آیا سلطنت طلبان دنبال سرنگونی هستند؟
شاید برای بسیاری که موضوعات سیاسی در ایران را دنبال میکنند این موضوع متناقض به نظر برسد که چرا جماعت سلطنتطلب از سویی مدعی سرنگونی رژیم هستند و از دیگر سو از هیچ فرصت و تریبونی برای جرح و طعن اصلیترین دشمن و بارزترین اپوزیسیون رژیم یعنی مجاهدین فروگذار نمیکنند! در قدم بعد این سؤال ذهن را دچار خلجان میکند که آیا سلطنتطلبان دنبال سرنگونی هستند یا انحراف قیام؟ هدف آنها خودنمایی است؟ یا طولانی کردن عمر رژیم و... ؟! علت این همه فغان و هیاهو درباره مجاهدین چیست؟
پیش از پاسخ به اینگونه پرسشها باید در نظر گرفت بسیاری از واژههایی که در دنیای سیاست استفاده میشود (مثل چپ، راست، محافظهکار...) تداعیکننده مفهوم مشترکی در اذهان نیست و این البته از ذات پیچیده مسایل سیاسی در میآید. از بارزترین این واژهها «سرنگونی» است که باید تفاوت آن را با کلمات مشابه و مشتبه تمیز داد و تدقیق کرد و آنگاه بهتر میتوان هر جریان سیاسی را به بوته نقد کشید و فهمید که حرف حسابش چیست.
مسیر قیام، انقلاب و سرنگونی!
برای خلاصی از شر دیکتاتوری، انتخاب مسیر «سرنگونی» نشانگر عزم جریانهایی است که میخواهند رژیم ضدبشری آخوندی را بهطور قهرآمیز و با آتش سرنگون کنند. در این مسیر هیچ مذاکره و مماشاتی با رژیم مشروع نبوده و تمامیت رژیم آخوندی با همه احزاب و گروهبندیها و عوامل درونی و بیرونیاش نفی میشود. کلیهٔ ارگانهای نظامی رژیم با نیرویی خارج از آنها یعنی با نیروی مردم و مقاومت ایران در هم کوبیده میشود. اصلیترین بازوی نگه دارنده ولایت فقیه یعنی سپاه با ارتش آزادیبخش منهدم میشود. کانونهای شورشی هستههای اولیه تشکیلدهنده همین ارتش آزادیبخش هستند.
«جانشینی»، «جابهجایی آرام قدرت» و «تغییر از درون»!
اگر چه ممکن است بسیاری از آلترناتیوتراشان و فرصتطلبان نیز از کلمه «سرنگونی» یا «براندازی» استفاده کنند ولی با دقت در صحبتها و مواضع اینان آشکار میشود که اتوبوس مجانیشان از مسیر دیگری با شیوههای دیگری به مقصد دیگری متفاوت از هدف «سرنگونی» میرود.
مقصد نهایی آنان اصلاً «سرنگونی» نیست و گاه حتی اعتراف کردهاند در قاموسشان «براندازی» نیست! بلکه آنها در پی «جابهجایی آرام قدرت» هستند!
طابقالنعل بالنعل همچون انقلابربایی خمینی در سال۵۷ اصلاً به «انقلاب» بنیادین و منحل کردن نیروهای سرکوبگر اعتقادی ندارند. میخواهند «رهبر معظم» با «شاهنشاه»، «بیت رهبری» با «دربار»، «واواک» با «ساواک» و همچنین «سپاه» با «گارد جاویدان»، «جابهجا» شده و «تغییر» کند. ارتش و سایر نهادهای نظامی و اداری نیز در سطح فرماندهان و مدیران «جابهجا» شوند و لا غیر.
چون فاقد تشکیلات و سازمان و نیروی جانبرکف و مبارز کفخیابانی هستند چشم به «درون نظام» و «همین بسیج و همین سپاه و. . ». . دارند. به همین دلیل با خیلی از ریزشیها و اصطلاحطلبان قلابی سابق به وحدت رسیدهاند.
برخلاف همراهی ظاهری با قیام و مبارزان و در جیب ریختن عملیات اختناقشکن کانونهای شورشی و جوانان مبارز، بهشدت علیه براندازی و قهر و آتش هستند و «خشونتپرهیزی» را تجویز میکنند.
نقشهمسیر مدعیان سلطنت
با این تفکیک بین «سرنگونی» و «جابهجایی قدرت» سؤالات اولیه پاسخ خود را میگیرد و نقشهمسیر مدعیان سلطنت واضح میشود. این جماعت پس از ۴۰سال بوی کباب شنیده و دریافتهاند آفتاب ولایت فقیه لب بام است؛ بنابراین از خواب زمستانی در ینگهدنیا بیدار شده و دنبال ربودن قیام هستند. اگر اهل سرنگونی بودند پس باید با مجاهدین همجبهه میشدند که در آن صورت ابتدا باید گذشتهٔ خود و جنایات ساواک را نقد میکردند و برای پرداخت هزینه لباس رزم میپوشیدند ولی چون اینکاره نیستند و آهی هم در بساط سازمان و نیروی رزمنده ندارند مجبورند روی جناحها و نیروهای داخل خود رژیم حساب کنند!
اما با این بازیهای تبلیغاتی که رژیم سرنگون نمیشود؛ با این شوها که کک ولیفقیه هم نمیگزد؛ نکته ظریف در همین جاست! آنها دنبال سرنگونی نیستند؛ دنبال «جانشینی» هستند؛ جابهجایی آرام قدرت؛ دست به دست کردن حاکمیت از یک «ستمگر» به دیگری! یعنی ورژنی دیگر از اصلاحطلبیقلابی و باز رسیدیم به حاجی خاتمی و روحانی و مماشات و مذاکره و تلاش برای «تغییر از درون»! همان جریان سبز و بنفش که مردم ایران سال۹۶ با شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» از در بیرون کرده بودند، این بار با کت شلوار و کراوات از پنجره وارد شده است! (۱) سراب و در باغ سبز به امید روزی که تقی به توقی بخورد و حادثهیی رخ دهد و مثلا سپاه کودتایی بکند و پاسدار سلامی علیه خامنهای هفتتیر بکشد! یا مثلا جنگ خارجی شود؛ یا خامنهای بمیرد! و تبلیغ اینکه باید بههرحال، منتظر حوادث ماند و پشت مردم و قیام حرکت کرد و دید که چه میشود! الخیر فی ما وقع؛ هر چه پیش آید خوش آید! در گام اول هم برای مشروع کردن مسیر و پاک کردن سوابق باید زیرآب مسیر سرنگونی قهرآمیز و نمایندهاش یعنی مجاهدین را زد و بر چهره آنها چنگ انداخت!
نتیجه؟! طولانی کردن عمر رژیم و سرد کردن مردم و انحراف قیام؛ یخ زدن خون شهدا روی سنگفرش خیابانها؛ به همین سادگی؛ و به همین دردناکی!
اما جای نگرانی نیست! چون مجاهدین هستند. با سازمان و تشکیلاتی به قدمت نزدیک به شش دهه. با شبکهیی از کانونهای شورشی در حال گسترش. با یک نهاد سیاسی هوشیار و گوشبهزنگ که اجازه کمترین فرصتطلبی به هیچ فرصتطلبی نمیدهند. تکرار تجربه ربودن قیام و انقلاب این بار میسر نیست چون مجاهدین هستند. آری، مجاهدین هستند و «به درد و رنج بیکران خلق اسیرمان، به خون یاران و رود خروشان خون شهیدان» قسم خوردهاند آخوندها را سرنگون کنند و در ایران آزاد آینده «فاشیسم دینی و فاشیسم سلطنتی و نمادهای آن و همچنین انکار جنایتهای شاه و شیخ و ساواک و اطلاعات و سپاه، جرم» باشد!
پانوشت:
(۱) درباره مسیر مشترک «سلطنت» و «اصلاحطلبان» قلابی داخل رژیم هم صحبتهای هوشنگ امیراحمدی از مرتبطان با بچه شاه هم گویاست که گفته است: «آقای رضا پهلوی هم اصلاحطلبه، صادقانه، شفاف به مردم ایران میخوام بگم، ایشون سالها دستبند سبز داشت؛ ایشون خودش به من گفت آقای امیراحمدی دستمو بذار تو دست آقای خاتمی باهاش کار کنم»! (مناظره جنجالی فخرآور و امیراحمدی – یوتیوب)