۱۳۹۷ اردیبهشت ۱۸, سه‌شنبه

سینا دشتی: اجر صبر* کلبه ى احزان


وقتى به انعکاس گزارش ها و تصویر هاى که از کنوانسیون مجامع ایرانى در امریکا منتشر شده، به عنوان یک خبر مجزأ نگاه بکنیم، میشود تشخیص داد یک عده به سادگى و تا حدى عنود، آن را یک جمع تبعیدیان در آرزوى دیدار وطن میدانند که دور هم جمع شده اند و بیان خواستى میکنند که امکان رسیدن هم به آن را ندارند! دلخوش هستند، (این البته وجه محترمانه هست، یک عده ناسزا هم میگویند) میگویند درست است همه با لباس مرتب و زیبا دور هم جمع شده اید ولى نه! کارهایتان بى تاثیر است!.




همزمان خبر دردناکى رسید که خانم مرضیه رضائى، نهمین فرزند خانواده ى کبیر رضائى، در آلبانى، بعد از بیش از سى سال مبارزه ى تمام عیار، در کسوت یک فرمانده ارتش آزادیبخش و عضو شوراى رهبرى مجاهدین، بر اثر بیمارى سرطان در گذشت. خبرى که براى هر کسى که حتى یکبار او را دیده بود مثل کوه سنگین بود. در یک روز دو چهره از یک مقاومت را میدیدیم و در ظاهر چه وجوه مختلفى اما در عمق چه تصویر یگانه اى،
این قصد وهدف این نوشته است، پرداختن به هر وجه این دو تصویر بدون دیدن بخش دیگر نه تنها کامل نیست بلکه راه به بیراهه میبرد. هرگز نمیخواهم که اراده اى مافوق را متصور کنم که این دو صحنه را در یک روز از پیش در کنار هم گذاشته، نه، اصلا و ابدا، رنجى که مجاهدین کشیدند توسط همین شیاطین روى زمین ایجاد شد. البته که ملایان خمینى صفت، عامل اول بودند، اما مگر کراواتزنهاى شیک پوشى مثل شیراک و جک استرا و فیشر نبودند که بر سر تعداد چوبه هاى دار فرماندهان مجاهدین با همین آخوندها به توافق رسیده بودند و جنایت اخوندى را با سس مدره نمائى خاتمى و شرکاء را به خلق الله ارائه میکردند؟
مگر نبود همان هواپیماهاى شیطان بزرگ که شبانه بیش از ١٠٠ بارخوابگاه و قرارگاه همین مجاهدین و مقاومت را بمب باران کردند؟.
صعوبت دوران فقط مختص به یک ارتجاع قرون وسطائى ضد بشرى نبود، بخش عمده ى محافل مافوق سرمایه دارى غرب در مماشات با رژیم چشم هایشان را بستند و در وراى تمامى ظرفیت هاى تاریخى شان به کمک رژیم شتافته و امواج کمک هاى غیبى، در هر دوره اى به فراخور خودش و با بسته ها و مارک هاى مختلف به دامان عباى خمینى و وراثین او سرازیر کردند. نظام طراز نوین شرق از انواع مختلف روسى و چینى و کره اى هم که سالها بود فاتحه ى همبستگى با مردم شرق میانه را خوانده و از تمکین تمام قد تا تأمین کامل نیازهاى تسلیحاتى و سیاسى و امنیتى حکومت فقها کوتاهى نکرده و نمیکند.
در این وانفساى دنیاى تک قطبى و گلوبالیزاسیون بیشرفى، بخشهاى از بورژوازى میانه رو و فرو رفته در میان گنداب ارتجاع هم براى عقب نماندن از قافله ى دوران، خاکستر به سر میریختند تا مبادا جرقه اى از ترقى خواهى بورژوازى دموکراتیک هم در این دوران دامنشان را نگیرد و حریق ایجاد بشود، حضرات هم به تجارت پرداختند و تمامى ادعا هاى خودشان را در سبد شعبده بازى انتخابات باختند و به هر رنگى که ولى فقیه خواست خود را آراستند اما چیزى جز سیاهى برایشان نماند.
مجاهدین و مقاومت در صحنه اى مانده بودند که حرف زدن از انقلاب، آزادى، برابرى زن و مرد، نه به شکنجه، نه به اعدام و.. توسط مطبوعات خیلى دموکراتیک کشور خیلى سوسیال دموکرات سوئد به سخره گرفته میشد که بعله این حرفها کاتالوگ هست! مدعیان بسیارى با بافتن و روى بند انداختن تئورهاى به استحکام تور ماهیگیرى با کاغذ روزنامه، میگفتند دوران انقلاب گذشت، شعور اجتماعى از صندوق سبز و بنفش میگذرد و حرفهاى مجاهدین به درد موزه ى ها تاریخى میخورد! اگر فریاد مسعود رجوى را مى شنیدند که میخروشید " وقتى گفتیم سرنگونى، سرنگونى سرنگونى، پایش ایستاده ایم، **" به ترور شخصیت او دست میزدند و اگر کسى به دنبال مسعود و مریم راه افتاده بود، شستشوى مغزى شده بود و پول گرفته بود و بیکار بود و فاقد شخصیت فردى بود و اهل فرقه و فلان و بهمان ...
این به قول امروزیها گفتمان مسلط بود که هر چه مجاهدین مبگویند اشتباه هست و هر چه میخواهند محال، دنیاى واقعیات البته خارج از دهن و ذهن حضرات مسیر خودش را طى میکند و " ثابت میشود که ظالم کیست و مظلوم کیست ".***
بعد از پایدارى ١٤ ساله مافوق تصور مجاهدین در بعد از اشغال عراق توسط امریکا که با خون بیش از یکصد مجاهد و زخمى شدن هزار نَفَر مهر شد، و مجبور شدن دولت امریکا به عقب نشینى در برابر کارزار جهانى براى حمایت از مجاهدین اشرف، بعد از در هم شکستن لیست سیاه اروپا و امریکا، مجاهدین به آلبانى رسیدند. توطئه هاى رژیم علیه مجاهدین تا روز نهائى سقوط رژیم ادامه خواهد یافت. اما قیام قهرمانانه و گسترده ى مردم ایران در دى ماه ١٣٩٧ و تغییرات صورت گرفته در سطح رهبرى هئیت حاکمه ى امریکا، فضاى حاکم را به طورى چرخانده است که کسانى که تا دیروز مجاهدین را محلى از اعراب نمیدانستند الان در مورد بالا رفتن مجاهدین از پله هاى قدرت هشدار میدهند. هشدار اصلى شان البته سقوط رژیم است ولى از انجا که قیام دى ماه ثابت کرده که رژیم پایگاه مردمى ندارد، افسانه هاى حمایت مستضعفین مسلمان از رهبر علیل نظام دود شده است، در این فضا بحث الترناتیو جدیت خاصى را دارد.
مدعیان میگویند چرا ما نمیتوانیم جلسه بگذاریم؟ چرا ما نمیتوانیم سخنران داشته باشیم؟ چرا ما نمیتوانیم مردم را جمع بکنیم؟
بگذار در یک کلام بگویم چون شما مرضیه رضائى را نداشته و ندارید!
مگر نمیدانید که ما تک تک هواداران این مقاومت در برابر تلاش و رنج و مجاهدت عزیزانمان در کسوت مجاهدین، ارتش آزادیبخش و شوراى ملى مقاومت، خود را مدیون و بدهکار میدانیم، ما خواهران و برادرانى را داریم که به خاطر چسباندن یک تراکت در روز کارگر قلبشان سوراخ میشود، ما عزیزانى داریم که در چنگال رژیم اسیر میشوند، شلاق میخورند، دندانهایشان خرد میشود، بازوهایشان را خرد میکنند، داروهایشان را نمیدهند، زجر کش میشوند،میمیرند اما تسلیم نمیشوند.
ما در مقابل این انسانهاى بزرگ تعظیم میکنیم تا در مقابل دیکتاتورها خم نشویم، ما دست هاى این عزیزان را میبوسیم تا زنجیر از پاى مردم مان برداشته شود. ما با داغ زیباترین و پاکترین انسان در دلمان به جمعى میرویم که موسیقى مینوازند، با یاد سکوت و طمأنینة ى یک قهرمان خاموش، بیشترین و رساترین فریاد ها را براى آزادى مردم و میهن از این کابوس طولانى مدت خونبار را، ما به سقف آسمان میرسانیم که مردم ایران آزاد میشوند. این یقین را ما نه فقط امروز، که ازهمان سال و ماه و روز اول مقاومت از رهبرى این مقاومت یاد گرفته ایم. در مقابل زخم نامردمیها ى که به تن میهن و مردم رفته میرود با مرهم برابرى و نوشدارو ى مرام مریم رجوى به تقابل بر خاسته ایم.
این راز یگانه ى تجمع ما بوده و هست، این همان ستون استوارى است که تکیه گاه ما در روزهاى بوده که مرضیه ها و صباها را از دست داده ایم.
ما نه خواسته ایم و نه میخواهیم که ذره اى به سلامت و جان تک تک مجاهدین لطمه ى وارد شود؟ مگر ما ندیده ایم که بهاى که هر روز از تن خانواده هاى رضائى، شفائى، مصباح، ذاکرى، ابراهیمى و .... پرداخت شده، چه داغ و درد عظیمى است؟ اما این طور نیست که مجاهدین فقط نسل اندر نسل خون بدهند تا مبارزه پیش برود و بعد هم یک جماعت مدعى بشوند مبارزه اشتباه بوده، نه خیر حضرات! شما بودید که اشتباه کردید! مجاهدین بدون هیچ چشمداشت مبارزه کرده و براى همین در روى چشم مردم جا گرفته اند!
این را حافظ تئوریزه کرد، دعوا دارید با او بکنید:
گر بدیوان غزل صدر نشینم چه عجب
سالها بندگى صاحب دیوان کردم