گفتگو با دوست ـ دیدار دوازدهم
خدایا!
سورههای کتاب تو، با مهر و بخشش آغاز میشود. تو والافرستادهات، محمد را «رحمتی برای جهانیان» توصیف کردهای. جهانی که آفریدهای، سرشار از زیبایی و شگفتی است. وقتی به کلاف زرتاب آفتاب مینگریم، در آن نثار یکسویه تو را میبینیم. درهم تافتن شتابناک ابرها و سفر آنها بر بال باد به هر گوشه این گیتی پهناور بیفرمان تو کی ممکن بود. باران تجلی نزول آیههای لطافت توست. آنگاه که به دانههای سیمابی شبنم بر سبزنای ترد برگ مینگریم، گویی در پساپشت آن تو را میبینیم. کدام چشم شاعر است که در ترنم ستارگان به رازهای حضورت اقرار نکند. تو این همه را برای انسان آفریدهای. تو این همه را برای انسان خواستهای و انسان را برای عشق.
ای مهربانترین!
فریسیان حاکم بر میهن ما، نام تو را میبرند و کام خود میجویند. آیین تو را مرادف خشونت و وحشت و شقاوت میخواهند. قبضهٔ دشنههای خونآلود را با نام تو منقش کردهاند تا خلق را از گرداگرد حضورت بتارانند اما حضورت در قلبهای شکسته، دلهای عاشق و چشمان خیس، خورشیدیتر از آن است که به تاریکی گردن کج کند.
ای یار!
در هراسآباد میهن ما، عشق گمشگشته خویش را دوباره به دلها بازآر! اعتمادهای مجروح را التیام بخش! مردم ایران را برای رویارویی با این دشمنترین دشمنان به بزرگترین عشقها و آرزوهای خیر مسلح گردان!