طلوغ خورشید آزادی
در سالگرد بزرگداشت پیشوای آزادی دکتر محمد مصدق و در آستانهٔ آغاز قرن پانزدهم خورشیدی، نگاهی داریم به شرایط کنونی میهنمان و عوامل مؤثر بر سرنوشت آن.
نگاهی به نقش «صورت مسأله»ی یک جامعه
در نخستین قدم باید تأکید کنیم که درک شرایط هر دوره یا زمانهیی از یک جامعه، یعنی درک تشخیص صورت مسألهٔ اصلی آن جامعه. از این رو پیشرفت یا عقبماندگی ایران بستگی مستقیم به پاسخ دادن بهصورت مسألهٔ اصلی یا انحراف از آن داشته و دارد.
صورت مسأله چیست؟ موضوع یا عاملی که اصلیترین نقش را در تأمین منافع ملی یا ضد منافع ملی دارد.
هر جامعهیی در هر دوره از تاریخ حیاتش یک صورت مسأله بیشتر ندارد. مثلاً «ضرورت آزادی» از مشروطیت تاکنون اصلیترین موضوع پاسخ به منافع ملی بوده است؛ و «دیکتاتوریهای سیاسی و مذهبی» اصلیترین مانع و ضد منافع ملی ایران بودهاند.
بنابراین تشخیص درست صورت مسألهٔ اصلی ایران یک موهبت ملی و تاریخی است و تشخیص اشتباهی آن، یک انحراف بر ضد منافع ملی و در خدمترسانی به استعمار و ارتجاع سیاسی و مذهبی.
شاخص هوشیاری سیاسی و ملی یا عکس آن، تشخیص صورت مسألهٔ اصلی بین حاکمیت سیاسی و مردم است. مثلاً در سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ شاخص هوشیاری سیاسی و ملی در تشخیص صورت مسألهٔ استقلال ایران در برابر استعمار و دربار وابسته به آن بود. شاخص عکس آن یعنی ضد منافع ملی ایران، هدف گرفتن مصدق بهعنوان تضاد اصلی ایران بود.
جبههبندی با شاخص صورت مسأله
با تعریف «صورت مسأله» و نشانههای شاخص آن، باید یقین داشت که بهطور طبیعی ایدئولوژیها، مکتبهای سیاسی، گروهها، انجمنها و جناحهای گوناگون در رابطهیی مستقیم با صورت مسألهٔ اصلی نقش ایفا میکنند. نقشهایی که جبههبندیشان با چگونگیِ تنظیمشان با صورت مسألهٔ اصلی تعیین میشود.
امان از اپورتونیسم در تاریخ ایران! (نقل یک تجربه)
بنابراین در عرصهٔ سیاسی ایران کنونی باید دقت نمود که محصول نگرشها، منشورها، برنامهها و ایدئولوژیها از جانب واضعان، حاملان و مجریانشان چیست. آیا این محصول در خدمت مبارزه با دیکتاتوری حاکم است یا در خدمترسانی به آن؟ از این رو تشخیص ندادن صورت مسألهٔ اصلی یا انتخاب صورت مسألهیی دیگر، بلایی است که هر گروه، سازمان، انجمن، شخصیت و... را دچار سقوط پیاپی خواهد کرد و در نهایت بهطور اتودینامیک در دامن تضاد اصلی ـ مثلاً دیکتاتور حاکم ـ درخواهد غلتید. یک یادآوری که هنوز هم تجربه آموز است:
در سال۱۳۵۷ پس از سقوط دیکتاتوری پهلوی، صورت مسألهٔ ایران از نظر بینالمللی دیگر استعمار و وابستگان به آن نبود؛ ولی از نظر داخلی همان ضرورت آزادی و دموکراسی بود که علت مبارزه با شاه بود و با سلطهٔ خمینی هم همان صورت مسأله جریان یافت. با سلطهٔ ارتجاع مذهبی و بهطور خاص تصویب اصل ولایت فقیه، هوشیاری سیاسی و ملی در تشخیص تقدم آزادی بر لیبرالیسم بود. تأمین منافع ملی ایران در پاسخ به ضرورت آزادی بود و نه شعارهای میانتهیِ ضدامپریالیستی از جانب ارتجاع حاکم؛ آن هم با هدف سرکوب آزادیها و گروههای مدافع آزادی و نه اعتقاد ماهوی به آن شعارها.
حزب توده و بعد جریان موسوم به اکثریت با اتخاذ سیاستی پراگماتیستی و اپورتونیستی، به زیر لوای شعارهای ضدامپریالیستیِ امامشان غلتیدند. در پافشاری بر این مسیر، هیچ استدلال علمی و تجارب تاریخی و یادآوری منافع ملی را هم بنده نبودند؛ در سرکوب آزادیخواهان با پاسداران ارتجاع همسنگر شدند و کشتار پیشگامانش مثل سردار موسی خیابانی و هزاران زندانی سیاسی را هم به امامشان تبریک میگفتند. امامی که با اینان به موتور دسیسههایش سوخترسانی میکرد و بعد از مصرف کاملشان، در زمستان سال۱۳۶۱ فتوا و حکم بلعیدشان را داد. سرنوشت تلخ اینان کمتر از ۱سال بعد با فرو پاشیدگی تشکیلاتی و اضمحلال ایدئولوژیک تکمیل شد. این است مکافات سنگین تشخیص غلط صورت مسألهٔ اصلی یک جامعه بین حاکمیت و مردم. تاریخ ایران را که ورق بزنیم، جابهجا از این نمونههای تیرهناک و تلخ بر صفحهٔ روزگارانش میبینیم.
شما و ما کجا هستیم؟
با این اوصاف آشنا در منظر نسلهای چهار دههٔ گذشته و حال ایران، اکنون پرسش این است که با شاخص «صورت مسأله»ی اصلی و «تضاد اصلی» ایران ــ که شرح داده شد ــ هر نیرو یا شخصیتی در پهنهٔ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران کجاست و دارد چه میگوید و چه میکند؟ آنچه مسلم است، حاکمیت آخوندها نقش نخست و بیشترین فعالیت و صرف هزینه را برای منحرف کردن «صورت مسأله» ی ایران دارد. اما آنچه مهمتر است، نقش نیروها و شخصیتهای بیرون از حاکمیت است؛ به این معنی که آیا در خدمت منافع ملی ایران (ضرورت آزادی و دموکراسی) هستیم یا خدمتگزار علیه منافع ملی ایران (حاکمیت ولایت فقیه)؟
داریم چه کار میکنیم؟
بهترین شاخص برای پاسخ به این پرسش تعیین میزان صرف انرژی، سرمایه، فعالیت، تبلیغ، روشنگری، دغدغه، حل تضاد، مایهگذاری، مبارزه و انگیزه برای برداشتن تضاد اصلی ایران از پیش پای تأمین منافع ملی آن است. بنابراین از هر جنبهیی بخواهیم به این پرسش پاسخ دهیم، باز میرسیم به تشخیص «صورت مسأله» و «تضاد اصلی». کافیست هر نیرو یا شخصیتی دو کفهٔ ترازوی «صرف انرژی، فعالیت، مایهگذاری، انگیزه و تبلیغ» و «تضاد اصلی» اش را تراز کند تا ببیند جایش در «صورت مسأله» ی ایران بین رژیم ولایت فقیه و مردم، کجاست، چه میگوید و چه میکند.
نشانههای انحراف از صورت مسأله
نکتهٔ مهم و کلیدی در این میان این است که آنچه از منظر منافع ملی ایران و صورت مسألهٔ آن اهمیت ندارد، عناصری چون اعتقاد، ایدئولوژی، ملیت، نژاد و جنسیت نیروها یا شخصیتهای اثرگذار بر اینها است. نتیجهٔ علمی و منطقی این اصل این میشود که دامنزدن به این عناصر، ضد منافع ملی ایران و منحرف کردن صورت مسألهٔ آن میباشد. همانطور که یادآوری شد، دستگاه تبلیغاتی نظام ولایت فقیه با صرف میلیاردها دلار و تومان و بهکارگیری دستآموزان سیاسی و همسویان منافعاش، بیست و چهار ساعته در تلاش برای منحرف کردن صورت مسألهٔ مبرم ایران یعنی ضرورت آزادی و دموکراسی با شاخص سرنگونی نظامشان است.
نشانی هیزمکشان دیکتاتور
دربارهٔ مصداق عینی و امروزین آنچه برشمردیم، باید یادآوری نمود که وقتی عدهیی در شبکههای مجازی و صفحات اینترنتی
ـ دست به فعالیتهایی برای منحرف کردن صورت مسألهی کنونی ایران میزنند،
آیندهی ایران را در آینهی ارتجاع مذهبی آخوندی تفسیر و شبیهسازی میکنند،
ـ مخالفان و مبارزان علیه این رژیم را کنار رژیم یعنی دشمن مردم ایران معرفی و تبلیغ مینمایند،
ـ دست به فعالیت تبلیغی برای تخریب چهرهی حال و گذشته و تاریخچهی اپوزسیون رژیم آخوندی میزنند،
دیکتاتورهای پیشانی سیاه تاریخ ایران را غسل تعمید میدهند،
ـ همسو با تبلیغات ارتجاع حاکم، تبلیغ میکنند که جمهوری اسلامی آلترناتیو ندارد و با این خدمتگزاری، بهای سنگین پایداری ۴۲ساله، قتلعام شدگان سیاسی، قتلهای زنجیرهیی دگراندیشان، قربانیان ترورهای سیاسی رژیم در خارج ایران، قیامهای یک دههی اخیر و در صدر اینها رنجهای جانسوز عاطفی و روحی و روانی و معیشتی مردم ایران را لگدمال میکنند و در عمل به ولی فقیه ضدبشر دستهگل میدهند؛
اینان اگر مأمور سایبری نظام آخوندی نباشند، هیزمکشان همین دیکتاتوری و خدمتگزاران استمرار عمر آن هستند.
یک شاخص مهم
نکتهٔ پایانی اینکه در پهنههای سیاسی و فرهنگی و در مناسبات کلان اجتماعی، هر ایدئولوژی یا مکتب سیاسی بهطور قانونمند و علمی، محصول انسانی و اجتماعی و تاریخیاش را میدهد. از این رو باید به محصول و میوهٔ انسانی و اجتماعی و تاریخیِ گروهها، نیروها و شخصیتهای اثرگذار بر سیاست و سرنوشت ایران نگریست؛ چرا که ایدئولوژیها، فلسفهها و مکتبها در ذات فینفسهٔ خودشان شناخته نمیشوند، بلکه با محصول و نتیجهٔ سیاسی و اجتماعی و فرهنگیشان معرفی و شناخته و قضاوت میشوند. یک مثال ذهنی برای تفهیم و تفاهم: اگر خمینی با حفظ عمامه، لباده، نعلین، ماهیت ضدتاریخی و اسلام ارتجاعیاش به آزادی اعتقاد، آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات، آزادی پوشش، تعدد احزاب و گروههای مستقل، حیات مسالمتآمیز سیاسی و نقد حاکمیت تن میداد و بهرسمیت میشناخت، آیا گروهی یا فردی با او و اسلامش و ماهیتش کاری داشت؟ یا به محصول و نتیجهٔ سیاسی و اجتماعیِ آن توجه میکرد؟
زیر پرتو «منافع ملی ایران» خودمان را بخوانیم!
اینجاست که شاقول محکم و خدشهناپذیر «ضرورت آزادی و دموکراسی» بهعنوان «صورت مسأله» ی کنونی ایران و «حاکمیت ولایت فقیه» بهمثابه «تضاد اصلی» ایران معیار تشخیص اصالتهای مبارزاتی، ملی، میهنی و انسانی هستند. بنابراین میزان صرف انرژی، سرمایه، فعالیت، تبلیغ، دغدغه، مایهگذاری و انگیزه، تعیینکنندهٔ سمتوسوی هر نیرو و فردی در پاسخ بهصورت مسألهٔ اصلی و شاخص خدمت و خیانت به منافع ملی ایران میباشد.