ر
ه مختص
سازمان مجاهدین خلق ایران
بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران
بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران را محمد حنیفنژاد، سعید محسن و اصغر بدیعزادگان تشکیل میدهند که دانشآموخته دانشگاه تهران بودند. این افراد اگر چه هوادار نهضت آزادی بودند اما به شیوههای سران این نهضت (بخش مذهبی جبهه ملی ایران) انتقاد داشتند.
پس از قیام خودجوش ۱۵خرداد ۱۳۴۲، که با سرکوب خونین مردم و دستگیری گسترده مخالفان و فعالان سیاسی همراه شد، بنیانگذاران در زندان با جمعبندی مبارزات سیاسی گذشته، به این نتیجه رسیدند که این مبارزات پارلمانی و سیاسی همواره با سرکوب از سوی دیکتاتوری مواجه شده و به نتیجه مطلوب نمیرسند. بنابراین برای سرنگونی دیکتاتوری، مبارزه مسلحانه در آن مرحله، بهعنوان شکل محوری مبارزه، یک ضرورت است. به این منظور گروهی را بنیان نهادند که چند سال بعد، سازمان مجاهدین خلق ایران نام گرفت.
سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۴۴ توسط بنیانگذاران این سازمان یعنی محمد حنیفنژاد، سعید محسن و اصغر بدیعزادگان تشکیل شد.
این گروه طی ۶سال فعالیت مخفی به شکل جدی به مطالعه شرایط سیاسی و تدوین دیدگاههای خود در زمینههای مختلف سیاسی، استراتژیک و ایدئولوژیک پرداخت. مهمترین دستاورد محمد حنیفنژاد در زمینه ایدئولوژیک، کشف این حقیقت بود که بهلحاظ اجتماعی- اقتصادی مرز بین حق و باطل، مرز بین با خدا و بیخدا نیست، مرز واقعی بین استثمارگر و استثمار شونده است.
این حقیقت، خط فاصل مشخص و خدشهناپذیری بین مجاهدین خلق و سایر درکهای مختلف از اسلام که هر یک به ترتیبی و به درجهای استثمار را میپذیرند، ترسیم کرد.
در شهریور۱۳۵۰ و در آستانه برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ساله، هجوم گستردهیی از سوی ساواک شاه به سازمان و دیگر نیروهای مبارز وارد شد که طی آن حدود ۹۰درصد اعضای سازمان و تمام مرکزیت را دستگیر شدند.
سپس رژیم پهلوی در دادگاههای نظامیاش، بنیانگذاران و همه اعضای مرکزی سازمان را به اعدام محکوم کرد. در این بین تنها حکم مسعود رجوی با یک درجه تخفیف به حبس ابد تبدیل شد که آن هم بهدلیل کارزار بینالمللی سیاسی و حقوقی گستردهیی بود که دکتر کاظم رجوی، برادر مسعود، در خارج کشور به راه انداخته بود.
بعد از شهادت قهرمانانه بنیانگذاران و اعضای مرکزیت و انتشار دفاعیاتشان، محبوبیت مجاهدین در جامعه بهویژه در دانشگاهها، به شکل چشمگیری بالا رفت که در پی آن اقشار روشنفکر و مذهبی به آرمان مجاهدین علاقهمند و جذب سازمان شدند.
دفاعیات مجاهدین در بیدادگاههای شاه
اولین دادگاه مجاهدین و دفاعیات بسیار قوی ایدئولوژیک، استراتژیک و سیاسی اعضای مرکزیت سازمان، خصوصاً دفاعیه مسعود رجوی، بازتاب بسیار گستردهیی در جامعه ایران داشت و از آن به بعد جوانان در شهرهای مختلف ایران، بهدنبال پیوستن به سازمان برآمدند و همه جا اسم سازمان مجاهدین خلق ایران، مطرح شد.
نخستین دسته از اعضای مرکزیت سازمان که تعداد آنها ۴نفر بود، در ۳۰فروردین ۱۳۵۱اعدام شدند. حدود ۳۵روز بعد نیز هر سه بنیانگذار سازمان یعنی محمد حنیفنژاد، سعید محسن و اصغر بدیع زادگان در سحرگاه ۴خرداد ۱۳۵۱، در میدان تیر چیتگر توسط جلادان شاه بهشهادت رسیدند.
نتیجه اعدام بنیانگذاران سازمان چیزی نبود بجز اعتماد شگفتانگیزی که در بین مردم ایران نسبت به سازمان مجاهدین ایجاد شد. کار به جایی رسید که بهرغم فشارهای ساواک، دانشجویان دانشگاه تهران، در صحن این دانشگاه شعارهای مجاهدین علیه شاه را تکرار میکردند.
گفتنی است سازمان مجاهدین خلق ایران بهعنوان یک سازمان انقلابی با هدف و آرمان رهایی خلق ایران، مقبولیت وسیعی در سراسر ایران به دستآورد و همین امر باعث شد که شاه عمده کادرهای سازمان را اعدام کرده و یا به حبس ابد محکوم نماید.
کودتای اپورتونیستی
شهادت بنیانگذاران و اعضای اصلی سازمان و همچنین اسارت مسعود رجوی باعث شد که اپورتونیستهای چپ نما، با سوءاستفاده از شرایط موجود، بر سازمان مسلط شده و طی یک کودتای خائنانه، با قتل فجیع چند تن از اعضا و مسئولان مجاهد از جمله مجاهدان قهرمان مجید شریف واقفی و محمد یقینی که تن به تحمیلهای آنها نداده بودند؛ با اسم مارکسیسم، موجودیت تشکیلاتی ـ ایدئولوژیک سازمان را متلاشی و موقعیت سیاسی ـ اجتماعی مجاهدین را تخریب کردند.
در پاییز ۵۵، مسعود رجوی که بعد از شهادت بنیانگذاران، رهبری سازمان را در زندان بهعهده داشت، مواضع سازمان در برابر این جریان خائنانه اپورتونیستی را در ۱۲ماده تنظیم نمود و اپورتونیستها را مجبور کرد از سازمان مجاهدین دست برداشته و سازمان و گروه دیگری ایجاد کنند.
مجاهدین و خمینی
در سال ۱۳۵۶ شاهد شکلگیری امواج انقلاب ضدسلطنتی بودیم که روزبهروز بیشتر از قبل میشد؛ امواجی که بهقول آیتالله طالقانی، از خون پیشتازان مجاهد برخاسته بود.
با اوجگیری انقلاب، شاه مجبور به ترک کشور شد و ۴روز بعد، در شامگاه ۳۰دی ۱۳۵۷، آخرین دسته زندانیان سیاسی شامل مسعود رجوی و موسی خیابانی از زندان آزاد شدند و به این ترتیب مرحله جدیدی از مبارزات مجاهدین کلید خورد؛ این بار هدف مبارزه، خمینی و نیروهای او بود که با سوءاستفاده از غیبت و زندانی بودن مجاهدین، رهبری انقلاب را ربوده بودند.
پس از آزادی مسعود رجوی از زندان و با هدایت او ”جنبش ملی مجاهدین“ شکل گرفت که این جنبش به سازماندهی تودههای وسیع هوادار مجاهدین در سراسر کشور پرداخت.
مجاهدین همچنین از آغاز بر سر مسأله آزادیها که آن را فلسفه و جانمایه انقلاب ضدسلطنتی میدانستند، با خمینی مرزبندی کردند و مسعود رجوی رودرروی خمینی که از « انقلاب اسلامی» دم میزد، در اولین سخنرانی خود از انقلاب دموکراتیک سخن گفت. در اولین ملاقاتی هم که روز ۱۵بهمن ۱۳۵۷میان خمینی و مسعود رجوی صورت گرفت، خمینی گفت جوانان و دانشجویان حرف شما را میپذیرند، شما اعلام کنید که جریانهای غیرمذهبی حق فعالیت سیاسی ندارند، اما مسعود رجوی جسورانه به او یادآوری کرد حضرت آیتالله مگر خود شما در پاریس نگفتید که مارکسیستها در فعالیت سیاسی آزادند؟!
خمینی که انتظار چنین جوابی را نداشت، با خشم و بدون خداحافظی از اتاق خارج شد. خمینی پس از آن هم از طریق پسر خود احمد، به مجاهدین و مسعود رجوی پیام داد که اگر شما مثل بقیه مردم، رهبری ”امام“ را بپذیرید، بالاترین مقامهای حکومتی در اختیار شماست؛ اما هر بار مسعود رجوی که بهنمایندگی از سوی مجاهدین دست رد به سینه او زد.
(برای اطلاع اجمالی درباره ماهیت و سوابق خمینی نگاه کنید به مقاله « خمینی که بود و چگونه به حکومت رسید » که در واقع مقدمه کتاب میباشد)
(برای آگاهی مبسوطتر از ماهیت و سوابق و چگونگی به قدرت رسیدن خمینی مطالعه این کتاب توصیه میشود).
کار بزرگ مجاهدین در تاریخ ایران
مجاهدین پس از سرنگونی شاه، دست به یک کار کم نظیر برای آگاهی بخشی به مردم زدند؛ همچنان که مسعود رجوی بعد از آزادی از زندان در مسجد دانشگاه تهران اعلام کرده بود: «باید کمی هم به آینده و آنچه باید باشد فکر کرد»، مجاهدین از بند رسته به یک کار عظیم سیاسی دست زدند. نشریهٔ مجاهد را بهعنوان ارگان سازمان و سازمانده نیروهای اجتماعی منتشر کردند. تیراژ نشریه مجاهد، به ۶۰۰هزار نسخه در روز رسید. یک امر بسیار بیسابقه در ایران. این اقدام در حالی صورت گرفت که آن زمان پرتیراژترین روزنامه، به سختی به ۳۰هزار میرسید. هواداران سازمان، از دانشآموزان و دانشجویان گرفته تا کارخانهها و محلات شهرهای بزرگ، نشریه مجاهد را در هر کوی و برزن میفروختند و حول مطالب آن با مردم بحث میکردند.
مجاهدین، در بررسی تضاد اصلی جامعه که باید آن را حل و فصل کرد، اعلام کردند که تضاد اصلی جامعه، حق حاکمیت مردم با ارتجاع (حکومت آخوندی) انحصارطلب حاکم است و شعار استراتژیک، شعار آزادی میباشد.
مجاهدین ضمن پافشاری بر اصول خود، کارکردهای ارتجاع را افشا میکردند. تا جایی که حتی به قانون اساسی خمینی که بهطور روشنی آزادیها را از مردم سلب میکرد، رأی مثبت ندادند.
یکی از مهمترین اقدامات مجاهدین، موضعگیری بسیار شدید و قوی علیه «قانون قصاص» ارتجاع بود. همچنین مجاهدین همواره از حقوق تمام اقلیتهای ایران حمایت میکردند. جمعیت حاضر در مراسم های مجاهدین که در آن بهطور عمده مسعود رجوی سخنرانی میکرد، اغلب به ۳۰۰هزار نفر میرسید.
همچنین مسعود رجوی به مدت ۱۵هفته، یک درس تبیین جهان در دانشگاه شریف و در روزهای جمعه برگزار میکرد که شرکت کنندگان در این کلاس حدود ۱۰هزار نفر بود که همه با کارت ویژه وارد میشدند. همان روز این بحث پیاده و در سراسر کشور چاپ میشد. بحث تبیین جهان، عامترین قوانین تکامل را بهصورت علمی مورد بررسی قرار میداد که ضرورت مقاومت در برابر عناصر کهنه، از مهمترین محورهای آن بود.
یکی از ضدیتهای خمینی، اساساً با آگاهی بود به این علت در اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت ۱۳۵۹، طرح بستن دانشگاهها را عملی کرد و با کودتا علیه دانشگاه و دانشگاهیان، کلاسهای تبیین را هم تعطیل کرد.
رأی ندادن به قانون اساسی
خمینی که از روز اول در اندیشه قبضه انحصاری تمام اهرمهای قدرت و تحکیم پایههای دیکتاتوری ابدمدت خود بود؛ توسط مجلس خبرگان که آن را جایگزین مجلس مؤسسان کرده بود، ولایتفقیه را بهعنوان یک اصل، وارد قانون اساسیاش کرد. اما مجاهدین ضمن افشای مفهوم این اصل که به حکومت مطلقه و فاشیسم دینی لباس قانونی و مشروعیت میپوشاند، از شرکت در همهپرسی قانون اساسی و رأی دادن به آن خودداری کردند و خمینی که میخواست ولایت مطلقه خود را حاکم کند، سرکوب مجاهدین را از همانجا شروع کرد بهنحوی که دفاتر آنها مستمراً در معرض حملهی پاسداران و چماقداران قرار داشت و تعداد قابل توجهی از هواداران در این حملات زخمی شده و یا بهشهادت میرسیدند.
مسعود رجوی کاندیدای ریاستجمهوری
بعد از انقلاب ۵۷و در حالی که آخرین امیدهای به جامانده مردم برای برقراری عدالت و آزادی بهدلیل اقدامات انحصارطلبانه خمینی، دچار لطمات جدی شده بود، مجاهدین خلق در اولین انتخابات ریاستجمهوری رژیم با معرفی مسعود رجوی بهعنوان کاندیدای خود شرکت کردند تا ضامن وحدت ملی باشند.
کاندیداتوری مسعود رجوی از حمایت گسترده زنان، روشنفکران، دانشجویان و اقلیتهای مذهبی و قومی برخوردار شد. اما خمینی که از این اقبال اجتماعی وحشتزده شده بود، برخلاف قول قبلی خود مبنی بر دخالت نکردن در انتخابات، طی فتوایی مسعود رجوی را با این بهانه که به قانون اساسی ولایتفقیه رأی نداده از دور انتخابات حذف کرد.
انتخابات مجلس شورای ملی
پس از انتخابات ریاست جمهوری، در اواخر اسفند ۵۸و اوایل فروردین ۵۹نوبت انتخابات مجلس رسید. سازمان مجاهدین مجدداً کاندیداهایی را در سراسر کشور معرفی نمود که با وجود تقلبات گسترده رژیم خمینی در آن انتخابات، هیچ مجاهدی به مجلس راه نیافت.
بدون شک اگر ارتجاع تقلب نمیکرد و مجاهدین وارد مجلس میشدند، میتوانستند از یک تریبون رسمی به شکل قانونی و در چهارچوب اصول عقیدتی و سیاسی خود از منافع خلق محروم دفاع کنند.
گفتنی است وحشت خمینی از محبوبیت مجاهدین به قدری بود که با فریبکاری و تخلف از ورود حتی یک نفر هم جلوگیری کرد.
یک کاندیدای مجاهدین در حالی که در دور دوم انتخابات مجلس هم برنده شد اما ورود همان یک نفر هم جلوگیری کرد. در کرمانشاه کاندیداهای مجاهدین در حالی به دور دوم رفتند که کاندیداهای حزب جمهوری خمینی در همان مرحله اول حذف شدند، اما خمینی اساساً انتخابات کرمانشاه را منتفی کرد!
۳۰خرداد
تحمیل مبارزه مسلحانه بر مردم ایران توسط خمینی
حمله چماقداران سازمانیافته و پاسداران مسلح رژیم خمینی به ستادها و دفاتر مجاهدین در سراسر کشور مستمراً انجام میشد و همزمان با آن، هجوم به دانشگاههای کشور و تعطیلی آنها تحت عنوان انقلاب فرهنگی بهانهیی بود برای تنگتر ساختن فضای تنفس سیاسی بر همه دگراندیشان، بهخصوص مجاهدین. اما در مقابل این نیرنگ ها، سازمان مجاهدین پس از حدود دو سال مبارزه سیاسی افشاگرانه که در کمال خویشتنداری و انضباط تشکیلاتی و با تحمل قریب ۷۰شهید و هزاران اسیر و زندانی شکنجه شده همراه بود، سرانجام در روز ۳۰خرداد ۱۳۶۰، اتمامحجت تاریخی خود را با خمینی بهعمل آورد. در این روز بیش از نیممیلیون نفر از مردم تهران به حمایت از مجاهدین در یک تظاهرات مسالمتآمیز، به خیابانها آمدند، اما پاسداران به دستور شخص خمینی به روی مردم بیگناه آتش گشوده و چه بسا بیرحمانهتر از شاه، تظاهر کنندگان را به خاک و خون کشیدند و به این ترتیب خمینی به مشروعیت سیاسی رژیمش مهر بطلان زد. و از عصر همان روز ۳۰خرداد، دوران اعدامهای جمعی بهمنظور ریشهکن کردن مجاهدین آغاز شد. به این ترتیب تداوم مبارزه مسالمتآمیز سیاسی ناممکن شد و برای مردم، راهی جز مقاومت مسلحانه باقی نماند.
تأسیس شورای ملی مقاومت
تأسیس شورای ملی مقاومت
اجلاس شورای ملی مقاومت ایران
پس از آغاز مبارزه مسلحانه، مسعود رجوی در روز ۳۰تیر ۱۳۶۰در تهران تأسیس شورای ملی مقاومت ایران را بهمثابه آلترناتیو رژیم خمینی اعلام کرد و متعاقباً در ۷مرداد همان سال برای گسترش و معرفی این آلترناتیو، با یک پرواز پرمخاطره از قلب پایگاه شکاری دشمن از تهران به پاریس عزیمت نمود. پروازی تاریخی که نمودی از پایگاه مردمی مجاهدین بود و تمامی سران رژیم را منکوب کرد.
موضع مجاهدین در قبال جنگ با عراق
کارزار عظیم صلح
در جریان جنگ ایران و عراق و حمله نیروهای عراقی به خاک ایران، سازمان مجاهدین ابتدا در صفی مستقل به جنگ با آنها پرداخت اما پس از اینکه عراق نیروهای خود را از خاک ایران تا پشت مرزهای رسمی عقب بیرون کشید و خواستار صلح عادلانه بین دو کشور شد، مجاهدین و شورای ملی مقاومت سیاست صلح را برای قطع این جنگ ویرانگر در دستور کار قرار دادند. جنگی ضدمیهنی که فقط خمینی بهمنظور سرپوش گذاشتن بر سرکوب و خفقان حاکم بر جامعه و با هدف تحقق رویای امپراتوری بهاصطلاح ”اسلامی“ خود خواستار ادامه آن بود. در ۱۹شهریور ۱۳۶۱یعنی یک سال پس از عقبنشینی کامل نیروهای عراقی به مرزهای بینالمللی که جنگ مشروعیتی نداشت، مسعود رجوی در محل اقامت خود در اورسوراواز پاریس، اولین موافقتنامه صلح را با طارقعزیز، نایب نخستوزیر عراق امضا کرد. (۱)
انقلاب ایدئولوژیک
روز ۱۹اسفند ۱۳۶۳، دفتر سیاسی و کمیته مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران، طی اطلاعیهیی از تشکیل رهبری نوین سازمان مجاهدین، مسعود و مریم، و انقلاب نوین مردم ایران خبر داد. این سرآغاز یک تحول کیفی در اندیشه و مناسبات درونی مجاهدین و ورود زنان مجاهد به سطح رهبری بهمنظور آزاد کردن و استخراج حداکثر پتانسیل آنها برای سرنگونی رژیم آخوندی بود. تحولی که با عنوان انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین نامیده میشود. (برای آگاهی بیشتر مراجعه کنید به توضیحاتی پیرامون این موضوع از سخنرانی خانم مریم رجوی در مراسم ۸مارس ـ اسفند ۱۳۹۱)
عزیمت به عراق
رژیم خمینی در پی توطئههای پنهان و آشکار خود علیه مجاهدین و مقاومت ایران، فشار بر دولت دست راستی وقت فرانسه را برای ایجاد مانع و محدودیت علیه اقامت رهبری مقاومت در فرانسه به نهایت رسانده بود، روز ۱۷خرداد ۱۳۶۵، مسعود رجوی پاریس را به مقصد عراق ترک کرد تا ضمن خنثی کردن توطئههای دشمن، به الزامات مرحله جدید مبارزه برای سرنگونی رژیم و مشخصاً تشکیل ارتش آزادیبخش پاسخ گوید. عزیمت به عراق یک گام اجتنابناپذیر برای تأسیس ارتش آزادیبخش بهعنوان تنها اهرم سرنگونی رژیم خمینی، دشمن اصلی مردم ایران بود.
تأسیس ارتش آزادیبخش ملی
در روز ۳۰خرداد سال ۱۳۶۶، مسعود رجوی طی پیامی، تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران را اعلام کرد و آن را برای دفاع از آزادی میهن و بهمثابه ”بازوی استوار و پراقتدار خلق قهرمان ایران“، پاسخ قطعی به نبرد سرنوشت میان مقاومت و ارتجاع خمینی توصیف کرد.
ارتش آزادیبخش ملی ایران، پس از انجام بیش از یک صد رشته عملیات نظامی علیه نیروهای خمینی و کسب پیروزی در نبردهای آفتاب و چلچراغ و فتح شهر مهران، با درهم شکستن یک لشکر زرهی و چند تیپ و گردان ارتش و سپاه، چشمانداز فروپاشی ماشین جنگی خمینی و سرنگونی رژیم را در چشمانداز نزدیک قرار داد. خمینی هراساًن از رشد شتابان ارتش آزادیبخش که فتح تهران را در هدف داشت، ناگهان دست بالا کرد و بهقول خودش زهر آتشبس را سرکشید.
فروغ جاویدان
در تاریخ ۳مرداد ۱۳۶۷ارتش آزادیبخش به بزرگترین تهاجم نظامی خود ـ عملیات فروغ جاویدان ـ برای سرنگونی رژیم قرونوسطایی خمینی دست زد. در مقابل این تهاجم، خمینی کلیه ارگانها، نهادهای حکومتی از طلبهخانهها و حتی مجلس را بسیج کرد و نفرات آنها را به مقابله با ارتش آزادیبخش فرستاد. به این ترتیب رژیم خمینی در مجموع ۲۰۰هزار تن را به جبهه اعزام کرد. ۵۵هزار تن از این نیروها در مصاف با ارتش آزادیبخش کشته و مجروح شدند. متقابلاً نیز ۱۳۰۴تن از رزمندگان ارتش آزادیبخش در این نبرد، بهشهادت رسیدند. (۲)
به این ترتیب فروغ جاویدان بهعنوان برگ زرین و خونینی از استقلال و توانمندی ارتش آزادیبخش ملی و پاکبازی، جانبازی و آمادگی رشیدترین فرزندان مردم ایران برای آزادی میهن، بر تارک مقاومت مردم ایران در برابر استبداد و ارتجاع جای گرفت و حضور مشروع ارتش آزادیبخش در خاک عراق را بیمه و تضمین کرد.
قتلعام زندانیان سیاسی
خمینی پس از خوردن زهر آتشبس، بهمنظور در امان نگهداشتن رژیمش از آثار سیاسی و اجتماعی آن، در یک جنایت بیسابقه که بزرگترین جنایت ضدبشری سازمانیافته دولتی در جهان معاصر پس از کورههای آدمسوزی هیتلر توصیف شده است، به قتلعام تمامی زندانیان مجاهد و مبارزی که همچنان بر سر مواضع خود ایستاده بودند، مبادرت کرد و ظرف حدود ۳ماه ۳۰هزار تن از زندانیان سیاسی در زندانهای سراسر کشور را که عمده آنها را زندانیان مجاهد تشکیل میدادند، اعدام کرد. این جنایت مافوق تصور اعتراض اجتماعی و نهادهای بینالمللی حقوقبشر را برانگیخت و موجب مخالفت آقای منتظری، قائممقام و جانشین خمینی نیز شد. خمینی هم به همین علت، او را مورد غضب قرار داده و از منصبش عزل کرد.
معرفی مریم رجوی بهعنوان مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران
روز ۲۶مهر ۱۳۶۸، در یک گردهمایی با حضور صدها تن از اعضای شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران، مسعود رجوی، خانم مریم رجوی را بهعنوان مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران معرفی کرد.
از درخشانترین خدمات خانم مریم رجوی در دوران مسئول اولی، تجدید سازماندهی و تجدید ساختار ارتش آزادیبخش بهعنوان یک ارتش زرهی میباشد. ارتشی که توسط کارشناسان نظامی غربی که آن را از نزدیک دیده بودند، یکی از بزرگترین ارتش سوار زرهیهای جهان توصیف شد و عملاً نیز کارایی و توانمندی نظامی خود را در عملیات تدافعی مروارید و مقابله با تهاجم گسترده رژیم در اسفند ۶۹و فروردین ۷۰و درهم شکستن آن به ثبوت رساند.
معرفی شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران
۴سال بعد در پی سلسله نشستهای شورای مرکزی سازمان، مریم رجوی، شورای رهبری مجاهدین را که همگی به اتفاق آرا، بهعنوان ارگان رهبری کننده سازمان، انتخاب شده بودند، معرفی کرد. ۱۲تن بهعنوان اعضای شورای رهبری و ۱۲تن دیگر بهعنوان کاندیداهای عضویت در شورای رهبری اعلام شدند.
معرفی مریم رجوی، بهعنوان رئیسجمهور برگزیده دوران انتقال
در تاریخ ۶شهریور ۱۳۷۲، شورای ملی مقاومت ایران در اجلاس رسمی خود، مریم رجوی را بهعنوان رئیسجمهور مقاومت در دوران انتقال انتخاب کرد. این انتخاب در روز ۳۰مهر همان سال اعلان عمومی گردید. انتخاب یک زن بهعنوان رئیسجمهور منتخب مقاومت، از یک سو همچون موشکی استراتژیک به قلب ایدئولوژی زنستیز نظام ولایتفقیه اصابت کرد و از سوی دیگر مقاومت ایران را در همه زمینههای سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیک، بهطور کیفی جهش داد. (۳)
افشای پروژهٔ مخفیانه اتمی رژیم
در مرداد۸۱(اوت ۲۰۰۲) مجاهدین و شورای ملی مقاومت در یک اقدام خارقالعاده با افشای دو سایت فوق سری نطنز و اراک، جامعه بینالمللی را متوجه برنامه هستهیی ضدمردمی و ضدایرانی رژیم کردند. پروژه ساخت بمب اتمی که آخوندها بهمنظور تضمینی برای بقای حکومت متزلزل خود، با تمام قوا درصدد دستیابی به آن بودند و توانسته بودند به مدت ۱۸سال آن را از دید دنیا مخفی کنند. این افشاگری ضمن ایجاد مانع در مسیر پیشبرد این پروژه شوم، رژیم آخوندی را دچار یک بحران خردکننده کرد که کماکان گریبانگیرشان است.
۱۴سال پایداری پرشکوه برای پیروزی
در دیماه ۸۱(ژانویه ۲۰۰۳)، آمریکا به همراه نیروهای متحد خود، عراق را بهطور گسترده مورد حمله قرار داد. قبل از شروع حمله، مجاهدین هم به دولت عراق و هم به آمریکا و نیروهای ائتلاف و سازمان مللمتحد اعلام کردند که در این جنگ کاملاً بیطرفند و هیچگونه دخالتی در آن نخواهند داشت و بهمنظور اثبات این ادعا، مختصات جغرافیایی قرارگاههای مختلف خود در عراق را برای هیأت نمایندگی سازمان مللمتحد در عراق (آنمویک) ارسال کردند. اما نیروهای مهاجم در یک بند و بست ننگین با فاشیسم دینی حاکم بر ایران، قرارگاههای مجاهدین و نیروهای ارتش آزادیبخش را مورد شدیدترین بمبارانها قرار دادند. در جریان این حملات، بیش از ۵۰مجاهد آزادیخواه بهشهادت رسیدند و دهها تن نیز مجروح گشتند. اما رزمندگان به دستور فرمانده کل ارتش آزادیبخش، با انضباطی شگفتانگیز، برای دفاع مشروع از خود، حتی یک گلوله شلیک نکردند و به این ترتیب نقشه رژیم آخوندی که چیزی جز نابودی مجاهدین آن هم در پی درگیری با ارتش آمریکا بود، نقش بر آب کردند.
متعاقباً در توافقی که بین فرماندهان ارتش آمریکا و جانشین رهبری مجاهدین در اشرف، خانم مژگان پارسایی صورت گرفت، مجاهدین موافقت کردند در ازای پذیرش مسئولیت حفاظتشان از سوی آمریکا، سلاحها و مهمات خود را به ارتش آمریکا تحویل دهند. (۴)
در همین حال پس از چند نوبت تحقیق و بررسی دقیق توسط ۹ارگان مختلف امنیتی و اطلاعاتی آمریکا، پیرامون سوابق یکایک اعضا و رزمندگان ارتش آزادیبخش، که ۱۶ماه بهطور انجامید، کارت ”شخص حفاظتشده“ توسط آمریکا برای تکتک ساکنان اشرف صادر شد و دولت آمریکا به موجب آن، متعهد به رعایت مفاد کنوانسیون ۴ژنو و اصل «نانرفولمان» (ممنوعیت جابهجایی اجباری) درباره ساکنان اشرف گردید. تعهدی که در سال۲۰۰۹و احاله حفاظت ساکنان اشرف به دولت عراق آشکارا آن را نقض کرد.
۱۷ژوئن،حمله به مقررئیسجمهور برگزیده مقاومت درفرانسه
رژیم آخوندی که نه از طریق بمباران و نه به وسیله توطئه رو در رو قرار دادن مجاهدین با ارتش آمریکا به هدف خود دست نیافته بود، توطئه دیگری را از طریق بند و بست با دولت وقت فرانسه علیه مجاهدین تدارک دید. در جریان این توطئه کودتاگونه، بیش از ۱۳۰۰ کماندو فرانسوی در سحرگاه ۱۷ژوئن ۲۰۰۳، خانههای اعضا و هواداران مجاهدین و همچنین مقر مرکزی شورای ملی مقاومت در اور سورواز را مورد شبیخون نظامی قرار دادند و خانم مریم رجوی را به همراه ۱۶۰ تن از کادرها و فعالان جنبش دستگیر کردند. اما از آنجا که در این حمله کوچکترین مدرکی حاکی از دخالت هیچیک از اعضای مجاهدین در هیچ اقدام تروریستی و حتی هیچ اقدام خلاف قانون، به دست نیامد، دولت فرانسه زیر فشار افکار عمومی و سلسله اعتراضها و اعتصابغذای ایرانیانی که از سراسر اروپا خود را به پاریس رسانده بودند، همه افراد بازداشت شده و همچنین خانم مریم رجوی را آزاد کرد.
چیرگی مقاومت ایران بر کودتای ننگین ۱۷ژوئن و درهمشکستن این توطئه ارتجاعی ـ استعماری، بر ایرانیان داخل و خارج کشور تاثیری عمیق گذاشت و پیوند آنان با مقاومت و پرچمدار آن مریم رجوی را تحکیم و تعمیق بخشید. ضمن اینکه افکار عمومی جهان و بهخصوص مردم فرانسه را که تا آن هنگام آشنایی بسیار محدودی با مقاومت ایران داشت، بهطور گستردهیی مجذوب این مقاومت و آرمانهای والای آن ساخت و به حمایت از آن برانگیخت.
دستگاه قضایی فرانسه نیز پس از ۸سال بررسی این پرونده که بهکلی خالی از هر گونه مدرک واقعی بود، رأی برائت مجاهدین را صادر کرد و داغ ننگ ابدی را بر پیشانی دستاندرکاران این پروندهسازی نهاد. ضمن اینکه قاضی برجسته فرانسوی؛ ترویدویک مقاومت مسلحانه مجاهدین بر ضد نیروهای خمینی را یک مقاومت مشروع شناسایی کرد.
انتقال حفاظت به دولت عراق
در سال ۲۰۰۹، هنگامی که دولت آمریکا تصمیم به خروج نیروهایش از عراق گرفت، مسئولیت حفاظت از مجاهدین در قرارگاه اشرف را تحویل دولت عراق داد، اما دولت مالکی که هر روز بیش از روز قبل مشخص شد مجری محض دستورات رژیم ایران است، یک محاصره ضدانسانی تمامعیار را، که شامل محاصره غذایی، دارویی و پزشکی بود، بر ساکنان اشرف تحمیل کرد تا آنان را مجبور به تسلیم و ندامت و بازگشت به ایران تحت حاکمیت آخوندها کند، اما مجاهدین اشرفی از یک سو با پایداری پرشکوه خود و از سوی دیگر به یمن تلاشها و راهگشاییهای خستگیناپذیر خانم مریم رجوی که کارزار بینالمللی بیمانندی را در حمایت از اشرفیها هدایت کرده و میکند تمام این فشارها و توطئهها را درهم شکستند.
تهاجم نظامی به اشرف
رژیم که از طریق محاصره و جنگ روانی شبانهروزی با نصب ۳۰۰بلندگو در اطراف اشرف به هدف خود نرسیده بود، به تهاجم نظامی توسط نیروهای مسلح ارتش عراق متوسل شد و طی دو فقره تهاجم، اولی در تاریخ ۶و ۷مرداد ۸۸و دومی در تاریخ ۱۹فروردین ۹۰، جمعاً ۵۰تن از مجاهدین را بهشهادت رساند و بیش از هزار نفر را مجروح و مصدوم کرد، اما نتیجه جز بینالمللی شدن مسأله اشرف و رسوایی و محکومیت جهانی برای رژیم آخوندی و دولت دستنشاندهاش در عراق نبود.
حذف برچسب تروریستی
همزمان با این تحولات، مقاومت ایران یک کارزار حقوقی بینالمللی را نیز برای نفی و حذف نام سازمان مجاهدین از لیستهای تروریستی آمریکا و اتحادیه اروپا پیش میبرد، این کارزار که شماری از برجستهترین حقوقدانان بینالمللی و شخصیتهای سیاسی سرانجام با هدایت و رهبری رئیسجمهور برگزیده مقاومت ایران به پیروزی استثنایی و خیرهکنندهیی دست یافت و نخست در سال ۲۰۰۶با صدور حکم چندین دادگاه معتبر در انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی و سپس در سال ۲۰۱۲ به حکم دادگاه فدرال آمریکا، وزارتهای خارجه این کشورها، مجبور شدند برچسب ناحق تروریستی را از روی نام آن بردارند. (۵)
انتقال به لیبرتی
از سوی دیگر، پس از دخالت سازمان ملل از طریق نماینده ویژهاش در سازمان ملل (کوبلر) و کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل و همچنین ارائه تضمینهای مؤکد از سوی دولت و وزارتخارجه آمریکا که بهلحاظ قانونی مسئولیت حفاظت از مجاهدین را به عهده داشت، قرار شد مجاهدین بهمنظور تأمین حفاظت بیشتر و قرار گرفتن تحت مراقبت سازمان ملل و دولت آمریکا، به کمپ نظامی سابق ارتش آمریکا به نام لیبرتی در نزدیک فرودگاه بینالمللی بغداد منتقل شوند.
زندان لیبرتی و پایداری بینظیر مجاهدین
اما بهزودی و با ۳حمله موشکی پیاپی که به کشته شدن ۱۰تن و جراحت دهها تن دیگر انجامید، مشخص گردید که لیبرتی صرفاً زندانی است که فاقد اولیهترین استانداردهای امنیتی و زیستی است و رژیم آخوندی و دولت عراق با همدستی کوبلر آن را بهمنظور وارد آوردن حداکثر فشار برای متلاشی کردن تشکیلات مجاهدین تدارک دیدهاند. اما مجاهدین نیز با عزم جزم زندان لیبرتی به رزمگاهی برای سرنگونی تبدیل کردند.از لیبرتی که سنگستانی بود گلستان ساختند و خواب آخوندهای حاکم که فکر میکردند میتوانند مجاهدین را درهم بشکنند را پنبه کردند.
طی ۵حمله موشکی رژیم آخوندی به لیبرتی در تاریخهای ۲۱بهمن ۹۱/ ۲۵خرداد۹۲/ ۵دی ۹۳/ ۷آبان ۹۴و ۱۴تیر ۹۵، ۳۸نفر از مجاهدان شهید و صدها نفر مجروح شدند.با این حال مجاهدین روزبهروز بر پایداریشان برای حقوقشان افزوده میشد و هر بار گردتراز قبل، از زیر ضربات بیرون میآمدند.
رژیم بلافاصله بعد از جنگ آمریکا و عراق و حتی با وجود خلعسلاح مجاهدین از زبان مسئول شورای امنیت خود یعنی پاسدار شمخانی اعلام کرده بود که مجاهدین بیسلاح برای رژیم و سرنگونی آن خطرناک تراز مجاهدین با سلاح هستند، اکنون بعد از ۱۴سال میدید که چگونه این وحشت او واقعی بوده است و از مجاهدین بهعنوان سازمانی برای سرنگونیاش خلاصی ندارد.
قتلعام ۱۰ شهریور- حمله به اشرف
قتل عام ۱۰ شهریور سال ۱۳۹۲ در اشرف
صد نفر از مجاهدین که طبق توافق با نماینده سازمان ملل و دولت آمریکا دولت عراق و..برای تعیینتکلیف اموالشان در اشرف مانده بودند، روز دهم شهریور ۱۳۹۲(اول سپتامبر۲۰۱۳) هدف یک تهاجم مسلحانهٔ مرگبار و از پیش طراحی شده از سوی مأموران نیروی تروریستی قدس سپاه پاسداران رژیم آخوندی و مزدوران عراقی آن قرار گرفتند که طی آن ۵۲تن از مجاهدان بیدفاع بهشهادت رسیدند و ۷تن به گروگان گرفته شدند و میلیونها دلار از داراییهای ساکنان با بیش از ۲۰۰انفجار تخریب گردید.
انتقال بزرگ مجاهدین
مجاهدین از همان ابتدا به طرفهای ذی ربط اعلام کرده بودند که ما به عراق برای جنگ با آخوندها آمدهایم و اگر حکومت عراق و آمریکا نمیخواهند ما در عراق باشیم، آمادگی انتقال به بیرون از عراق، ضمن حفظ تمامی حقوقمان و حقوق خلقمان، داریم. با این حال رژیم که بهتر از هر کس میدانست که مجاهدین در هر سرزمینی که باشند و در هر موقعیتی که باشند برایش خطر سرنگونی هستند لذا در خروج مجاهدین از محاصره و زندان و شرایطی که در عراق برایشان ایجاد شده بود کارشکنی میکرد.
متقابلاً مجاهدین پابهپای ایستادگی و حفظ تشکیلات خود با بالاترین روحیه انقلابی و مبارزاتی، در عینحال تلاش میکردند که محاصره رژیم را به بهترین شکل درهم شکسته و به بیرون عراق منتقل شوند تا توطئه رژیم را برای نابودی فیزیکی مجاهدین در هم بشکنند.
در این رابطه مجاهدین تلاشهای بیوقفهای را در دستور کار خود داشتند. نهایتا بهدنبال تلاشهای بیوقفه مریم رجوی رئیسجمهور برگزیده مقاومت انتقال بزرگ به جریان افتاد و در ۱۹شهریور سال ۱۳۹۵این انتقال نهایی شد و مجاهدین همگی از لیبرتی به آلبانی و کشورهای مختلف اروپایی منتقل شدند. در نتیجه هدف خامنهای، که نه خروج زنان و مردان مجاهد از عراق، بلکه در پی نابود کردن یا به تسلیم واداشتن آنها بود به گل نشست و بار دیگر مجاهدین پیروزمند از این کارزار به مقصود خود یعنی اوج دادن به مبارزهشان برای تحقق آرمان بزرگ مردم ایران رسیدند و این چنین دوران جدیدی از مقاومت شروع شد.
جنبش دادخواهی
تحول مهم دیگر که جا دارد آن را اینجا ذکر کنیم جنبش دادخواهی است. جنبشی که با پیام رهبر مقاومت مسعود رجوی در سال ۶۷بعد از قتلعام زندانیان مجاهد و مبارز شروع شد در مرداد ۹۵با پیام مریم رجوی رئیسجمهور برگزیده مقاومت وارد مرحلهای جدید شد و اوج تازهای گرفت. جنبشی که میرود تا سران رژیم را بهخاطر قتلعام سی هزار گل سرخ در سال ۶۷به پای میز محاکمه بکشد. به دنبال آن سلسلهای از فعالیتها در خارج و داخل کشور شروع شد که همچنان تا دستیابی به هدف خود بیوقفه ادامه دارد.
هزار اشرف درجای جای میهن
رئیسجمهور برگزیده مقاومت در گردهمایی بزرگ و ۱۱۰هزار نفره مقاومت در۱۹تیرماه ۱۳۹۵ فراخوان به ایجاد کانونهای اشرفی در سراسر میهن دادند. از این به بعد استراتژی هزار اشرف که از سال ۹۲ توسط معمار بزرگ آن، رهبر مقاومت، مسعود رجوی اعلام شده بود بهطور عملیتر و جدیتر در دستور کار مقاومت ایران و مجاهدین در داخل کشور قرار گرفت و این چنین نقشهمسیر آینده جنبش واضحتر از هر زمانی گردید. در واقع روح و روحیه و رویکرد اشرفی مجاهدین، در شریان یک استراتژی جاری شد و طبعاً دیری نخواهد پایید که کانونهای اشرفی درجای جای میهن به رود خروشان ارتش قیام مردم ایران برای سرنگونی رژیم خواهند پیوست.
کانونهای شورشی
کانونهای شورشی
در ادامه اعلام استراتژی هزار اشرف با شروع قیام سراسری در دیماه ۹۶، تشکیل تیمها و کانونهای شورشی (کانونهای اشرفی) بهعنوان دستور محوری روز برای جوانان و همه نیروهای آزاده و انقلابی برای گسترش قیام اعلام شد.
با این تأکید که تشکیل، ارتقا و گسترش کانونهای شورشی (اشرفی) درجای جای میهن برای ایفای نقش شان در استمرار قیام و سرنگونی رژیم، وظیفه مبرم در شرایط کنونی است.
قیام دیماه ۹۶ بهرغم همه نکات و دستآوردهایش این موضوع را نیز به اثبات رسانده است که هرگز این رژیم با قیام خودبخودی مانند سال ۵۷سرنگون نخواهد شد و تنها در پیوند سرِ مقاومت (ارتش آزادیبخش و کانونهای شورشی) با بدنه قیام (مردم) سرنگونی متصور است.
از این رو برپایی کانونهای شورشی بهمثابه بخشی از سر و تشکیلات رهبری کننده قیام یک «ضرورت» اجتنابناپذیر و الزام سرنگونی است.
پانویس --------------------
(۱) پس از آن نیز مجاهدین و شورای ملی مقاومت، یک جنبش جهانی گسترده را بهمنظور استقرار صلح و خاتمه دادن به این جنگ شوم و میهن بر باد ده در داخل و خارج کشور پیش بردند که حاصل آن در خارج کشور انتشار بیانیهیی با امضای بیش از ۵هزار نفر از شخصیتها نمایندگان پارلمانهای کشورهای مختلف جهان و چندین نوبت قطع یک جانبه بمباران و موشکباران و جنگ شهرها توسط دولت عراق، بهدرخواست مسعود رجوی بود.
(۲) عملیات کبیر فروغ جاویدان از یک سو لرزه سرنگونی را بر سراپای رژیم مستولی کرد و از سوی دیگر، تمام جامعه ستمزده ایران را عمیقاً تکان داد و جوانان تشنه آزادی بهمحض اطلاع از حرکت ارتش آزادیبخش، از سراسر کشور خود را به کرمانشاه رساندند تا به آن بپیوندند. رژیم هزاران تن از این جوانان را در کرمانشاه یا در منطقه چارزبر دستگیر کرد و شماری از آنان را به چوبههای اعدام سپرد.
(۳) با انتخاب و معرفی خانم مریم رجوی بهعنوان رئیسجمهور برگزیده مقاومت، سازمان مجاهدین خلق ایران مسئول اول جدیدی برگزید امر گزینش مسئول اول جدید سازمان با نظرپرسی و مشارکت همه مجاهدان، انجام گرفت و فهیمه اروانی، بهعنوان مسئول اول جدید سازمان انتخاب شد. در شهریور ۱۳۷۴شهرزاد صدر، در ۹شهریور ۱۳۷۶، مهوش سپهری، در شهریور ۱۳۷۸بهشته شادرو، در شهریور ۱۳۸۰مژگان پارسایی و در شهریور ۱۳۸۴، صدیقه حسینی و در شهریور ۹۰ زهره اخیانی و در شهریور ماه سال ۱۳۹۶ زهرا مریخی بهعنوان مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران انتخاب شدند.
(۴) آمار سلاحهای تحویل داده شده عبارت است از:
- ۹۶۶فروند تانک و نفربر زرهی
- ۳۵۵قطعه توپخانه
- ۸۹۸ قبضه تیربار زرهی
- ۲۸۴قبضه سلاح پدافند هوایی
۱۷هزار قبضه سلاح سبک و خمپارهانداز و ضدهوایی
- بیش از ۱۷میلیون موشک و فشنگ و گلوله و مواد انفجاری
- ۱۷۳۱۸تن مهمات
لیست یکایک این اقلام بهصورت امضا شده توسط افسران و فرماندهان آمریکایی موجود است.
(۵) قرار دادن نام سازمان مجاهدین خلق در لیست گروههای تروریستی، اقدام سیاسی ننگینی بود که توسط دولت کلینتون بدون طی هر گونه پروسه قضایی یا استماع مجاهدین و صرفاً بهمنظور استمالت از رژیم و آن طور که مقامهای رسمی دولت آمریکا بعداً اذعان کردند، بهمنظور ارائه یک ژست حسننیت به رژیم آخوندی، بهعمل آمد. اقدامی که بعداً توسط کشورهای اروپایی متحد آمریکا نیز با همان نقطه عزیمت (باج دادن به فاشیسم دینی حاکم بر ایران) مورد تبعیت قرار گرفت. اما جالب است که این سرمایهگذاری استعماری بر روی جناح بهاصطلاح مدره، دقیقاً نتیجه معکوس به بار آورد و بلافاصله پس از خاتمی، احمدینژاد روی کارآمد که شاخص سیاست بیدنده و ترمز ولیفقیه در همه زمینهها از جمله اتمی و سیاست صدور ارتجاع و تروریسم بود.