نامه حسن صادقی زندانی سیاسی و همبندی زانیار و لقمان مرادی در زندان گوهردشت
شهریورهای خونین
خونین بودن شهریور۶۰و بیرحمی شهریور ۶۷و دردناک بودن شهریور ۹۷ اینها نه فقط تاریخ که زخمهایی عمیق است از استمرار جنایت که بر قلب و استخوانهایم حک شده شهریور سال ۶۰بود(گویی همین دیروز) بند ۳اتاق ۶بالا قریب به ۱۰۰نفر بچهها و جوانان ۱۵تا ۲۰ساله که نه فقط در یک اتاق که در همه غم و شادی و گریه و خنده یکدیگر شریک بودیم.
.. شهریور کشتار بود و روزی نبود که از ۱۰تا ۱۵نفر این قلب و دلهای یکی شده را از هم جدا نکنند و به جوخه اعدام و حلقآویز نسپارند.ساعت ۱۲تا یک بعد ازظهر که میشد بلندگو همچون ناقوس مرگ به صدا در میآمد و اسامی را یکی پس از دیگری میخواند دعوت به ضیافت مرگ بود ولی گویی این جماعت را جنون گرفته و در همان یکساعت مهلت آنچنان یکدیگر را در آغوش میکشیدند و قرار ملاقات میگذاشتند و خندههایشان نشان از قلب سرشارشان داشت و میدانستند که تنها یک ساعت برای خداحافظی و دیده بوسی فرصت دارند تا به ملاقات چوبههای دارشان بروند. ولی همین فرصت را هم از دست نمیدادند میخندیدند... و البته میرفتند..... بعد انتظار تا شنیدن اولین صدای گلوله و بعد شمارش تیرهای خلاص یک، دو، سه بعضاً ۳۰و حتی ۵۰....! خداحافظی کرده بودیم و صدای گلولهها هم پایان واقعه ان روز را اعلام میکرد شهریور ۶۷اما تنها یک سؤال بود..... آری یا خیر.... و کسی از چیزی خبر نداشت باز هم اعلام اسامی فرصتی برای خداحافظی... ولی کسی از سرنوشت آنها خبردار نمیشد! انگار که این خفاشان هنوز از آشامیدن خون سیر نشدهاند.... چهارشنبه ۱۴شهریور و حال سال ۹۷ اینبار حتی اعلام هم نکردند.... زانیار مرادی را دفتر مدیریت "(رئیس زندان) صدا زده.... غیرعادی نبود نیم ساعت دیگر لقمان مرادی را دفتر مدیرت (رئیس زندان) صدا زده بود باز هم غیرعادی نبود... تنها دلیلی که به عقلمان میرسید تلفن زدن موردی به خانواده بود (بهویژه در مورد زانیار) که شاید مدیریت میخواهد منت لطف بگذارد.... اما یک ساعت بعد تلفنهای تمام بندها قطع شد از زیر هشت موضوع را جویا شدم باز جواب میدهند که نمیدانیم. گفتند چرثقیل کابلهای تلفن زندان را قطع کرده، دلشوره و نگرانی از سرنوشت بچهها کم کم اوج میگیرد
. سال ۶۰هم اعلام میشد تعیینتکلیف میشیم و سال ۶۷اعلام میشد ولی از سرنوشت بچهها خبردار نمیشدیم... و حال نه اعلام شد و نه تعیینتکلیف که بچههایمان را به کجا بردند....؟؟؟؟ این دروغ دفتر مدیریت چیست و چرا بر نمیگردند؟ولی سه روز بعد دانستیم که زانیار و لقمان پر کشیدند و دیگر بار داستان همه آن شهریورها تکرار و درمن زنده شد پارههای تنم سر بدار شدند و این بار حتی مجال خداحافظی هم به ما ندادند چهل سال جنایت و اعدام، این رژیم مرز نمیشناسد و تمامی روزها و ماهها را به هم میدوزد و خون فرومی برد. آنها رفتند تا داستان(خاطرات) شهریورهای خونین جاودانه بماند تا سپیده آزادی خلقم در آسمان میهنم دمیده شود
من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا
امروز جمال تو سیمای دگر دارد
امروز لب نوشت حلوای دگر دارد
امروز گل لعلت از شاخ دگر رستست
امروز قد سروت بالای دگر دارد
امروز خود آن ماهت در چرخ نمیگنجد
وان سکه چون چرخت پهنای دگر دارد
امروز نمیدانم فتنه ز چه پهلو خاست
دانم که از او عالم غوغای دگر دارد
حسن صادقی زندانی سیاسی و همبندی زانیار و لقمان مرادی ـ زندان گوهردشت
شهریورهای خونین
خونین بودن شهریور۶۰و بیرحمی شهریور ۶۷و دردناک بودن شهریور ۹۷ اینها نه فقط تاریخ که زخمهایی عمیق است از استمرار جنایت که بر قلب و استخوانهایم حک شده شهریور سال ۶۰بود(گویی همین دیروز) بند ۳اتاق ۶بالا قریب به ۱۰۰نفر بچهها و جوانان ۱۵تا ۲۰ساله که نه فقط در یک اتاق که در همه غم و شادی و گریه و خنده یکدیگر شریک بودیم.
.. شهریور کشتار بود و روزی نبود که از ۱۰تا ۱۵نفر این قلب و دلهای یکی شده را از هم جدا نکنند و به جوخه اعدام و حلقآویز نسپارند.ساعت ۱۲تا یک بعد ازظهر که میشد بلندگو همچون ناقوس مرگ به صدا در میآمد و اسامی را یکی پس از دیگری میخواند دعوت به ضیافت مرگ بود ولی گویی این جماعت را جنون گرفته و در همان یکساعت مهلت آنچنان یکدیگر را در آغوش میکشیدند و قرار ملاقات میگذاشتند و خندههایشان نشان از قلب سرشارشان داشت و میدانستند که تنها یک ساعت برای خداحافظی و دیده بوسی فرصت دارند تا به ملاقات چوبههای دارشان بروند. ولی همین فرصت را هم از دست نمیدادند میخندیدند... و البته میرفتند..... بعد انتظار تا شنیدن اولین صدای گلوله و بعد شمارش تیرهای خلاص یک، دو، سه بعضاً ۳۰و حتی ۵۰....! خداحافظی کرده بودیم و صدای گلولهها هم پایان واقعه ان روز را اعلام میکرد شهریور ۶۷اما تنها یک سؤال بود..... آری یا خیر.... و کسی از چیزی خبر نداشت باز هم اعلام اسامی فرصتی برای خداحافظی... ولی کسی از سرنوشت آنها خبردار نمیشد! انگار که این خفاشان هنوز از آشامیدن خون سیر نشدهاند.... چهارشنبه ۱۴شهریور و حال سال ۹۷ اینبار حتی اعلام هم نکردند.... زانیار مرادی را دفتر مدیریت "(رئیس زندان) صدا زده.... غیرعادی نبود نیم ساعت دیگر لقمان مرادی را دفتر مدیرت (رئیس زندان) صدا زده بود باز هم غیرعادی نبود... تنها دلیلی که به عقلمان میرسید تلفن زدن موردی به خانواده بود (بهویژه در مورد زانیار) که شاید مدیریت میخواهد منت لطف بگذارد.... اما یک ساعت بعد تلفنهای تمام بندها قطع شد از زیر هشت موضوع را جویا شدم باز جواب میدهند که نمیدانیم. گفتند چرثقیل کابلهای تلفن زندان را قطع کرده، دلشوره و نگرانی از سرنوشت بچهها کم کم اوج میگیرد
. سال ۶۰هم اعلام میشد تعیینتکلیف میشیم و سال ۶۷اعلام میشد ولی از سرنوشت بچهها خبردار نمیشدیم... و حال نه اعلام شد و نه تعیینتکلیف که بچههایمان را به کجا بردند....؟؟؟؟ این دروغ دفتر مدیریت چیست و چرا بر نمیگردند؟ولی سه روز بعد دانستیم که زانیار و لقمان پر کشیدند و دیگر بار داستان همه آن شهریورها تکرار و درمن زنده شد پارههای تنم سر بدار شدند و این بار حتی مجال خداحافظی هم به ما ندادند چهل سال جنایت و اعدام، این رژیم مرز نمیشناسد و تمامی روزها و ماهها را به هم میدوزد و خون فرومی برد. آنها رفتند تا داستان(خاطرات) شهریورهای خونین جاودانه بماند تا سپیده آزادی خلقم در آسمان میهنم دمیده شود
من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا
امروز جمال تو سیمای دگر دارد
امروز لب نوشت حلوای دگر دارد
امروز گل لعلت از شاخ دگر رستست
امروز قد سروت بالای دگر دارد
امروز خود آن ماهت در چرخ نمیگنجد
وان سکه چون چرخت پهنای دگر دارد
امروز نمیدانم فتنه ز چه پهلو خاست
دانم که از او عالم غوغای دگر دارد
حسن صادقی زندانی سیاسی و همبندی زانیار و لقمان مرادی ـ زندان گوهردشت