مجاهدین در آلبانی
رژیم آخوندی در برابر مجاهدین خلق استراتژی واحد و در عین حال پهناوری دارد! واحد ازین جهت که در یک کلام هدف او حذف صورت مساله سرنگونی است که از دیدگاه وی تنها مجاهدین سخت و بی انعطاف قصد محقق کردنش را دارند و پنهاور ازین جهت که حاضر است برای برآورده کردن آن، طیف کاملا متفاوتی از تاکتیک ها را بکار ببندد!
زمانی که مجاهدین در عراق بودند از آن رو که حکومت عراق طفیلی خودش بود، عرصه برای آزمایش و خطاء و اجراء تمامی تاکتیک های متصور روی مجاهدین برایش باز و گسترده بود!
گاه به مجاهدین حمله زمینی میکرد و با گلوله آنها را از پای در می آورد.
گاه به آنها حمله موشکی میکرد. حملاتی که دهها شهید و صدها مجروح برجای گذاشت!
گاه در برابر مجاهدین به جنگ روانی روی می آورد.( نصب بیش از ۴۰۰ بلندگو در اطراف مقر مجاهدین و ایجاد آلودگی صوتی ۲۴ ساعته به مدت دو سال و نیم از جمله انواع همین جنگ روانی بود. متوسل شدن به حربه ی خانواده و فرستادن برخی عناصر اطلاعاتی جلو در اشرف برای کولی بازی و ایجاد بحران یکی دیگر از عرصه های همین جنگ نرم بود)
و گاه با استفاده از تمامی عوامل بالا و از سویی تنگ کردن عرصه بر مجاهدین با محاصره غذایی و پزشکی و لجستیکی و از طرفی نشان دادن روزنه های خلاصی از همهی این دشواری ها، به انتظار می نشست تا مجاهدین تک به تک، طاقتشان تمام شده، با مبارزه و سازمان و آرمانهایشان خداحافظی کرده و راه زندگی معمول در پیش گیرند!
چنانچه کوبلر نماینده سازمان ملل در عراق که البته بعدها ارتباطات و دوستی های نزدیک او با سفارت نظام ولایت در عراق برملا شد، پس از انتقال مجاهدین از مقر اشرف به لیبرتی ( مکانی در کنار فرودگاه بغداد) گفته بود: انتظار میرود دستکم نیمی از مجاهدین، شرایط سختی را که در آن هستند، ترک کرده و رفتن به ایران( بخوانید تسلیم سفارت رژیم شدن) را ترجیح بدهند! انتظاری که پس از مدت کوتاهی از استقرار مجاهدین در لیبرتی، بطلان آن مشخص شد و نشان داد مجاهدین بیدی نبوده و نیستند که با باد محاصره و موشک و حمله و جنگ روانی، بلرزند و آرمانشان را به کناری بگذارند!
و اما انتقال مجاهدین از لیبرتی به آلبانی در اثر فعالیتهای بین المللی مریم رجوی در اروپا، اتفاقی بود که تمامی آرزوهای نظام ولایت را بر باد داد!
نظام ولایت حالا دیگر نه با حملات موشکی سهمگین توانسته بود مجاهدین را حذف فیزیکی کند و نه با جنگ روانی و محاصره توانسته بود آنها را به تسلیم بکشاند!
شاید در سر می پروراند که باز هم حملات موشکی سهمگین تری را برایشان تدارک ببنید اما دیگر دیر شده بود.... مرغ از قفس پریده بود!
با انتقال مجاهدین به آلبانی نه حمله موشکی به آنها متصور بود و نه حمله زمینی! نه شش و هفت مردادی را میشد تکرار کرد( تاریخ یکی از حملات زمینی به اشرف) و نه هفت آبانی را ( تاریخ یکی از حملات سهمگین موشکی در لیبرتی)!
بعد از استقرار مجاهدین در آلبانی حتی جنگ نرم نیز از آن نوع که در عراق اجرایی میشد، دیگر امکان پذیر نبود!
در یک کشور آزاد و قانونمند اروپایی طبعا هیچکس نمی تواند دور خانه دیگری بلندگو نصب کند! همچنین به طریق اولی نخواهد توانست عده ای را تحت عنوان دوست و آشنا و خانواده و یا هر نامی جهت بحران سازی و مزاحمت به در خانه دیگران بفرستد!
حالا دیگر نظام مانده است و مجاهدین رسته از محاصره، بدون دغدغه موشک و حمله زمینی و توطئه....
این همان صورت مساله دردناکی است که رژیم آخوندی پس از استقرار مجاهدین در آلبانی با آن مواجه بوده و هست و البته در برابر آنها یک استراتژی لاغر شده ( و نه پنهاور) و راه حل هایی که با انتقال مجاهدین به آلبانی حالا دیگر کارآیی ندارند!
اگر می توانستیم ذهن استراتژیست های نظام در مواجهه با این صورت مساله را بخوانیم بدون تعارف تنها با یک راه حل مواجه میشدیم :
دست به دعا برداشتن برای اینکه که حالا مجاهدین در اروپا پس از سالها خون و خطر، از آرمان آزادی دست برداشته و جذب یک زندگی معمول شوند!
در این انتظار طبعا ماموران ولایت هم نباید بیکار بنشینند! بلکه باید چه از طریق رسانه ها، فضای مجازی، سایتها و هر شیوه ممکن این جذب را تسهیل و تبلیغ کنند!
انتظاری که که البته آخرین تیر یا بهتر است بگوییم آخرین روزنه امید نظام در برابر مجاهدین محسوب میشد! با اینهمه دیری نگذشت که این روزنه نیز به سیاهی گرایید و نظام را در برابر مجاهدین بی راه حل گذاشت!
با گذشت چهار سال از حضور مجاهدین در آلبانی یک چیز مشخص شد و آن این که مجاهدین هر کجا که باشند «دست از طلب» آزادی برای مردمشان برنمیدارند.
حالا بعد از آن خوابهای پنبه دانه این خامنه ای است که آه از نهادش برآمده است ! از جلسات بزرگ مقاومت ایران با حضور بالاترین و تاثیرگذارترین شخصیتهای سیاسی در آمریکا جیغ بنفش میکشد . از نقش مجاهدین در قیام دیماه در تلویزیونش سخن سر میدهد و از حضور آنها در فضای مجازی ناله میکند!
ناله هایی که البته اگر چه همیشه وجود داشت، اما اینبار با تمامی سالهای گذشته یک تفاوت بنیادین داشت: تفاوت این بود:
مرغی از قفس پریده بود،نه فقط پریده بود بلکه هم پر کشیده بود، هم بلند بلند میخواند و هم....هیچ تیری برای شلیک به او در چلهی نظام وجود نداشت!
رژیم آخوندی در برابر مجاهدین خلق استراتژی واحد و در عین حال پهناوری دارد! واحد ازین جهت که در یک کلام هدف او حذف صورت مساله سرنگونی است که از دیدگاه وی تنها مجاهدین سخت و بی انعطاف قصد محقق کردنش را دارند و پنهاور ازین جهت که حاضر است برای برآورده کردن آن، طیف کاملا متفاوتی از تاکتیک ها را بکار ببندد!
زمانی که مجاهدین در عراق بودند از آن رو که حکومت عراق طفیلی خودش بود، عرصه برای آزمایش و خطاء و اجراء تمامی تاکتیک های متصور روی مجاهدین برایش باز و گسترده بود!
گاه به مجاهدین حمله زمینی میکرد و با گلوله آنها را از پای در می آورد.
گاه به آنها حمله موشکی میکرد. حملاتی که دهها شهید و صدها مجروح برجای گذاشت!
گاه در برابر مجاهدین به جنگ روانی روی می آورد.( نصب بیش از ۴۰۰ بلندگو در اطراف مقر مجاهدین و ایجاد آلودگی صوتی ۲۴ ساعته به مدت دو سال و نیم از جمله انواع همین جنگ روانی بود. متوسل شدن به حربه ی خانواده و فرستادن برخی عناصر اطلاعاتی جلو در اشرف برای کولی بازی و ایجاد بحران یکی دیگر از عرصه های همین جنگ نرم بود)
و گاه با استفاده از تمامی عوامل بالا و از سویی تنگ کردن عرصه بر مجاهدین با محاصره غذایی و پزشکی و لجستیکی و از طرفی نشان دادن روزنه های خلاصی از همهی این دشواری ها، به انتظار می نشست تا مجاهدین تک به تک، طاقتشان تمام شده، با مبارزه و سازمان و آرمانهایشان خداحافظی کرده و راه زندگی معمول در پیش گیرند!
چنانچه کوبلر نماینده سازمان ملل در عراق که البته بعدها ارتباطات و دوستی های نزدیک او با سفارت نظام ولایت در عراق برملا شد، پس از انتقال مجاهدین از مقر اشرف به لیبرتی ( مکانی در کنار فرودگاه بغداد) گفته بود: انتظار میرود دستکم نیمی از مجاهدین، شرایط سختی را که در آن هستند، ترک کرده و رفتن به ایران( بخوانید تسلیم سفارت رژیم شدن) را ترجیح بدهند! انتظاری که پس از مدت کوتاهی از استقرار مجاهدین در لیبرتی، بطلان آن مشخص شد و نشان داد مجاهدین بیدی نبوده و نیستند که با باد محاصره و موشک و حمله و جنگ روانی، بلرزند و آرمانشان را به کناری بگذارند!
و اما انتقال مجاهدین از لیبرتی به آلبانی در اثر فعالیتهای بین المللی مریم رجوی در اروپا، اتفاقی بود که تمامی آرزوهای نظام ولایت را بر باد داد!
نظام ولایت حالا دیگر نه با حملات موشکی سهمگین توانسته بود مجاهدین را حذف فیزیکی کند و نه با جنگ روانی و محاصره توانسته بود آنها را به تسلیم بکشاند!
شاید در سر می پروراند که باز هم حملات موشکی سهمگین تری را برایشان تدارک ببنید اما دیگر دیر شده بود.... مرغ از قفس پریده بود!
با انتقال مجاهدین به آلبانی نه حمله موشکی به آنها متصور بود و نه حمله زمینی! نه شش و هفت مردادی را میشد تکرار کرد( تاریخ یکی از حملات زمینی به اشرف) و نه هفت آبانی را ( تاریخ یکی از حملات سهمگین موشکی در لیبرتی)!
بعد از استقرار مجاهدین در آلبانی حتی جنگ نرم نیز از آن نوع که در عراق اجرایی میشد، دیگر امکان پذیر نبود!
در یک کشور آزاد و قانونمند اروپایی طبعا هیچکس نمی تواند دور خانه دیگری بلندگو نصب کند! همچنین به طریق اولی نخواهد توانست عده ای را تحت عنوان دوست و آشنا و خانواده و یا هر نامی جهت بحران سازی و مزاحمت به در خانه دیگران بفرستد!
حالا دیگر نظام مانده است و مجاهدین رسته از محاصره، بدون دغدغه موشک و حمله زمینی و توطئه....
این همان صورت مساله دردناکی است که رژیم آخوندی پس از استقرار مجاهدین در آلبانی با آن مواجه بوده و هست و البته در برابر آنها یک استراتژی لاغر شده ( و نه پنهاور) و راه حل هایی که با انتقال مجاهدین به آلبانی حالا دیگر کارآیی ندارند!
اگر می توانستیم ذهن استراتژیست های نظام در مواجهه با این صورت مساله را بخوانیم بدون تعارف تنها با یک راه حل مواجه میشدیم :
دست به دعا برداشتن برای اینکه که حالا مجاهدین در اروپا پس از سالها خون و خطر، از آرمان آزادی دست برداشته و جذب یک زندگی معمول شوند!
در این انتظار طبعا ماموران ولایت هم نباید بیکار بنشینند! بلکه باید چه از طریق رسانه ها، فضای مجازی، سایتها و هر شیوه ممکن این جذب را تسهیل و تبلیغ کنند!
انتظاری که که البته آخرین تیر یا بهتر است بگوییم آخرین روزنه امید نظام در برابر مجاهدین محسوب میشد! با اینهمه دیری نگذشت که این روزنه نیز به سیاهی گرایید و نظام را در برابر مجاهدین بی راه حل گذاشت!
با گذشت چهار سال از حضور مجاهدین در آلبانی یک چیز مشخص شد و آن این که مجاهدین هر کجا که باشند «دست از طلب» آزادی برای مردمشان برنمیدارند.
حالا بعد از آن خوابهای پنبه دانه این خامنه ای است که آه از نهادش برآمده است ! از جلسات بزرگ مقاومت ایران با حضور بالاترین و تاثیرگذارترین شخصیتهای سیاسی در آمریکا جیغ بنفش میکشد . از نقش مجاهدین در قیام دیماه در تلویزیونش سخن سر میدهد و از حضور آنها در فضای مجازی ناله میکند!
ناله هایی که البته اگر چه همیشه وجود داشت، اما اینبار با تمامی سالهای گذشته یک تفاوت بنیادین داشت: تفاوت این بود:
مرغی از قفس پریده بود،نه فقط پریده بود بلکه هم پر کشیده بود، هم بلند بلند میخواند و هم....هیچ تیری برای شلیک به او در چلهی نظام وجود نداشت!