد؟ آیا سیاست مماشات غرب که برای سالها پشت سرکوبهای این رژیم ایستاده بود، ناگهان بهطور خودبهخودی تصمیم گرفت سیاستی دیگر در پیش بگیرد؟ آیا اگر افشای طرحهای اتمی و تروریستی این رژیم توسط مقاومت ایران طی سالهای گذشته نبود، شکست سیاست مماشات و کشاندن افکار عمومی جهان و سیاست بینالمللی پشت منافع مردم ایران امکانپذیر میشد؟ آیا اگر چنددهه تلاش پیگیر مقاومت ایران در مورد نقض حقوقبشر و سرکوبها نبود، پای رژیم در تله حقوقبشر گیرمیافتاد؟ علاوه بر این، زمانی که اساساً حقوقبشر هنوز برای بسیاری از احزاب و گروههای سیاسی مسأله نبود، کدام جریان حقوق اجتماعی و سیاسی و بهطور کلی حقوقبشر را در دستورکار اولویتدار مبارزات خود قرار داد؟ امروز که عدهای با طرح مخالفت با حجاب اجباری کاسبی میکنند، فراموش کردهاند که همان اسفند ۵۷ بهفاصله یک ماه پس از انقلاب ضدسلطنتی، مجاهدین خلق نخستین تظاهرات علیه حجاب اجباری و سلب آزادیهای اجتماعی زنان را برگزار کردند؟ زمانی که همه افراد و گروههای سیاسی در تله جنگ ضدمیهنی خمینیساخته رفته بودند، غیر از سازمان مجاهدین خلق و مقاومت ایران چه کسی توانست آن جنگ ویرانگر را نامشروع بخواند و برای برداشتن سایه شوم جنگ از سر مردم ایران که البته برای خمینی و دستگاه تبهکارش نعمت بود، تلاشهای گسترده، از جمله ارائه طرح صلح و انجام عملیات نظامی را صورت دهد؟ اینکه امروز جامعه فاصله خود را با رژیم و گفتمان آن به حداکثر رسانده و رژیم در آستانه سرنگونی ایستاده است، بیتردید از نتایج رزم صادقانه و پیگیر مجاهدین خلق بوده است. هر چند رژیم و اپوزیسیونهای دستسازش تلاش میکنند همه این وقایع را بیارتباط با سازمان مجاهدین خلق جلوه دهند اما جامعه و تاریخ حقیقت را در نهایت از پشت ابرهای جعل و دروغ بیرون میکشد، اگر چه امروز نیز حقیقت خود را آشکار کرده و نشانه آن واهمهای است که رژیم و نوچههایش از موقعیت داخلی و خارجی سازمان مجاهدین خلق از خود بروز میدهند.
در ارزیابی جنبشهای اجتماعی عموماً میتوان ۲شاخص را موردنظر قرار داد. یکی مسائلی که بهطور کلی به ساختار جنبش اعم از اهداف، استراتژی، ایدئولوژی و نحوه سازماندهی اعضا و میزان جدیت و پایداری آنان در پیگیری اهداف در چارچوب ایدئولوژی آن جنبش مربوط میشود. و دیگر اثراتی که آن جنبش متناسب با اهداف و برنامههایش در جامعه میگذارد. در خصوص شاخص نخست، گمان میکنم عیار سازمان مجاهدین خلق ایران با عمری ۵۴ساله که از این نظر جنبشی بینظیر در تاریخ ایران بهشمار میرود بر همگان، از موافق و مخالف، روشن باشد. سازمانی با یک ایدئولوژی دینامیک و علمی، اهدافی پیشرو که تضادها را بهنفع آینده و مناسبات تازه و انسانی حل میکند، تشکیلاتی آهنین، استراتژی پویا و منطبق با اقتضائات و شرایط روز و البته عزمی راسخ برای بهبار نشاندن اهداف که آنرا با فدای بیش از ۱۲۰هزار شهید راه آزادی طی حدود نیمقرن بهاثبات رسانده است. شهیدانی که داستان پایداری و مقاومت درخشانشان، هر کدام معیار و محکی قاطع برای صداقت هر جنبشی بهشمار میرود. از شهدای نخستین در رژیم سلطنتی تا ستارگان درخشان سربهدار شده در دهه ۶۰ بهویژه قتلعام ۶۷، از شهدای حماسهساز ارتش آزادیبخش ملی در عملیات کبیر فروغ جاویدان تا مجاهدین شهید طی سالهای اخیر در زندانهای رژیم ولایت فقیه، همچون علی صارمی، حاجآقایی، جعفر کاظمی و غلامرضا خسروی. از شهدای اشرف در حملههای مزدوران مالکی و خامنهای بهویژه شهدای کهکشان اشرف در ۱۰شهریور ۹۲ تا شهدای لیبرتی، جملگی اثبات عیار عزم این سازمان برای تحقق آرمان آزادی و برابری است. اگر هنوز برای کسی شکی در این زمینه باقی مانده، تنها کافی است تا صحنههای حماسه اشرفیان در حملههای مزدوران رژیم طی سالهای ۸۸ تا ۹۲ را نگاهی بیاندازد. وقتی صبا هفتبرادران پس از اصابت گلوله در حالیکه مرغ جانش در حال پرواز از قفس تن بود، همه توانش را جمع کرد و وجودش را تنها در یک جمله خلاصه کرد: "تا آخرش میایستیم". بارها این صحنه را دیدهام و هنوز با مرور آن تنم میلرزد. مگر میتوان غرش رحمان را خطاب به مزدوران بهصورت درازکش در مقابل نفربر آنان فراموش کرد. چهره آرام و مصمم زهره قائمی پس از اصابت گلوله و در حال انتقال به درمانگاه چه میخواست به تاریخ بگوید؟ آیا مدعیان دروغین آزادی و برابری حاضر به پرداخت چنین بهایی هستند؟ کدام فرد، گروه یا جنبشی میتواند مدعی شود اهمیت و ارزش آزادی را بیش از این سازمان و ستارگان درخشانش میفهمد؟ قاعدتاً کسی ارزش چیزی را بیشتر و بهتر درک میکند که حاضر به پرداخت حداکثری برای آن باشد. چه کسی و جنبشی در این زمینه با سازمان مجاهدین خلق برابری میکند؟ چه درست و دقیق گفت مسعود رجوی که کسی در پرداخت بها برای آزادی رقیب ما نیست. و این همان گنجینهای است که سازمان مجاهدین خلق را بهعنوان یک جنبش انقلابی در تاریخ کمنظیر کرده است. خلق چنین حماسههایی از سوی سازمان تاییدی است بر اصالت تمامی شاخصهایی که به ساختار یک جنبش مربوط میشود. بنابراین در ارزیابی جنبشهای تاریخ معاصر با در نظر گرفتن شاخص ساختاری بدون هیچ شک و شبههای باید سازمان مجاهدین خلق را در صدر نشاند.
اثرگذاری جنبشها
یکی دیگر از شاخصهای ارزیابی جنبشها میزان اثرگذاری آنها بر اساس اهداف و برنامههایشان است. این اثرگذاری بسته به اینکه جنبش خصلت رفرمیستی یا انقلابی داشته باشد میتواند بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم باشد. در اثرگذاری مستقیم، نتایج عمل جنبش بلافاصله بهگونهای روشن است که با هیچ روایت و تحلیلی نمیتوان آنرا قلب و کتمان کرد. اما در شکل غیرمستقیم، دستآوردهای جنبش از طرفی مشمول زمان میشود، از سوی دیگر نیرو یا نیروهای رقیب با وارد کردن فاکتورهای مختلف تلاش میکنند نتایح جنبش را مصادره کنند که در این حالت باز تعریف روایتهای تاریخی ضرورت پیدا میکند. برای روشن شدن بحث ۲نمونه تاریخی را مطرح میکنیم.
۲نمونه تاریخی
یکی از نمونههای تاریخی در اثرگذاری غیرمستقیم، جنبش مزدک در ایران پیش از اسلام و در دوران حکومت ساسانیان است. از جنبش مزدک عموماً بهعنوان جنبشی یاد میشود که قصد داشته تا اخلاق اجتماعی را فاسد و بنیاد خانواده را متلاشی سازد. این اتهام البته همراه با انبوهی از اتهامات جنسی به مزدک و هوادارانش در کتب مختلف تاریخی بیان شده است. که البته منبع تقریباً اکثر این روایتها، روایتی است که حکومت ساسانی از او بهدست داده و از آنجا که جنبش مزدک در مقابل آن سیستم قیام کرده بود، بدیهی است که روایت واژگونهای از این جنبش ارائه کند. اما واقعیت جنبش مزدک این بود که بر تفسیر فقیهانه از دین زرتشت و ابزار شدن این دین توسط ملاهای زمانهاش در همدستی با حکومت برای توجیه نابرابری و تبعیض شورید. مسأله مزدک داشتن امتیازات انحصاری دربار و وابستگانش و نیز مغها بود که از طریق تفسیر فقیهانه دین زرتشت صورت میگرفت. وقتی جنبش مزدک در میان مردمی که از امتیازات انحصاری ناراضی بودند اقبال عمومی پیدا کرد، تبدیل به یک تهدید جدی برای حکومت شد و در نهایت با سعایت انوشیروان که آن روزگار ولیعهد بود و در همدستی با مغها در نهایت قباد را که پادشاه بود، در سرکوب این جنبش متقاعد کردند و مزدک و هوادارانش را به طرز فجیعی کشتار کردند. ظاهراً جنبش مزدک نتوانست تغییراتی را که در نظر داشت در مناسبات حاکم ایجاد کند. اما از آنجا که روشنگریهای مزدک در خصوص حقوق مردم بذر آگاهی را کاشته بود، انوشیروان که خود طراح اصلی کشتار مزدکیان بود، بعدها اولاً برای موجه جلوه دادن خود و دیگر، برای جلوگیری از ظهور جنبشی همچون مزدکیان ناگزیر شد اصلاحاتی در خصوص مناسبات اجتماعی ایجاد کند و البته خود را قهرمان این اصلاحات بداند. اما بهواقع این تندادن به اصلاحات نسبی از دستآوردهای جنبش مزدک بود هر چند مورخان آنرا بهپای انوشیروان نوشتند. و البته از آنجا که در آن مناسبات شاهانه اساساً نهادی بهنام قانون وجود نداشت و هر دستورالعملی مطابق میل و سلیقه پادشاه وقت تنظیم میشد، با تعویض پادشاه، سیاست دیگری پی گرفته میشد که در خصوص اصلاحات انوشیروان نیز همین روال صورت گرفت. اما بقای جنبش مزدک به این اصلاحات محدود نشد و بعدها خود را در بروز جنبشهای پس از اسلام همچون جنبش بابک بروز داد.
نمونه دیگر جنبش بابک است که بسیاری از مورخین او را تحتتاثیر آموزههای مزدک در خصوص مناسبات اجتماعی میدانند. از اینرو در بسیاری از متون تاریخی بهویژه متون همدوره بابک یا نزدیک به آن روزگار، همان اتهامات مزدکیان را متوجه بابک و اعضای جنبشش ساختهاند. فارغ از این اتهامات مسأله بابک نیز قیام برای برچیدن بساط نظم ظالمانه و امتیازات انحصاری بود که ۲۰سال در ابتدای قرن سوم هجری برای آن جنگید و در نهایت در راه این آرمان فدا شد. آنچه بابک در نظر داشت، جایگزینی یک خاندان بر سریر قدرت بهجای خاندان دیگر نبود بلکه او مناسبات ظالمانه جاری را هدف گرفته بود. پس از سرکوب جنبش بابک که طی ۲۰سال اقبال عمومی وسیعی در سراسر ایران پیدا کرده بود، در ظاهر کار بابک بهاتمام رسید. اما واقعیت این است که خیلی زود اثرات این جنبش خود را در جنبشهای دیگر و تشکیل دولتهای ایرانی در دوران خلافت عباسی نشان داد.
دست آوردهای سازمان مجاهدین خلق ایران
ویژگی سازمان مجاهدین خلق که ۵۴سال از حیات پرثمر آن میگذرد، این است که از ابتدا، بنیانگذاران این سازمان، تشکیلات خود را مجهز به تجربه همه جنبشهای انقلابی تاریخ کردند. از اینرو است که شکافهایی که جنبشهای پیشین را ضربهپذیر کرده بود، در این سازمان به شکلی هوشمندانه بسته شد. همین امر این سازمان را تا جایی ارتقا داد که میتوان گفت ثمرات و نتایج مبارزهاش بزرگتر، پیچیدهتر و عمیقتر از هر جنبشی بهبار نشست. گاهی برای فهم یک سیستم پیچیده لازم است مراحل شکلگیری آن را از انتها به ابتدا مرور کرد. چیزی که در صنعت به آن مهندسی معکوس میگویند. برای فهم دستآوردهای سازمان نیز میخواهیم چنین مروری بکنیم. پس ابتدا با وضعیتی که اکنون جامعه و رژیم ولایت فقیه و البته خود سازمان در آن بهسر میبرند شروع میکنیم. چه شد که سازمان مجاهدین خلق بر جایگاه یگانه آلترناتیو معتبر ملی و بینالمللی تکیه زده، عمر رژیم ولایت فقیه بهشمارش افتاده و جامعه بیتاب و بیقرار در آستانه انقلابی دیگر است؟ آیا شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه!» و «بجنگ تا بجنگیم!» بهطور خودبهخودی به کف خیابانها رسید؟ اگر پاسخ این باشد که رژیم مشروعیتش را از دست داده، باید پرسید چگونه مشروعیت این رژیم بهچالش کشیده شد؟ چه کسی اولین بار به مشروعیت آن رأی منفی داد؟ یادآوری میکنم که سازمان مجاهدین خلق در رفراندوم قانون اساسی ولایت فقیه شرکت نکرد و از همان ابتدا برخلاف مدعیان دروغین امروزین آزادی و دموکراسی، مشروعیتی برای آن قائل نشد. چرا رژیم ولایت فقیه مشروعیت بینالمللی خود را نیز از دست داد؟ آیا سیاست مماشات غرب که برای سالها پشت سرکوبهای این رژیم ایستاده بود، ناگهان بهطور خودبهخودی تصمیم گرفت سیاستی دیگر در پیش بگیرد؟ آیا اگر افشای طرحهای اتمی و تروریستی این رژیم توسط مقاومت ایران طی سالهای گذشته نبود، شکست سیاست مماشات و کشاندن افکار عمومی جهان و سیاست بینالمللی پشت منافع مردم ایران امکانپذیر میشد؟ آیا اگر چنددهه تلاش پیگیر مقاومت ایران در مورد نقض حقوقبشر و سرکوبها نبود، پای رژیم در تله حقوقبشر گیرمیافتاد؟ علاوه بر این، زمانی که اساساً حقوقبشر هنوز برای بسیاری از احزاب و گروههای سیاسی مسأله نبود، کدام جریان حقوق اجتماعی و سیاسی و بهطور کلی حقوقبشر را در دستورکار اولویتدار مبارزات خود قرار داد؟ امروز که عدهای با طرح مخالفت با حجاب اجباری کاسبی میکنند، فراموش کردهاند که همان اسفند ۵۷ بهفاصله یک ماه پس از انقلاب ضدسلطنتی، مجاهدین خلق نخستین تظاهرات علیه حجاب اجباری و سلب آزادیهای اجتماعی زنان را برگزار کردند؟ زمانی که همه افراد و گروههای سیاسی در تله جنگ ضدمیهنی خمینیساخته رفته بودند، غیر از سازمان مجاهدین خلق و مقاومت ایران چه کسی توانست آن جنگ ویرانگر را نامشروع بخواند و برای برداشتن سایه شوم جنگ از سر مردم ایران که البته برای خمینی و دستگاه تبهکارش نعمت بود، تلاشهای گسترده، از جمله ارائه طرح صلح و انجام عملیات نظامی را صورت دهد؟ اینکه امروز جامعه فاصله خود را با رژیم و گفتمان آن به حداکثر رسانده و رژیم در آستانه سرنگونی ایستاده است، بیتردید از نتایج رزم صادقانه و پیگیر مجاهدین خلق بوده است. هر چند رژیم و اپوزیسیونهای دستسازش تلاش میکنند همه این وقایع را بیارتباط با سازمان مجاهدین خلق جلوه دهند اما جامعه و تاریخ حقیقت را در نهایت از پشت ابرهای جعل و دروغ بیرون میکشد، اگر چه امروز نیز حقیقت خود را آشکار کرده و نشانه آن واهمهای است که رژیم و نوچههایش از موقعیت داخلی و خارجی سازمان مجاهدین خلق از خود بروز میدهند.