۱۳۹۵ مهر ۲۸, چهارشنبه

قسمتی از اجلاس تاریخی شورای ملی مقاومت درباره ریاست جمهوری خانم مریم رجوی


مریم رجوی:
«شما (مسعود) تا به‌حال هر چه از من خواسته بودید، هیچ‌وقت «نه» نگفته‌ام. نمی‌دانم، شاید اولین بار است که می‌خواهم «نه» بگویم. می‌فهمم خیلی بد است، اما متأسفانه نمی‌توانم این جا جواب مثبت بدهم. اگر‌ چه برای دلایلی که شما در رابطه با ضرورت این کار می‌آورید، منطقاً جوابی ندارم.
از طرف دیگر، راستش، بدون رودربایستی، خودم را شایسته آن چه که همه دوستان گفتند، نمی‌بینم. ولی در ورای همه اینها یک واقعیت وجود دارد. من از آن وقتی که در متن مبارزه، با مجاهدین و مشخصاً خود مسعود آشنا شدم، نهایت آرزویم این بود که به‌عنوان یک سرباز، یک سرباز پاکباز و از خود گذشته، برای آرمان و در راهی که او باز کرده بود، جان بدهم. از وقتی هم که در پرتو راهگشاییهای خودش برای کلّ مجاهدین، من در موضع مسئولتری قرار گرفتم، باز نهایت آرزویم این بود که بتوانم همواره کمک‌کار او باشم، برای پیشبرد هر کاری که تشخیص بدهد. اما در این نقطه چه در برابر خود مسعود که من فقط فکر می‌کنم یک گوشه یا یک قسمت بسیار کوچکی از محصولات و ثمرات کار خودش باشم، و چه در برابر شورای ملی مقاومت، به‌عنوان بالاترین ثمره کار مبارزاتی مسعود در بیست و چند ساله مسئولیتش در مجاهدین، در برابر هر دو اینها متأسفانه از پذیرش این مسئولیت خجلم. علتش هم این است که اساساً به آنچه که فکر می‌کنم، سقفش مسئولیت سازمان مجاهدین است. طبعاً آن چه را که خود مسعود و شورای ملی مقاومت می‌بینند، خیلی بالاتر و فراتر از درک و فهم من است. الآن هم متأسفانه هیچی نمی‌دانم. بنابراین از آنجا که نمی‌خواهم بحث ادامه پیدا کند، فقط یک خواهش دارم. آن هم این است که از من نخواهید که این جا جواب مثبت بدهم. من می‌فهمم که همان‌طور که الآن اعضای شورا و طبعاً خود شما دارید می‌گویید، منافع عالی شورا و مصالح عالی سیاسیمان ایجاب می‌کند، اما اجازه بدهید که من سلب مسئولیت کنم و بگذارم به عهده شورای ملی مقاومت و خود شما هر‌ آنچه را تصمیم گرفتید...



مسئول شورا:



بسیار خوب، یک سؤال دارم، آیا مصوبه‌یی را که شورا بگذراند، صرف‌نظر از نظریه فردی و شخصی خودتان، آیا این مصوبه را هر چه که باشد، خواهید پذیرفت؟ این از نظر من قابل فهم است که شما در چه محذوری قرار دارید. فکر هم نمی‌کنم که موضوع برایتان لااقل از جهات تاریخی، سیاسی و اجتماعی مبهم باشد… ما در این مورد به اتفّاق‌نظر رسیده‌ایم. خوب، این اتفّاق یک دلیل بسیار گویایی است…



 بنابراین، ما می‌خواهیم خطوط ملی و میهنیمان را در جهت استقرار آزادی و استقلال و حاکمیت ملی و مردمی پیش ببریم. واضح است که اگر امکان انتخاب فردی به خیلی از ما بدهند، ای بسا که خواهان تغییر در نقشها و مسئولیتهایمان باشیم، از خود من گرفته تا سایر رفقا و برادران و اعضای شورا. ولی یک واقعیت سرسخت‌تر دیگری هم هست و آن این است که در این مقطع از مبارزه ما، تاریخ ما، خانواده واحد مقاومت به یک نقطه‌نظر واحدی رسیده که نیاز دارد قدم به پیش بردارد. به‌عنوان مسئول شورا برای پیش‌بردن خطوط شورا، برای تقویت کیان شورا، و پیش‌بردن خطوطی که گفتم، فی‌المثل ما نیاز داریم به دولتی که مرکب باشد از گرایشهای مختلفی که در شورا حضور دارند. این نیاز ما و نیاز خود من به‌عنوان مسئول تشکیل دولت موقت آینده است. همچنین ما، مقاومت ایران، رودرروی دیکتاتوری آخوندی، رودرروی دوهزار‌و‌پانصد و اندی سال دیکتاتوری و سرکوب و مرزبندی جنسی، یا به قول خودتان ایدئولوژی جنسیت، احتیاج داریم که به جلو خیز برداریم. …



 نیاز جدی ماست. این نقشها که دست ما نیست. شاید اگر انتخاب فردی می‌بود، خیلی از اعضای شورا هم مسئولیتهای کنونیشان را نمی‌پذیرفتند. چون لااقل در این روزگار، روزگاری که هیچ چیز نقد نیست، روزگاری که از مبارزه‌ کردن، از عضویت در شورا، از عضویت در مقاومت، ارتش آزادیبخش ـ تمام ارگانهای مقاومت ـ تا به‌حال که جز رنج، ناراحتی، فشار، ملامت، نکوهش، دشنام و ناسزا چیزی درنیامده است. خوب، این جا (اشاره به صندلی خالی شهیدان) جای خالی نمایندگان شهیدمان و اعضای شهید شوراست. بنابراین سؤال ما از بابت دلبخواه شخصی و فردی شما نیست…



 یک آزمایش تاریخی بسیار سخت و مشکل، به‌خاطر رژیم خمینی، جلو پای همه ما قرار گرفته. ما فقط مجازیم بگوییم آری یا نه، می‌پذیریم یا نه. نقشها، اشکال، مسئولیتها و مواضعمان را که خودمان تعیین نمی‌کنیم. دیگران هم هستند. اینها دستجمعی انجام می‌شوند. به هر حال، شما باید به این سؤال ما جواب بدهید…



 بنابراین، سؤال ما از شما (مریم) روشن است. حتی اجازه بدهید به این صورت بگویم: شورا مصوبّه‌یی دارد، صرفنظر از دلبخواه شخصی شما یا من. به شما ابلاغ می‌کند، این را می‌پذیرید؟ …



 بله، مصوّبه ما الزام‌آور است… آیا شما به‌لحاظ ایدئولوژیک از دید خودتان، و به‌لحاظ سیاسی ـ تاریخی از دید همه ما، دید مشترک همه ما، مجاز هستید که بگویید نه؟



مریم رجوی:



جواب این سؤالهای شما کمی مشکل است… من آن قدر ناتوان نبودم که نتوانم ضرورتهای سیاسی و اجتماعی و تاریخی این موضوع را برای مقاومت بفهمم. ولی فکر می‌کنم آن چه که الآن مانعم شده که نمی‌توانم بیایم توی میدان و دستگاهی که شما دارید درباره‌اش بحث می‌کنید و بعد پا به پای شما بتوانم جواب بدهم، این است که فکر می‌کنم سقف مسئولیت‌پذیریم در حد سازمان مجاهدین است. یعنی وقتی که بالاتر از این می‌رود، دیگر متوقف می‌شوم. راستش بخواهم خیلی ساده بگویم، گویی بیشتر از آن نمی‌توانم ببینم. این را هم که می‌گویم «از من جواب نخواهید»، به این خاطر است که می‌فهمم کجا گیر هستم، یعنی کجا متوقف می‌شوم».



مسئول شورا:

 «بسیار خوب ما این جا با شما حرفی نداریم. این نقطه‌نظرهای ایدئولوژیکی خودتان است.‌در مورد ابلاغ الزام‌آور مصّوبه ما (شورا) جوابتان چیست؟».



مریم رجوی:



«شما می‌گویید که ابلاغ می‌کنید و الزام‌آور است، من تنها جوابی که می‌توانم بدهم این است که چون چیز بیشتری نمی‌توانم بفهمم، به اعتبار حضور خودتان و شورای ملی مقاومت و در رأسش خود شما، به‌عنوان بالاترین تضمین و پشتوانه در بالای سرم، اگر بتوانم قدم برمی‌دارم والاّ که خارج از این اصلاً امکان ندارد. بنابراین بگذارید باز هم تقاضا کنم مرا از این مسئولیت معاف کنید و چنین ابلاغ الزام‌آوری صادر نکنید».



مسئول شورا:



پس این طور که من فهمیدم، شما به خواسته ما، حالا هر عنوانی خودتان می‌خواهید رویش بگذارید «نه» نمی‌گویید.



مریم رجوی: فهمیدم که یک ابلاغ الزام‌آور از طرف خود شماست.



مسئول شورا:‌ و خوشبختانه شما آن را می‌پذیرید.



سوگند مریم رجوی:

 «در برابر همه اعضای محترم شورای ملی مقاومت، و به‌ویژه در برابر مسئول شورا و بگذارید با اجازه اعضای شورا ذکر کنم که در برابر مسعود ـ به‌عنوان راهبر عقیدتیم ـ قسم می‌خورم تا آن جایی که در توان دارم و به ظرفیتم برمی‌گردد، در آن چه بر عهده‌ام گذاشتید کوتاهی نکنم. برایم خیلی مشخص است که توان و ظرفیت من محدود است، اگر به اعتبار تک‌تک شما و باز به‌طور خاص به اعتبار خود مسئول شورا، نبود من عاجز از پذیرفتن چنین ابلاغیه‌یی بودم.



 … اجازه بدهید در یک جمله احساسم را بگویم. فکر می‌کنم که آن چه را که مسعود برای مجاهدین، و برای شورای ملی مقاومت تا به الآن کرده، کمتر کسی متوجه است؛ حتی خودم… نمی‌دانم آیا یک روز مردم ایران، یعنی خلق قهرمانمان، به آن اشراف و آگاهی پیدا خواهد کرد یا نه؟ ولی امیدوارم که حتماً چنین روزی برسد. فکر می‌کنم که این گنجینه اساسی، این گنجینه تاریخی که دقیقاً ادامه راه مصدق کبیر است، برای ما ایرانیها در مسعود سمبلیزه شده و زنده و حاضر است. این، آن چیزی است که وظیفه ماست تا آن را برای مردم به ارمغان ببریم. فکر می‌کنم، هیچ چیزی بیش از این نه آنها را شاد می‌کند، نه به غمهایشان پایان می‌دهد و نه دردهایشان را درمان می‌بخشد. من هم اگر ذره‌یی توان، جسارت، و جرأت در آن چه که شما به عهده‌ام گذاشتید داشته باشم، این است که همین را ببرم برای مردممان… و پیام‌آور ولو هر قدر کوچک و ساده‌یی، برای مردم ایران از طرف مسعود باشم. الآن هیچ حرفی بیش از این ندارم، آن چه را که همه شما در مورد من گفتید ـ نمی‌توانم بگویم «من» بلکه می‌گویم «مریم رجوی» ـ آنها همه گوشه‌هایی بود از اندیشه، کارکرد و محصولات خود مسعود. پیشاپیش به شما بگویم، برای من خیلی روشن است، که هیچ‌یک از آنها به من برنمی‌گردد. از همه شما یک بار دیگر قدردانی و تشکر می‌کنم».ش