حماسه کبیر عقپدتی و میهنی فروغ جاویدان
عملیات کبیر فروغ جاویدان، جلوههای بیشماری دارد که در رزم آخرین قهرمانانش پرتوافشان است.یکی از این جلوهها، حضور شگفتانگیز زنان رزمنده در آن عملیات سنگین است که تسمه از گرده آخوندهای زنستیز کشیدند و نشان دادند ارتشی که سرانجام این رژیم ضدبشر را از عرصه تاریخ ایرانزمین جارو خواهد کرد، پیشقراولانش زنان هستند.
ارتشی که فرماندهاش نیز یک زن است.
در این ارتش و از آن عملیات حماسی، ۴زن قهرمان مجاهد خلق، برای این نوشته انتخاب شدهاند که هر یک داستانی جداگانه دارند:
یکی از ایران است که از کورهراههای صعب مبارزه و هزارتوی شکنجه و زندان و جنایت روزمره پاسداران نسبت به زنان ایران گذشته و همه چیز را به چشم خویش دیده و با گوشت و پوست خود حس کرده است: طاهره طلوع!
دیگری از اروپای غربی آمده، از فرانسه، مهد آزادی و یکی از پیشرفتهترین تمدنهای امروز جهان با رفاه و سطح زندگیای متفاوت با بسیاری نقاط دیگر کره زمین، پرستار و بولوژیستی که میخواهد آسمان تمام جهان آبی باشد، آنی ازبرت!
دیگری از پاکستان آمده، کشوری جهان سومی با فرهنگی اساساً متفاوت با فرهنگ فرانسه و حتی ایران، دختری دانشآموخته در انگلستان با همسر و فرزندی خردسال اما برانگیخته از آنهمه ظلم و ستمی که خمینی نسبت به زنان و مردان کشور همسایهاش ایران بیپروا روا میدارد، سمینا اقبال میرزا!
و آخری از چین میآید، زنی که نه آیین و فرهنگ ایرانیان را دیده و نه حتی قرابتی با اندیشه و تاریخ ایرانیان دارد. او نیز زنی است آگاه با تحصیلات بالای دانشگاهی دارای همسر و فرزند، سو فان چان!
و این هر چهار در سازمان مجاهدین خلق ایران و در مبارزه با ارتجاع زنستیز خمینی که مایه شرم کره زمین است، همدیگر را مییابند و در رزمی مشترک، جان فدای آزادی، برابری و عدالت اجتماعی میکنند.
نگاهی کوتاه به زندگی این انقلابیون آزاده در زیر میآید. زنانی خطشکن که هیچ مانع و حصاری را برنتابیدند و راه و رسم خویش برای زیستن و چگونه زیستن را خود انتخاب کردند.
***
مجاهد شهید سمینا اقبال میيرزا
«زنان خطشکن» قهرمانانی هستند که تمامی مرزهای استثماری و زنجیرهایی را که حاکمیت مردسالار به دست و پای زنان بسته، میگسلند و جلوههایی از قدرت زنان را به نمایش میگذارند که گاه حیرتانگیز است.
در میان زنان خطشکن اما قهرمانانی هستند که جلوهای ویژه دارند، یکی از این قهرمانان یک زن پاکستانی است که میگفت:
«فدا کردن آموزش نمیخواهد، من هر چه دارم باید بپردازم و قبل از هر چیز باید جانم را در این راه بدهم».
محل تولد: پاکستان
شعل: زیستشناس
سن: ۲۶
محل شهادت: کرمانشاه - عملیات فروغ جاویدان
تاریخ شهادت: مرداد ۱۳۶۷
سمینا اقبال در پاکستان متولد شد و تحصیلاتش را در رشته بیولوژی در انگلستان به پایان برد.
سمینا در دانشگاه با دانشجویان هوادار مجاهدین آشنا شد و تحت تاثیر مناسبات و تلاش خستگیناپذیر آنان، شیفته آرمان مجاهدین خلق شد.
او پس از شناخت مجاهدین، تمامی انرژی و هستیاش را وقف یاریرساندن به مقاومت ایران کرد.
سمینا آنچنان صمیمی و با پیرامونش یگانه بود که تشخیص ایرانی و یا غیرایرانی بودنش دشوار مینمود.
یکی از یارانش نوشته است:
«سمینا فارسی را بهراحتی حرف میزد. از آن گونه انسانهایی بود که برای شناختش نباید زحمت زیادی بکشی. از زمره کسانی بود که قبل از هر چیز صافی و بیرنگیشان چشم آدم را میگیرد».
سمینا بارها خواستار پیوستن به ارتش آزادی و شرکت در عملیات شده بود.
آن شیرزن آزاده، سرانجام موفق شد انتخاب خود برای چگونه زیستن را پیوستن تمامعیار به مجاهدین خلق، محقق کند.
به این ترتیب سمینا در حالیکه پسری ۵ساله نیز داشت، بهرغم تمامی مخالفتهای مسئولان مجاهدین، در عملیات فروغ جاودان شرکت کرد، جانانه جنگید و قهرمانانه بهشهادت رسید.
«سمینا یکبار گفته بود: از بچگی آرزو داشتم ای کاش در عاشورا و در کاروان حسین بودم. این حسرت همیشه در من وجود داشت. و حالا فکر میکنم خدا من را به آرزویم رسانده است...».
همسر سمینا، علی ازغ، مهندس راه و ساختمان از انگلیس نیز در این عملیات بهشهادت رسید.
سمینا نشان داد نه جنسیت، نه ملیت، نه مرزهای جغرافیایی و سیاسی هیچکدام نمیتوانند حس همبستگی انسانی و تلاش برای آزادی و برابری را در خود محدود کنند.
مجاهد قهرمان آنی ازبرت
مجاهد قهرمان آنی ازبرت
زنی قهرمان از فرانسه که به یاری مقاومت ایران شتافت
تاریخ مبارزات مردم ایران قهرمانانی دارد که بعدها بیشتر شناخته خواهند شد، بهویژه زنان قهرمانی که حس عمیق همبستگی انسانی، آنها را از سرزمینهایی دوردست به جبهههای مقاومت در برابر دیکتاتوری فاشیستی حاکم بر ایران کشاند.
یکی از این زنان قهرمان، زنی فرانسوی بود که از دوردست جنوب فرانسه تا تنگه چهارزبر و تنگه سیاخور در غرب ایران را با پای سر دوید و جان باخت تا ثابت کند همبستگی برای آزادی، یک حس مشترک انسانی است که هیچ مرزی را بهرسمیت نمیشناسد.
آنی ازبرت از جمله مردمان خونگرم جنوب فرانسه بود. در«اکس پروانس» متولد شد، لیسانس پرستاریاش را در همانجا گرفت و مرحله بعدی وارد آموزش بیولوژی شد.
در همین مقطع از زندگیاش بود که نسبت به سرنوشت مردم و مقاومت ایران سمپاتی پیدا کرد.
در سال ۱۳۶۶ که دولت فرانسه گروهی از هواداران مقاومت را به گابن تبعید کرد، آنی بیش از یک ماه و تا مرز شهادت، در اعتصابغذای اعتراضی پناهندگان ایرانی شرکت کرد و از زندگی همراه با مقاومت ایران تجربه نوینی از زندگی و مبارزه کسب کرد. تجربهای عینی که لحظهبهلحظه و از درک حضوری مجاهدین و آرمانشان در سختترین شرایط بهدست آورده بود.
از همینرو پیوسته شوق یافتن در چشمهایش میدرخشید.
آنی در انتهای چنین مسیری، با اشراف کامل به مجاهدین خلق پیوست و در عملیات کبیر فروغ جاویدان شرکت کرد.
آنی قهرمان در وصیتنامهیی که پیش از رفتن بهعملیات تنظیم کرد، نوشته بود: ”شهادت را پذیرفتهام... برای آنکه آسمان آبی شود... برای آنکه پرندگان شادابتر شوند، برای آنکه همه کودکان لبخند بر لب داشته باشند”.
آنی در روز پنجشنبه ۶مرداد ۱۳۶۷ در حالیکه مجروحان عملیات فروغ در میدانهای رزم را درمان میکرد، در منطقه «سیاخور» با تهاجم دشمن مواجه شد و اصرار مجروحان برای بازگشت به عقب را نپذیرفت.
آنی در همان نقطه مجروح و به اسارت رژیم ضدبشری درآمد. او را به تهران بردند و بهرغم تمامی شکنجههای وحشیانه و رذیلانه، وقتی آخوندها نتوانستند مقاومت او را درهمبشکنند و او را برای ندامت به تلویزیون بکشانند، با درندگی تمام پیکر مجروح وی را تیرباران کردند. اما تحت فشار بینالملی به دروغ اعلام کردند که «آنی» هنگام انتقال به بیمارستان درگذشته است!
به این ترتیب نام شهید پرافتخار راه آزادی ”آنی ازبرت” در کهکشان جاودانهفروغهای بزرگترین عملیات مقاومت برای آزادی مردم ایران بهثبت رسید و این زن آزاده و فداکار فرانسوی با مجاهدین و مقاومت ایران، در مسیر رزم برای آزادی، پیوندی ابدی پیدا کرد.
او بههنگام شهادت ۲۶ساله بود و ۴سال از همکاریاش با مجاهدین خلق میگذشت.
طاهره طلوع؛ فرمانده سارا
این تصویر، بیان مقاومت با همه چیز و با هر بهایی است.
او یک تن نیست، او اینک در شمار بیشماران است. بیشمار زنان آگاه، پیشتاز و رزمندهای که همگی گویا «یک تن» هستند، یک تن و یک پیکره واحد!
این ویژهگی نسل جدیدی از زنان ایرانزمین است، زنانی که برای خود هیچ چیز نمیخواهند و متقابلاً همه چیز را برای خلقشان میخواهند.
او در این عکس، در این لحظه تاریخی، نماد تمامی زنان این سرزمین است که برای آزادی، قلبهای خود را سپر دشنه پاسداران میکنند.
نام واقعیاش طاهره طلوع بیدختی است. نامی که همچون راهش هیچ نشانی از غروب ندارد. چرا که راهش نیز همچون نامش هر صبح و شام در قیام زنان هممیهنش برای آزادی، در سراسر ایران پرتوافکن است.
طاهره دانشجوی مهندسی راه و ساختمان بود. از دوران جوانی با فقر و فاصله طبقاتی و تبعیض در دوران دیکتاتوری شاه آشنا شده و با آن به مبارزه برخاسته بود. دانشگاه با فضای مبارزاتی ضد شاه و درخشش جنبش مسلحانه و سازمانهای پیشتاز مجاهد و فدایی برای او این امکان را فراهم کرد تا به شناخت عمیقتری از مشکلات مردم ایران دست یابد. او سرانجام برای حل این مشکلات، راهی را برگزید که مجاهدین خلق میپیمودند.
طاهره طلوع در انقلاب ضدسلطنتی سال ۵۷ شرکت کرد و همچون هزاران هزار جوان ایرانی دیگر، فعالیتهای علنی خود با مجاهدین خلق را از سال ۵۸ آغاز کرد.
طاهره بهسرعت در نهادهای دانشجویی و کارمندی بخش اجتماعی مجاهدین، مسئولیتهایی بهعهده گرفت.
با پایانیافتن دوران مبارزات مسالمتآمیز سیاسی و آغاز مبارزه مسلحانه، طاهره نیز وارد دور جدیدی از مبارزه شد. او هنگامی که در سال ۱۳۶۱ به خارج کشور اعزام شد، مسئولیت ۲هسته مقاومت را بهعهده داشت.
طاهره پس از تشکیل ارتش آزادیبخش ملی ایران، به صفوف رزمندگان ارتش آزادی پیوست و بهعلت صلاحیتهایش در شمار فرماندهان یکانهای ارتش آزادی درآمد.
سرانجام طاهره دلاور پس از سالها نبرد و مبارزه، در عملیات بزرگ فروغ جاویدان در میانه راه اسلامآباد ـ کرمانشاه و در رزمی نابرابر یکتنه راه پیشروی انبوه مزدوران خمینی را سد کرد تا همرزمانش فرصت عبور از یک معبر خطرناک را پیدا کنند.
پاسداران و مزدوران فقط هنگامی جرأت نزدیکشدن به طاهره را پیدا کردند که او تا آخرین گلوله جنگیده و تنها پیکر بیهوش و خونفشانش بر جای مانده بود. دژخیمان خمینی، دشنهای در قلب طاهره فرو کردند و پیکر غرقه به خونش را از یک درخت، بر فراز تپهیی در همان نقطه آویختند تا سندی باشد ماندگار در تاریخ مبارزات زنان ایرانزمین در راه آزادی میهن.
طاهره سرنوشتش را خود رقم زد.
تصمیم گرفت هستی خود را وقف آزادی میهن و عدالت اجتماعی کند و چنین کرد.
تصمیم گرفت در این راه تا آخرین لحظه عمرش پیشروی کند.
و هنگامی که به آخرین ایستگاه زندگیاش رسید، تمامقد به اجرای آخرین مسئولیتش قیام کرد تا یارانش بتوانند راه آزادی را ادامه دهند.
اینک تصویر پیکر خونین رزمندهزنی دلاور با دشنهای در قلبش، آویخته از درختی بر فراز یک صخره، نماد مقاومت صعب اما پرشکوه گذر انسان از تندپیچهای تکامل است.
راهی برای گسستن از دنیای اجبارهای بندهساز و رسیدن به جهان آزادی، آبادی، برابری و صلح پایدار.
راهی که در این مقطع از تاریخ ایرانزمین، زنان پیشقراولان و فرماندهان آن هستند.
***
مجاهد شهید سو فان چان؛ رزمنده انسانیت بیکران!
مجاهد شهید سو فان چان
مقاومت ایران برای آزادی پس از سال ۵۷، زنان مبارز و مجاهد بسیاری را در برابر فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران پرورده، ولی یکی از چشمگیرترین پدیدهها، حضور زنان خارجی در این مقاومت است. سمینا اقبال از پاکستان، آنی ازبرت از فرانسه و سو فان چان از چین از این شمار زناناند.
سو فان چان از آن زنانی است که برای فداکاری در راه آزادی هیچ مرزی را بهرسمیت نمیشناسند.
پدر او چینی و مادرش هنگکنگی بود. پدر او در ارتش انگلستان خدمت میکرد که پس از انقلاب چین، به اوگاندا رفت و با روی کار آمدن دیکتاتور اوگاندا عیدی امین به انگلستان مهاجرت کرد.
سو هنگام تحصیلات دانشگاهی در انگلستان با مجاهدین و آرمان آنها آشنا شد و پس از فارغالتحصیلی بهصورت تماموقت به آنها پیوست. مقاومت زنان مجاهد در زندانها و شکنجهگاههای خمینی و دیدن هزاران رزمنده زن مجاهد در قرارگاههای مجاهدین او را به شگفتی واداشته بود.
به این ترتیب، سو مانند هر انسانی به دوراهی تعیینتکلیف زندگیاش رسید:
زندگی برای خود؟ --
یا برای دیگران؟
البته که او مانند هزاران زن دیگر، مبارزه برای آزادی را انتخاب کرد و با کولهباری کوچک، در کسوت یک رزمنده مجاهد خلق، وارد ارتش آزادیبخش شد.
فروتنی و خاکی بودن اولین ویژگی او بود، بهگونهیی بود که هیچکس در ابتدا نمیدانست با یک آکادمیسین چینیالاصل سروکار دارد که زبان فارسی را تنها چند سالی است آموخته.
سو در چندین عملیات شرکت کرد و در عملیات فروغ جاویدان جان فدای آزادی مردم ایران و انسانیت کرد. وی در آن هنگام فرزندی ۳/۵ساله داشت.
در آخرین ساعتهای حرکت به او گفته شد: این نبرد با نبردهای دیگر فرق دارد. تو یک خارجی هستی، دختری کم سن و سال هم داری. بنابراین اصلاً کسی از تو انتظار ندارد تا به چنین نبردی بیایی، برگرد و برو و دخترت را بزرگ کن! و «سو» در پاسخ میگوید: «اشتباه در این است که فکر میکنید من برای این نبرد به اینجا آمدهام، من برای آرمانم اینجا هستم. فرزند من هم مثل بقیه بچههای دیگر. یا به ایران میرویم و او هم در کنار بقیه بچهها بزرگ میشود، یا اگر من برنگشتم باز هم مثل بقیه بچهها. هر چه سر آنها آمد، فررند من هم مثل آنها...».
سو فان چان در عملیات فروغ جاویدان در موضع فرماندهی یکی از یگانهای ارتش آزادی شرکت کرد و در نبردی حماسی، جان فدای رهایی انسان کرد و جاودانه شد.