۱۳۹۷ اسفند ۱۸, شنبه

منشور وارسته: بن بست استراتژیک و دغدغه سرنگونی


«بخش اوّل»
"برای کشف اقیانوسهای جدید، باید شهامت ترک ساحل آرام خود را داشته باشید. این جهان، جهان تغییر است، نه تقدیر." (لئون تولستوی)





هر آئینه که به دوران تعیین تکلیف مردم و مقاومت سازمان یافته با رژیم استبداد دینی نزدیک می شویم، ارتجاع و متحد تاریخی اش استعمار، نگران شده و تمام ذخایر استراتژیک خود را به صحنه گسیل می دارند. آیا در عصر جهانی شدن و رشد ارتباطات و نقش دنیای مجازی در تعمیق رشد و آگاهی مردم، می توان آزادی را سر برید؟ چرا در واپسین ایّام حیات دیکتاتوری مذهبی، شاهد اتحاد عملی دو جریان واپسگرا و ضد ترقی؛ شیخ و شاه شده ایم؟ آیا این همگونی تصادفی است یا نیازی است متقابل؟ آیا پیوند تاریخی آخوندها و پس مانده های رژیم ساقط شده پهلوی که عامل عقب ماندن ملت ایران از گهواره تمدن بود، قابل تکرار است؟ آیا مردم شریف ایران لیاقتی جز استبداد شاه و شیخ ندارند؟ مقاومت ایران با ۱۲۰ هزار شهید راه آزادی که از زیر بته سبزنشده است که مستبدین بخواهند دوباره شانس خود را به آزمایش بگزارند. اصولا جوهر تشکیل ارتش آزادی و شورای ملی مقاومت که با درایت و هوشیاری آقای مسعود رجوی تأسیس شد، مگر جز سودای آزادی و حق حاکمیت ملت، در سر دغدغه دیگری دارد؟ شورای ملی مقاومت و نیروی محوری آن، سازمان مجاهدین خلق، بیش از چهل سال است که در کانون توطئه و دسیسه های ارتجاع و متحد تاریخی اش استعمار بوده اند. ارتجاع و استعمار در وحشت از پیروزی استقلال وآزادی، بر عقب افتادگی و جهل، در حوزه وسیعی علیه مقاومت مردم ایران بطور سیستماتیک فعال بوده اند تا مانع پیروزی جنبش حق طلبانه مردم ایران شود. از درج اکاذیب و افترا در مطبوعات غرب تا ارائه گذارشات جعلی جهت هموار کردن مسیر ترور شخصیت و فیزیکی اعضای مقاومت تا قرار دادن نام تنها آلترناتیو در لیست سیاه توسط دوازده غول صنعتی جهان، جهت دلجویی از پدر خوانده تروریسم؛ نظام ولایت فقیه. چرا بایستی وزیر خارجه سابق انگلیس، " بوریس جانسون " در مجلس عوام به متحد خود آمریکا هشدار دهد که فکر سرنگونی رژیم آخوندی را از سر بیرون کنید؟ بنا به گزارش خبرگزاری رویترز، بوریس جانسون این موضوع را روز سه شنبه (۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۷)، در پارلمان انگلیس اینگونه بیان نمود: "کشور ما نباید سیاست تغییر رژیم در ایران را دنبال کند و هر تغییری لزوماً به معنی بهتر شدن اوضاع نیست. بریتانیا هم تمام سعی خود را برای حفظ منافعش در ایران خواهد کرد.". ...
ایران کشوری است که از نقطه نظر ژئواستراتژیک و ژئوپولتیک در جهان وزن بالایی دارد و همواره زیر ذره بین صاحبان قدرت در جهان بوده است. ایران از نظر ژئوپولیتیک نقطه اتصال دو قاره آسیا و اروپا است. آسیای میانه و ماوراء قفقاز را به خلیج فارس وصل می کند. با پانزده کشور همسایه است. دوازده درصد ذخائر نفت و هفده درصد ذخائر گاز جهان را در اختیار دارد. تنها کشوری است که دو مرکز انرژی قرن ۲۱، یعنی دریای خزر را به خلیج فارس متّصل می کند. هشتاد میلیون جمعیت دارد که اکثر آن جوان هستند. ظرفیت و پتانسیل جذب سرمایه گذاری بدلیل درصد بالای تحصیل کرده را دارد. حال اگر نیرویی، وطن بر باد ده، متعلق به دوران مادون رشدسرمایه، مرتجع و دشمن آزادی و تکامل که برای بقاء ننگین خودش به هر خس و خاشاکی متوصل شده و دامان استعمار را دو دستی گرفته تا با اخذ قرار دادهای اسارت بار برای خودش بیمه عمر ابتیاع کند، در رأس ایران باشد، مانع کیست و چیست؟ طبیعی است که کشور ایران باچنین مختصاتی محل رقابت و نفوذ استعمار شود. از زمانی که طلای سیاه در ایران اکتشاف شد استقلال از ایران محو شد. استبداد سلطنتی در خدمت بیگانه درآمد و آزادی از جامعه استبداد زده ایران رخت بر بست.
 بنابراین قابل تعجب نیست که توطئه علیه جدی ترین مانع عقب افتادگی و چپاول ایران شکل گیرد و بطور قطع تا ولایت فقیه پابرجاست، استعمار نیز طمع تسلط بر بازار ایران را از دست نخواهد داد.
امّا همانطور که خانم مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت، بارها گفته است؛ دوران جدیدی را ناظر هستیم که با چهار دهه گذشته فاصله دارد. به عبارتی با توجه به تغییر در تعادل قدرت در سطح بین المللی و تاثیرات آن در منطقه خلیج فارس و واژگونی و پایان دوران مماشات و استمالت از آخوندها و از سویی اقتدار، بالندگی و رشد مقاومت در پی هجرت اعضای آن به آلبانی در پی پیروزی بر توطئه کثیف لیست گذاری جنبش، ناقوس مرگ ظالمان و دشمنان آزادی در ایران اشغال شده بصدا در آمده است. در این دوران جدید، هیچ کشوری چه در منطقه و چه در غرب برای رژیم اعتباری قائل نیست. دیگر سیاست شانتاژ و تهدید، یا صدور بحران و تروریسم، کارآیی خود را از دست داده است. با عنایت به آنچه شرح آن رفت به بررسی بن بست استراتژی و دغدغه فروپاشی ولایت فقیه می پردازیم. از این منظر سه موئلفه را در نظر داریم.
الف: وضعیت نظام بعد از چهل سال ب: تغییر در نظم بین المللی و شکست تاریخی مماشات ج: اوج گیری ابعاد توطئه علیه مقاومت ایران.
۱- وضعیت نظام ولایت فقیه بعد از چهار دهه:
خمینی در سودای برقرای یک خلافت اسلامی در نظام بین المللی با تاکتیک صدور انقلاب " صدور اسلام بنیادگرا " که در بطن آن ترسیم نظام ولایت فقیه جا سازی شده بود، نیات شوم خود را عملی کرد. در این راستا ادعای مدینه فاضله برای ملتهای مسلمان را مطرح نمود؛ اما بعد از گذشت چهل سال، ماهیت ارتجاعی و ناسازگاری او با جهان روبه رشد (ضد تکامل)، در تمام حوزه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بارز گردید و اکنون به ورشکستگی و بن بست در تمام حوزه های نام برده راه برده است. ولایت فقیه، مدعی بود که اقتصاد اسلامی، راه حل ورای سرمایه داری و سوسیالیسم است. او مدعی بود که ناجی طبقات زحمت کش (مستضعفین) است. این در حالیست که بعد از چهل سال کاسه گدایی در قبال اروپا، چین و روسیه برداشته که او را یاری دهند. اکنون شاهدیم که ایران تبدیل شده به کشوری که نه مدیران اقتصادی دارد و نه برنامه اقتصادی مدون و روبه رشد. وحید شقاقی شهری استاد دانشگاه خوارزمی، دوشنبه ۱۸ فوریه ۲۰۱۹، درباره کاهش قدرت خرید آحاد جامعه به ویژه طبقات فرودست به خبرگزاری ایلنا گفت: «بودجه دولت برای سال ۱۳۹۸ فاقد برنامه مشخص برای معیشت است. دولت می‌بایست اصلاحات یارانه‌ای، مالیاتی و بانکی را به نفع طبقات فرودست انجام می‌داد که حاضر به انجام آن نشده است.»
وی همچنان افزود: «با توجه به اینکه قیمت کالاهای مشمول یارانه ارزی ۴۰ درصد و کالاهای غیرمشمول یارانه ارزی نیز ۷۰ درصد افزایش داشته‌اند، می‌توان از میانگین این دو نتیجه‌گیری کرد که قدرت خرید مردم یعنی طبقات متوسط و فرودست جامعه تقریبا ۵۵ یا ۶۰ درصد کاهش یافته است، البته در کنار این کاهش میزان پس‌انداز مردم نیز همین روال را داشته است». بیش از ۱۲۰ هزار کودک در ایران به زباله‌گردی مشغولند و اغلب این کودکان در خدمت مراکز بازیافت زباله هستند. از میان رفتن طبقه متوسط و نهادینه شدن فقر در کشوری که ذخائر عظیم انرژی دارد، فساد افسارگسیخته، رانت سازمان یافته دولتی و سیاستهای ویرانگر اقتصادی توسط سپاه پاسداران و نخبگان مملکتی، گسترش اعتیاد و فحشا، بیکاری و تورم، نابودی محیط زیست، همه و همه این معضلات اقتصادی – اجتمایی، دستاورد چهل سال حکومت آخوندهای جاهل و مرتجع در ایران است. فساد حکومتی و سرکوب مردم بخصوص قشر زنان، مهمترین ویژه گی های نظام ولایت فقیه است. تمام مقامات و نخبگان این رژیم فاسد و چپاولگرند. مردم ایران هیچ اعتمادی یا اعتقادی به بهبود معیشت در این نظام را ندارند و راه برون رفت از این معضل را در سرنگونی تمامیت رژیم می جویند.
مسئولیت یک نظام سیاسی، رفع محرومیت اقتصادی دریک جامعه دمکراتیک است. هر گاه نظام بی تحرک، انعطاف ناپذیر و بخصوص سرکوب کننده آزادی بیان باشد، دیر یا زود باعث شورش توده های وسیعی از مردم می شود. " هیچ انقلابی تحقق واقعی نمی یابد مگر آنکه دولت به صورت مانعی در مقابل تغییر در آمده باشد و دولت نمی تواند مانع تغییر شود مگر آنکه شکل آن جامعه ای که در خدمت آن است، ناسازگار باشد." (۱)
۱- George S. Pettee, The Process of Revoloution (New Yourk, Harper, ۱۹۳۸), ۷, ۸.
مضافاً این که ناسازگاری نخبگان، بر آمده از فساد در دستگاه بروکراسی سیستم ولایت فقیه است.
نخبگان تقریباً در همه چیز، از ساختار قانون اساسی گرفته تا سطوح بالای توسعه اقتصادی و تا ایدئولوژی های بسیج گرانه نقش دارند.
در زمانی که خمینی دجال، در فرانسه بود قول داد که در صورت پیروزی انقلاب " آب و برق و کرایه اتوبوس " مجانی خواهد شد. اکنون بعد از چهل سال که سایه مرگبار رژیم الیگارشی دینی بر سر مردم حضور داشته است، ۲۶ میلیون نفر زیر خط مطلق فقر زندگی می کنند و ۵ میلیون نفر حتی از خرید مواد غذایی محروم هستند.
مردم ایران که جانشان به لب رسیده، هرروز در تظاهرات اجتماعی و صنفی، مطالبات خود را خواهانند. نتیجه امر، از میان رفتن اقتدار ولی فقیه و ایادی وی و تکیه آنها به عنصر زور به منظور حفظ موقعیتشان است.
 در کشور ما بدلیل نبودن فضای باز سیاسی، اختناق، مهار هر صدای ناراضی که معلول نظام ولایت فقیه است، هیچ دستاوردی در راه بهبود معیشت مردم ایران حاصل نشده است. لذا نظام از مشروعیت سیاسی و مقبولیت اجتماعی تهی شده و سرنگونی آن حق مسلم مردم ایران است. رادیو بین المللی فرانسه ۳۰ بهمن ۱۳۹۷ گزارش می کند: " نیکلا باورز، حقوقدان، نویسنده و از تحلیلگران معروف فرانسوی، در مطلبی که به مناسبت چهل سالگی حکومت اسلامی ایران در روزنامۀ فیگارو (هجدهم فوریه) منتشر کرده، نوشته است که جمهوری اسلامی ایران نه قابل دوام است نه قابل اصلاح. او معتقد است که حکومت اسلامی ایران بیش از هر چیز بن بست های اسلام سیاسی را برملا کرده است." نویسندۀ فرانسوی با اشاره به فقر سایه گستر در ایران می افزاید: "۴۰ درصد مردم ایران با کمتر از ده دلار در روز زندگی می کنند. یک پنجم جمعیت فعّال این کشور بیکار هستند و بیکاری شامل ۵٠ درصد جوانان ایران می شود که در نتیجۀ آن سالانه ١۲۵ هزار جوان دیپلمۀ ایرانی کشور خود را ترک می کنند ".
اکنون دکترین خمینی بعد از چهل سال با شکست در تمام حوزه ها مواجه شده است و در طبقه بندی تاریخی، جایگاه آن در زمره سیاه ترین دوران حیات ملت ایران، حتی تاریکتر از حمله مغول قابل ارزیابی است.
۲- تغییر در نظم بین المللی و شکست تاریخی مماشات:
از همان آغاز و شکل گیری حکومت استبداد ولایت فقیه در ایران، تِراستها و کارتِلهای غربی با شتاب به سمت رژیم روی نهادند تا منافع مالی و سودهای متصّور را از دست ندهد. به گواهی تاریخ، بار دیگر آخوندهای خمینی صفت کوشیدند حاصل دسترنج مردم ایران برای تحقق مطالبات دیرینه خودشان از انقلاب مشروطه را بر باد دهند. از همان روز که خمینی در نوفل لوشاتو در فرانسه به آمریکا تعهد داد تا با اسلام خودش نیروهای چپ و مترقی را از صحنه دور کند، به دلارهای نفتی چراغ سبز داد تا خلافت خود را بنا نماید. شرایط ژئوپولتیک ایران بدلیل همسایگی با اتحاد جماهیر شوروی و وجود جنگ سرد میان دو قطب جهانی، این فرصت تاریخی را به خمینی و ایادی اش داد تا شمشیر را از رو بسته و به جنگ نیروهای مترقی در آن ایام بشتابند. ولی از آنجائیکه او جاه طلب و کشور گشا بود و در سودای برقراری خلافت اسلامی بود، ایران را وارد جنگی طولانی با همسایگان عرب و مسلمان نمود. زیر شعار دفاع از مستضعفین جهان اسلام، به جنبش فلسطین خیانت نموده و تضعیفش کرد و جریانات تروریستی چون جهاد اسلامی و حزب الله را بنیان نهاد. خمینی و خامنه ای، برای حفظ عمود خمیه نظام، نیازمند تقویت حوزۀ شیعه در جهان اسلام بودند. بر این سیاق نیز به یک دولت آرتی فیشال (تصنعی) نیاز بود تا مجری اوامر رهبر باشد. در نظامهای توتالیتر همواره فقط یک نظریه حاکم و یک افق سیاسی پدیدار است. به همین منوال رژیم در راستای تقویت جایگاه خود در منطقه خاورمیانه، بنیانگزار " جنگ نیابتی در منطقه " گردید. از عراق تا سوریه، لبنان و یمن دکترین تروریسم نیابتی را با کمک عناصر خودش در این کشورها ترویج نمود.
اکنون بعد از چهار دهه، با خطای استراتژیک حمایت از بشار اسد جنایتکار و در پی دخالت در سوریه، چهره واقعی رژیم برای توده های مستضعف جهان اسلام برملا شد؛ و بدین ترتیب تمام سرمایه گذاری در میان این اقشار را بر باد داد و دیگر توده ها توهم اسلام خمینیست را ندارند. دیگر هیچ کشور مسلمان و عرب برای این رژیم در معادلات سیاسی منطقه ارزشی قائل نیست. این رژیم در غرب بدلیل بازار ایران و پتانسیل فروش کالا و با حربه نفت و گاز البته موفقیتهایی داشت که به عنوان مهمترین آن، توفیق در توطئه علیه مهمترین تهدید و تنها آلترناتیو خودش، شورای ملی مقاومت و نیروی محوری آن، سازمان مجاهدین خلق را می توان برجسته نمود. با سود جویی از سیاستهای آوانتاریستی، شانتاژ و گروگانگیری، صدور تروریسم و انعقاد قرار داد های ننگین اقتصادی و مالی با استعمار، مسیر دسیسه علیه نیروی آزادیخواه را هموار نمود. مدت بیست سال موفق شد تا غرب را متقاعد کند که نام مقاومت در لیست سیاه تروریست نگه دارد. بیش از ۱۲ غول صنعتی جهان در مماشات با آخوندها، هر نوع پرنسیب و اصول مندرج در منشور حقوق بشر را زیر پا نهادند و یقه قربانی را گرفته و از قاتل برائت جستند. از هجوم ناجوانمردانه به مقر خانم رجوی و دستگیری ایشان و همراهانشان در فرانسه تا بمباران پایگاه های مقاومت در نوار مرزی عراق-ایران. تا تهاجم تروریستی به مقر استقرار نیروهای خلع سلاح شده مجاهدین خلق در اشرف و لیبرتی که منجر به شهادت بیش از ۱۶۰ مجاهد خلق شد. با صرف هزینه های نجومی به درج اکاذیب علیه جنبش در نشریات غرب روی آورد. بنیادهای فکری در آمریکا و اروپا را بخدمت گرفت. از بنیاد "رَند" در آمریکا که بمنظور توجیح قرار دادن نام مقاومت در لیست، گزارشی مفصل بصورت جزوه علیه مقاومت نوشت تا برنامه های تلویزیونی در کانالهای تلویزیونهای غرب. از روزنامه هایی چون گاردین و ایندیپندنت در انگلیس تا نیویورک تایمز و "نیویورکر " در آمریکا و اشپیگل در آلمان را به خدمت گرفت؛ اما مقاومت سازمان یافته مردم ایران بیدی نبود که از این تند باد بلرزد. با اتکا به فرمول (کس نخارد پشت من.......) که رهبری جنبش مطرح نمود، موانع را یک به یک با هزینه بسیار سنگین به کناری زد. به یُمن مقاومت انقلابی، نگذاشت انقلاب ضد سلطنتی ۵۷ توسط خمینی و ایادی او از میان برود و با تأسیس شورای ملی مقاومت و ارتش آزادی به همت آقای مسعود رجوی و انتخاب یک زن مسلمان و ذیصلاح در مقام ریاست جمهوری برای انتقال قدرت به مردم، پرچم آزادی خواهی را برافراشته نگه داشت. از مرزهای سرخ آزادی با چنگ و دندان بیش از چهار دهه حراست نمود.
رژیم خامنه ای در دوران ریاست جمهوری اوباما، اوج سیاست مماشات با نظام ولایت فقیه را تجربه کرد، اما نتوانست خود را در این راستا اصلاح کند تا استمالت جویان غرب برایش فرش قرمز پهن کنند. با قرار داد برجام، تحریم ها برداشته شد و قبل از آن برای خوش آمد آخوندها، چشم دولت آمریکا به قیام مردم ایران، بسته شد و هیچ کمکی به خواست مردم که شعار می دادند،" اوبا ما یا با اونا یا با ما "، وقعی ننهاد. چشم خود را بر قتل عام مجاهدین در عراق بست؛ و وزیر خارجه اش به سخنگوی جریان مماشات گرا در کاخ سفید تبدیل شد. اوباما کوشید تا رژیم را از ایزولاسیون خارج کند و میلیارد ها دلار ارز در چند هواپیما به ایران فرستاد. لابی های رژیم در آمریکا که فرصت نفوذ در کاخ سفید را مغتنم شمرده بودند، از طریق صدای آمریکا و بی بی سی فارسی، پیام های حسن نیت و گرم شدن روابط با رژیم را نوید می دادند. با تمام امکاناتی که خط ننگین برقراری روابط دوستانه با استبداد دینی تبلیغ می نمود، خامنه ای نتوانست از این شانسی که نصیب نظام شد، سود جوید. در عوض خامنه ای که سودای "کمربند سبز " برژنسکی را در سر داشت، یک گام استراتژیک به سمت " کمربند شیعه " با هدف تقویت محیط امنیتی رژیم در بیرون از مرزهایش، از عراق تا لبنان و سوریه در نواحی مدیترانه و یمن را که با استفاده از ضعف آمریکا حاصل شده بود، برداشت.
علت این فرصت سوزی ماهیت ضد ترقی خواهی و ارتجاعی نظام ولایت فقیه است. یکی از دغدغه های خامنه ای، همواره کمرنگ شدن شعار مرگ بر آمریکا است. این نظام بیش از چهار دهه روی این شعار سرمایه گذاری کرده و دست کشیدن از آن را آغاز فروپاشی خودش ارزیابی می کند. خامنه ای میداند که ورود فرهنگ غرب، با توجه به گرایش نسل جوان به سمت آزادی های اجتماعی و فرهنگی، مسیر سرنگونی را هموار خواهد کرد. پس توافق با آمریکا و پذیرفتن حداقل انعطاف برایش خودکشی است.
با پیروزی غیر مترقبه دونالد ترامپ از جمهور خواهان در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، فصل جدیدی از تغییر تعادل جهانی علیه رژیم را مشاهده نمودیم. مهمترین دستاورد این دوران، خروج آمریکا از توافق برجام و باز گشت تحریمهایی که اوباما برداشته بود را شاهد بودیم. متعاقب این چرخش تاریخی آمریکا و اعلام پایان سیاست " حفظ نظام " فصل مهمی در روابط آمریکا با رژیم رقم خورد. در پی اعلام عملی دکترین جدید ترامپ که " پرینسیپال رئالیسم " نامیده می شود، وزارت خارجه آمریکا هشت شرط را مبنی نزدیک شدن با رژیم را اعلام نمود.
"هدف واشنگتن تغییر نظام‌مند اقدامات خصومت‌جویانه و ثبات‌زدای رژیم ایران است. به فرمان رئیس ‌جمهور، ما کارزار فشار حداکثری را در اولویت نخست قرار داده‌ایم و با این سیاست فشاری بی‌سابقه به اقتصاد رژیم ایران وارد کرده‌ایم تا این نظام ناچار شود تصمیماتی بسیار سخت اتخاذ کند.
تا همین‌جا اقتصاد رژیم با مشکلات بسیار زیادی روبرو شده است
ما می‌خواهیم این فشار هرچه بیشتر باشد و این تحریم‌ها را با تلاش‌های گسترده‌تری تکمیل خواهیم کرد تا همانطور که استراتژی رئیس‌جمهور می‌خواهد، هزینه سیاست‌های مخرب و ثبات‌زدای رژیم ایران را به سطحی غیرقابل تحمل برایش برسانیم. (ویکتوریا کوتس-معاون دستیار دونالد ترامپ-۱ اسفند۹۷).
این نحوه برخورد را میتوان "شوروی سازی جمهوری اسلامی " تبیین کرد.
۳- اوج گیری ابعاد توطئه علیه مقاومت مردم ایران:
با تقلیل و افت روابط غرب در کلیت آن با جهوری اسلامی و لرزان شدن پشت ولی فقیه از حمایت های استعمار، دغدغه از فروپاشی نظام به اوج خود رسید. یکی از علائم سنجش نبض رژیم، مواضع و عملکردش در قبال مقاومت سازمان یافته است. بر این سیاق، موجی از دسیه که با تحرکات تروریستی نیز آذین گردید را شاهد هستیم. ترس مضاعف رژیم از مقاومت سازمان یافته، ناشی است از سه عامل:
الف: تغییر سیاست خارجی آمریکا؛ حضور دوستان مقامت که در کارزار عظیم پاکسازی نام مقامت از لیست به ناحق تروریستی آمریکا و اروپا سهم زیادی داشتند، در کابینه دولت جدید آمریکا، بر دغدغه سرنگونی افزود.
ب: هجرت بزرگ و پر قدرت اعضای مجاهدین خلق با سلامت از دهان گرگهای رژیم در عراق به آلبانی که یک کشور اروپایی و عضو ناتو بود، رعشه بر اندام بیت خامنه ای انداخت.
ج: اعلام تشکیل کانونهای شورشی و فاز جدید سرنگونی توسط فرمانده کلی ارتش آزادیبخش، آقای مسعود رجوی، گامی بود کلیدی در تکوین دوران جدید برای سرنگونی رژیم.
بدین ترتیب رژیم با سود جویی از تمام ذخائر استراتژیک خودش وارد جنگی تمام عیار با مقاومت گردید. از خرج و تهیه فیلم سینمایی، بکار گیری بریده مزدوران که در صف مقدم برای خیانت به مردم ایران در دستیابی به آزادی، ثبت نام کرده اند تا درج اکاذیب دروغ در رسانه های غربی. از تهیه اخبار جعلی، در برنامه های تلویزیونی در انگلیس تا روزنامه های گاردین، ایندیپندنت در انگلیس و بالاخره اشپیگل که با درج مقاله «زندانیان شورشی» ۱۶ فوریه ۲۰۱۹ به اتهامات و اراجیفی پرداخته که جای پای وزارت اطلاعات رژیم در آن به روشنی مشاهده می شود. جریده اشپیگل که در تیراژ خود با بحران مشتری مواجه است و با توجه به خشم کمپانیهای آلمانی از سیاست تحریم دولت ترامپ و لغو برجام؛ که به راحتی از پتانسل برای شانتاژ و باجگیری علیه عالیترین مصالح ملی جنبش رهایی برخوردار است، با توصیه رژیم وارد کارزار شیطان سازی از چهره مقاومت می گردد.
مایکل توکووس، رئیس اطاق بازرگانی آلمان-ایران، به مجله بازرگانی در آلمان (۱) می گوید: ۵ هزار تا ۷ هزار کمپانی در اندازه کوچک تا متوسط، خواهان ادامه روابط بازرگانی با رژیم ایران هستند. او ادامه داد که کمپانیهایی که بزرگ و شریک مالی در آمریکا هستند، بدلیل تحریم های آمریکا قادر نیستند با ایران تجارت کنند. (هفته نامه عرب، ۱۷ فوریه، ۲۰۱۹.) بدین ترتیب دم خروس از زیر قبای اشپیگل بیرون می آید.
 برای رژیم تهیه اکاذیب و درج در اشپیگل که لشگری از سرمایه برای مماشات با رژیم را در تکیه گاه خود دارد، بمنظور مخدوش کردن چهره مقاومت تصادفی نیست و بلکه ضرورت است.
Wirtschafts Woche -۱
از سوی دیگر حضور نیلز آنن، سیاستمدار آلمانی از حزب سوسیال دموکرات‌های این کشور و وزیر مشاور در امور خارجی، در سفارت ایران در برلین و همزمانی آن با درج مقاله اشپیگل بهترین مبین مقاصد رژیم در همکاری با اشپیگل است. هدف استبداد دینی از اینگونه دروغ پردازی و ارائه تصویری خشن و شیطانی از مقاومت مردم ایران، هموار سازی مسیر تروریسم و توطئه هایی است که در گذشته مقاومت آنرا تجربه کرده است؛ اما مضحک است که اشپیگل و یا جریانات مشابه خیلی دیر وارد شده اند و گویی دلارهای نفتی بر اثر تحریم تاخیر داشته است. سنگین وزن تر از این مجله در آلمان و یا کانال چهار تلویزیون انگلیس نیز تلاش کردند تا سر جنبش را از بدنه جدا کنند اما با شکست مواجه شدند. مردم ایران با این نوع تشبثات آخوندی از مقاومتشان نه فاصله می گیرند و نه پاسیو می شوند. ملتی که چهار دهه زیر یوغ استبداد دینی بوده است، به درجه ای از آگاهی رسیده که فرق نیرویی که از همه چیز خود گذشته و هزاران هزار آزادیخواه را فدیه آرمان رهایی مردم کرده است را، با یک مشت خائن به رهروان راه آزادی که زیر قبای ملا آینده ای برایشان متصور نیست، تمیز دهند.
حنای تخریب چهره آزادیخواهان دیگر برای مردم ایران رنگ باخته است. البته درج مقالات در جراید غرب با هزینه سنگین، آنسوی سکه اقتدار و بالنگی مقاومت سازمان یافته ایست که امسال ناقوس مرگ رژیم را با صدای رسا توسط کانون های شورشی به صدا درآورد.
در ترسیم یک دیاگرام، می توان مشاهده کرد که هر بار نوک بردار به سمت عمودی در حرکت است، اعلام خطر برای تحرکات تروریستی رژیم علیه جنبش را بایستی انتظار داشت. در اوج مذاکرات با اروپا رژیم به اجتماع سالانه مقاومت در ویلپن در حومه پاریس، تروریست می فرستد تا با همکاری عضو دیپلمات خود در هلند، آنجا را منفجر کند. این نحوه عملکرد در واقع زخمی شدن گراز وحشی را تداعی می کند. رژیم برای خنثی کردن تهدید سرنگونی بدست کانون های شورشی، تاکتیک شانتاژ، گروگانگیری و تهدید به تروریسم را در دستور کار قرار داده است. به این امید که بتواند دوران بحرانی ریاست جمهوری ترامپ را از سر بگذراند. در این راستا از دید نظام، تاکتیک های ذیل ضروریست:
۱- تهدید به گسترش تروریسم علیه مقاومت و نا امن کردن محیط امنیتی اروپا. عملیات تروریستی ویلپنت در فرانسه از مصادیق بارز آن است. همینطور در دانمارک، آلبانی و آلمان.
۲- تهدید به صدور مواد مخدر از خاک ایران به اروپا. (قاچاق مواد مخدر سالهاست که با مدیریت سپاه پاسداران از افغانستان صورت می گیرد.)
۳- تهدید به جنگ داخلی در ایران و صدور موجی از پناهنده به اروپا. تجدید سناریوی سوریه.
۴- تاکتیک گروگان گیری که از وجوه سیاسی-تروریستی بیت خامنه ای است. وجود ایرانی هایی با ملیت دوگانه در زندانهای رژیم جهت پیشبرد اهداف رژیم.
استفاده وزارت اطلاعات از برگ سوخته " بقایای پهلوی ها ":
خیانت آخوندها به آرمان آزادی و اسقلال ایران در انقلاب ضد سلطنتیِ ۱۳۵۷ و سرقت آن توسط خمینی و عملکرد ننگین این حکومت مرتجع دینی طی چهل سال، موجب شده تا پس مانده های استبداد شاهی، از خواب زمستانی سر بلند کرده و ضمن طلبکاری از فرزندان راستین مبارزات خلق ایران که از مشروطه تا مصدق و از مصدق تا انقلاب بهمن ۵۷، با خون خود پرچم آزادی خواهی را برافراشته نگه داشته اند، خواهان بازگشت دیکتاتوری خاندان پهلوی شوند!! گویی مردم ایران آنقدر فراموش کارند که دوبار از یک سوراخ گزیده خواهند شد. این در واقع بی احترامی به شعور مردم ایران است که در انقلاب ضد سلطنتی خونها نثار نهال آزادی کردند تا مطالبات بحق آنها در تحقق حاکمیت ملی به نتیجه برسد. البته پس مانده های شاه در سودای یک کودتای ۲۸ مرداد دیگری بوده و در این راستا مرتب به سپاه پاسداران، نیرویی که هم حافظ رژیم و هم از عوامل اصلی سیه روزی ملت ایران است، پیام حسن نیت می فرستند. بقول مولانا:
 هرکسی کو دور ماند ازاصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
رژیم نیز در وحشت از پیشرفتهای مقاومت در داخل و خارج از کشور، به منظور ایجاد نفاق در مردم و تضعیف موقعیت مقاومت در خارج، با اتکا به سرویس های اطلاعاتی خود به نبش قبر شاه روی آورده و با آلترناتیو سازی و دادن امکانات رسانه ای به پسر شاه، صحنه مبارزه را مغشوش و آلوده می سازد. طنز روزگار در این است که گویی مقاومت سازمان یافته مردم ایران، به تازگی از زیر بته آمده و رژیم قادر است با این نوع ترفندها از سر مقاومت عبور کند. همانطور که خامنه ای و ایادیش تلاش کردند با امکانات حکومتی و با کمک استعمار این مقاومت را نابود کنند. آنهایی که در رویای بازسازی استبداد شاهی نیز تشویق شده اند، چه بلحاظ تاریخی و چه استراتژیک دیگر محلی از اعراب در تاریخ معاصر ایران برایشان متصور نیست. زمانی که در شرح تاریخ تحلیل می کنیم، هدف وقایع نگاری نیست بلکه کشف قانونمندی حاکم بر پروسه آن است. در ایران استبداد زده، نظریه ی "شاه سایه خداست " و سلطنت یک "عطیّه ای الهی " است که از سوی خداوند به شاهان اعطا می شود محصول قرنها فرهنگ استبدادی است که قدرت را میان شیخ و شاه تقسیم کرده است تا محصول آن تحکیم پایه های قدرت مطلقه سلطنت باشد.. این جایگاه ویژه مقام شاه در پیوند با مذهب رسمی تشیع از زمان صفویان که آیین الهی محسوب می گردید، موجب اتحاد علمای مذهب شیعه و نظریه سلطنت مبنی بر اصل "شاه سایه خدا " است را ممکن ساخت. لذا این همگرایی در ورای اراده و حاکمیت مردم شکل گرفت و طبعاً نقشی برای آحاد ملت قائل نگردید. این وحدت شاه و شیخ، تنها در انقلاب ۱۳۵۷ به انشعاب گرایید. چرا که ولایت فقیه، از نقطه نظر ایدئولوژیک خود را واسطه خلق و خالق دانسته و شاه را که رقیب خود تلقی می نمود کنار زد. امّا بدلیل ماهیت ضد دمکراتیک و ضد ترقی خواهانه این دو نهله فکری و فرهنگی، به فصل مشترک خودکه همانا زیرپا نهادن حق حاکمیت مردم در تعیین سرنوشت خویش است می رسند. پس اگر فرزند شاه مخلوع برای کسب قدرت سیاسی دست بدامان سپاه پاسداران می شود؛ که چهل سال حافظ آخوندها بوده و در سرکوب مردم ایران، دستش تا مرفق بخون آلوده است، نه تعجب آور است و نه دور از انتظار و تداعی کننده وحدت شاه و شیخ از دوران صفویه است. شیخ و شاه در تقلا برای به بند کشیدن آزادی از دوران خاندان پهلوی ها تا به امروز، جز عقب افتادگی ایران در روند پیشرفت تمدن مدرن و سرکوب آزادیخواهی و حق طلبی، ارمغانی برای مردم ایران نداشته اند و بایستی برای همیشه از صفحه سیاست در ایران حذف شوند تا مردم ایران بتوانند آزادی و شکوفایی مملکت را تجربه کنند. مقاومت سازمان یافته ایران بارهبری و تشکیلات انقلابی، با بیش از نیم قرن تجربه
مبارزه علیه دیکتاتورهای شاه و شیخ، با فدای ۱۲۰ هزار شهید راه آزادی ایران و با آلترناتیو منسجم و کار کشته شورای ملی مقاومت، این نوع تشبثات و تقلاهای عناصر وابسته و ارتجاعی را تهدیدی در راستای اهداف دمکراتیک مردم ایران میداند.
لذا در یک جمعبندی، قابل فهم است که خامنه ای که دوران سرنگونی و بن بست سیاستهایش و تغییر دوران در تعادل بین اللملی و بالاخره حضور قدرتمند مجاهدین که به سلامت به آلبانی هجرت کردند را، شاهد است، بدرستی با تشخیص منافع استبداد دینی، به تکاپو برای نجات از غرق شدن در امواج خروشان قهر ملت به هر شیوه ای که مانع پیشروی قیام شود، متوصل شده است. اشپیگل و چه بسا جراید مشابه در آینده، دیگر قادرنیستند مانع رشد و ائتلای کانون های شورشی در میهن اشغال شده توسط آخوندها، بشوند.
منشور وارسته (دکترای روابط بین الملل)
(ادامه دارد.)