مسعود رجوی: همه از دیدار صلح در بغداد ما بین من و رئیسجمهور عراق و اطلاعیه رسمی آن اطلاع دارند و میدانند که من در آن دیدار هم از طرف مقاومت عادلانه مردم ایران تصریح کردم، که البته ما هنگامی که قوای عراقی در خاک مان بودند با آنها جنگیدیم. اما از روزی که عراق در اواخر بهار سال ۶۱ یعنی ۴سال قبل از اینکه من به اینجا بیام و با ایشون ملاقات کنم موکداً و مکرراً صلح خواهی خودش رو اعلام کرد و بهخصوص وقتی که بیانیه صلح را با ما امضا کرد و به ترتیبی که گفتم طرح صلح ما را پذیرفت. قویاً بر آن بوده و هستیم که هیچ موجبی برای ادامه جنگ باقی نمانده است.
سالهاست و لذا از آن ببعد جنگ دیگر جنگ رژیم خمینی با عراق است،نه جنگ مردم ایران با کشور همسایه اش. مردم ایران جنگی ندارند. جنگ را خمینی میخواهد. تنها طرفی است که خواستار ادامهاش است.
ما از اول اعلام کردیم تا خمینی هست، جنگ و اختناق هم هست و خمینی جز در شرایط ضعف مطلق، شرایط استیصال مطلق تن به صلح نخواهد داد. از اینجا میشود به نقش تاریخساز شعار صلح که همیشه نصبالعین شورای ملی مقاومت ایران بوده راه برد، فهمید. شعاری که البته برای مطرح کردنش (شعار صلح)،برای پیش بردنش،برای گسترش دادنش، در داخله و در خارجه، در سطح بینالمللی،برای اثبات اینکه بابا صلح حق است، صلح در دسترس است و خمینی جنگ میخواهد بهای خیلی گزافی پرداختیم. بگذارید بیمبالغه بگویم، مصیبتها کشیدیم و خون جگر خوردیم. خیلی برچسبها تحمل کردیم. تا این طلسم جنگ را درهم بشکنیم. آخر با همین طلسم خمینی راه آزادی و راه زندگی مردم را سد کرد.
در همین نقطه بود که میانه بازها،استحالهگرها، آنهایی که به داخل رژیم چشم دوختند، آنهایی که فکر میکنند از این امامزاده خیری برمیاد. ملیگراهای پوشالی، آنهایی که دلپیچه وطن گرفته بودند. بقایای این سلطنت مدفون و خیلی از این چپ نماها در برابر این سیاست انقلابی صلح ما به انحاء طرق برای این تنور جنگ خمینی هیزم شکنی میکردند.
در همین جهت و درست رو در روی مقاومت مسلحانه انقلابی خیلی از این بلندگوها و رسانههای استعماری هم که منفعت داشتند در ادامه جنگ ایران و عراق، آنها که زیر بمباران نیستند، آنها که جوانشون کشته نباید بشود. بله همینها اون هیزمکشها برای جنگ خمینی را علیه ما همراهی میکردند. همنوایی میکردند. این مقاومت قبل از هر چیز مرزهای تاریخی خودش را با این ارتجاع و با بورژوازی استثمارگر چه در اشکال سنتی و چه حتی در اشکال چپنمایانهاش، در تظاهرات و رگههای چپنمایانهاش. این مقاومت مرزهایش رو اول با اینها جدا کرد. یک چنان ارتجاع و بورژوازی چپاولگری که هیچوقت در طول تاریخ معاصر جرأت نداشته، جسارت نداشته خودش را تام و تمام از جنگهای غیرعادلانه جدا بکند خب همین است دیگر، هیزمکشی میکند دیگر. تنور جنگ را میتابد. چونکه جرأت نداشته خودش را از این جنگهای غیرعادلانه که عرضه میشوند در پوششهای ملی، وطنی جدا کند.
اما این مقاومت انقلابی، مقاومتی که رزمندگانش را میبینید و میشناسید. زندههایش را و شهدایش را. از نظر تاریخی بهلحاظ ایدئولوژیک خیلی خالصتر، خیلی مردم گراتر و جسورتر از این بود که بیاد در چنین دامی گرفتار بشود. این دام را خمینی درست کرد. برای برخورداری از جسارت طلسم شکنی و بنبست شکنی البته که فرد و سازمان میباید خودشان را از نظر ایدئولوژیک پاک و پاکیزه بکنند. میباید در اندیشه و در عملشان و در ایدئولوژیشان هر عنصری از آن ارتجاع و استثمار و طبقات استثمارگر هست،آن را پاک کنند. بزدایند و ذوب کنند. تا بتوانند این راه را بروند.
اگر قرار است این طلسم شکنیها را بکنیم و راه را در آینده هم همچنان ادامه بدهیم میباید که ابتدا در درون خودمان انقلاب میکردیم و خالص و خالصتر میشدیم. از هر عنصر چپاولگرانه و استثمارگرانه، ارتجاعی و بورژوازی. گفته بودیم که خمینی مظهر همه عقبماندگیها، مظهر همه رسوبات جاهلی و فوران عفونت مستتر در لابلای همه لایههای زیرین تاریخ و جامعه ما است. اما، اما آیا تمام تاریخ و هویت ملی و میهنی ما همین است؟ و به خمینی ختم میشود؟ هرگز ابداً. خمینی و رژیمش و فرهنگش وجه میرنده و رو به اهتزار این تاریخ و این میهن اند.