پديده «جمهوری اسلامی» در چهارمين دهه حيات ِ مملو از آشوب و هرج و مرج ساختاری خويش ، به بُن بست رسيده
است. اين «بُن بست» محصول يک انديشه و ساختار ِ منتج از آن است. قانونمند و درون جوش است. شايد بتوان گفت
«از پيش تعيين شده است . » پارادوکسهای نهفته در اعماق اين انديشه بطور ديالکتيک «بُن بست» را مهندسی کرده اند.
«بن بست «و » سقوط» ديگر حتی در ادبيات وفاداران جدی رژيم هم انکار نمی شود. عمادالدين باقی اقرار می کند که
نظام خود منبع بحران است «: مشکل اصلی ما بودن يا نبودن برجام نيست، خودمان هستيم» ( ,net.emrooz-iran
2018.05.09 .( ُ او مجمل «مشکل اصلی را » عدم وجود ظرفييتهای « »خود شان در مقوله هايی چون «توسعه ، »
«حقوق بشر «، » رفاه «و » کرامت انسان » می بيند.
تلاش در راستای برون رفت از بن بست ساختاری به دوران رياست جمهوری رفسنجانی بر می گردد. تن دادن به
قطعنامه ۵٩٨ شورای امنيت، فوت خمينی و فروپاشی اتحاد جماهير شوروی ، نظام ملايان را در مقابل چالشهای
جديدی قرار داد. صرفنظر از اين پارامترها، طرح صلح شورای ملی مقاومت با عراق، تشکيل ارتش آزاديبخش و
وزنه سنگين مقاومت ايران در صحنه بين الملی، افشاء پروژه اتمی ملايان «بن بست » را قدم به قدم مهندسی نمود.
آرشيتکت اين «بن بست » هر ساله در ويلپنت طرحی نو ارائه داده و نقشه مسير را تعيين می کند. بن بست صرفا
مولود شرايط درونی پديده نيست، شرط تعيين کننده، مهندسی کردن عوامل خارجی است. فشار سازماندهی شده
مقاومت، رژيم را به اين نطقه هدايت کرده است.
شکست در تسخير نظامی اشرف و ليبرتی و رويش نهال «اشرف سوم» هم مزيد بر علت شده است.
مدل «جمهوری اسلامی ايران » امروز با عدم مشروعييت، ورشکستگی بانکی، عدم وجود يک مدل اقتصادی، گرانی
افسار گسيخته و بيکاری گسترده، فساد ِ مهيب ساختاری، نابسامانی های اجتماعی، عدم وجود حوزه مديريت، خشم و
بی اعتمادی جمهور مردم و مقاومتی سازمان يافته و شناخته شده در نزد ملل گوناگون مواجه است و در آستانه
فروپاشی کامل قرار دارد. علل بحران ِفروپاشی ، فاشيزم نهفته در منظومه فکری ملايان است.
جنبش ِ«چيز باختگان» سرنوشت ملايان را رقم می زند. در باتلاق اين نظام پُرنکبت هر کس چيزی برای «باختن»
دارد. آن يکی جانش را، آن ديگری شغل و مالش را، ديگری حيثيت و اعتبارش را، آن يکی عزيزانش را، و ديگری
کرامتش را، خانواده اش را، وطنش را، آينده اش را ... همه هستی اش را.
مرام نامه فاشيزم ملايان
مهمترين دستاورد ملايان استقرا ر يک فاشيزم دينی در قرن بيست و يکم است.
يا دئولوژ يپ ،مسيفاش ی روان خود را مملو از کينه ورزی و تنفر می کند. جهان آنان، جهانی است بد، تلخ، زمخت و
دوآليسم: خوب و بد، دوست و دشمن، مومن و کافر. جهانی تک آوايی و مملو از انحصار طلبی. هيچ آوای ديگری
نبايد شنيده شود. رعب و وحشت و تهديد، ابزارهای مشروعی هستند تا استبداد ادامه يابد.
ِر
ّ در وصف فاشيسم چنين آمده است: شورشی است ارتجاعی عليه نوگرايی، عليه چند آوايی، تنوع و مدارا ، عليه
تکث
کانون قدرت سياسی. فاشيسم، گرايشی است افراطی برای بازگشت جامعه به دوران مادون مدرن و غير دموکراتيک.
«ماتيو ليون» (Lyons Matthew (پژوهشگرعلوم سياسی در سال 2004 ويژگيهای فاشيسم را چنين برشمرد.
اين تعريف با اقبال کثيری از فريختگان روبرو شد :
خشونتگرا، جنگ طلب، ستيزه جو، بحران آفرين و مهاجم است .
عناد ورز، لجوج، بيگانه ستيز است و
خود کامه و توجيه گر اقدامات خويش
مدام در ستيز با «انحطاط اخلاقی» جامعه به عنوان فساد ليبراليسم است و موعظه «انقلاب
معنوی» می خواند.
خشونت گرا و مداخله جو است
تبعيض و تعقيب اقلييتهای زير دست در داخل مرزهای بومی
توسعه طلبی در فرای مرزها
زن ستيز و مروج فرهنگ نرينگی اس ت
مخالفت شديد با کسب تعليم و تربييت برای زنان
تمامی هایژگيو فوق در نظام «ولايت فقيه» بصورتی عريان بارز است. فاشيسم با تکيه بر ادعا «نژاد برتر» ولع
بلعيدن همه جهان را دارد. ملايان هم خود را برترين موجودات «با ژن برتر» پنداشته در صدد حکمرانی بر عالمند:
«از قدس «به » کربلا» و سراسر گيتی.
بُن مايه فاشيسم ملايان آپارتايد جنسی و ترويج فرهنگ مرد سالاری است.
روان شناسی فاشيزم
اري ش فروم (1980-1900, Fromm Erich (فيلسوف برجسته آلمانی تبار، فاشيزم را از منظر روان شناختی
بررسی کرده و به نتايج مهمی دست يافته است. به باور فروم جذابييت نازيسم برای طبقه متوسط فرودست را بايد در
ساختار شخصيت اجتماعی او جستجو نمود. اين انديشمند آلمانی مکتب فرانکفورت معتقد است که عوامل مادی زندگی
اجتماعی در شکل دادن شخصيت «ساديستی ـ مازوخيستيی» اين طبقه نقشی محوری داشته است. فرد ساديست ـ
مازوخيست، ولعی بيمارگونه به قطب قدرت دارد. او «اقتدار» را تحسين می کند و تمايل به فرمان برداری دارد، بی
اراده و متزلزل است. در عين حال تحکم برای او کششی جادويی دارد، علاقه مند است که خودش نيز دارای شبکه
قدرتی باشد و حکم براند. اريش فروم می گويد: خصلت های معين ی چون علاقه فراوان به قدرت و زورگويی، تنفر از
ضعف و ناتوانی و فرودستی افراد، عناد با غير خودی ه ا و تبليغ زهدگرايی از جمله ويژگی های طبقۀ متوسط
فرودست آلمان بود.
کالبد شخص یتي نيروهای سرکوبگر توضيح دهنده رفتارهای ناهنجار آنان است. آنان اکثرأ انسان یهاي نگران، خجالت ،ی
فرمانبردار، مط عي اقتدار، سود جو و تنظ مي شده در جهت حس استبداد اند. حس اطاعت، آرامش بخش است. فرد مطيع
نياز به «هدايت» دارد. کانون قدرت او را مسحور می کند. یروين نافرمانی اما آنها را فلج و منکوب می کند. هر نوع
سرکش ی و تمرد برای آنان مملو از اضطراب و دلهره است . انسانهای جسور اما، شورشی، بی باک و خطر پذيرند.
ترسوها مطيع، زورگو و «ضعيف کش» اند. زورگويی به آنها احساس «بودن» ُ می دهد. در خرد کردن ديگری حسی
قوی و حلاوتی نهفته است که به شقاوت می انجامد. اين شيفتگان قدرت از تفکر خردگرايانه تهی اند. آنان «به متن»
وفادارند نه به عقل. همين نيا امر آنها را مستعد انق ادي می کند. خدای آنان خدائی است حکمران، شلاق بدست و خشن
که انتظار ُکرنش از بندگان دارد. عبوس، سخت گير و جاه طلب است. در اين منظومه فکری خامنه ای ، خدايی است
کوتوله که از عبوديت بندگانش سر مست است.
ملايان در تربييت چنين موجوداتی کارنامه ای بسيار درخشان دارند.
نظام مجازات
يکی از برجسته ترين ُرکن فاش زمي نظام مجازات آن است. اقليتها مورد تجاوزی شنيع قرار می گيرند. اجراء هر نوع
مجازاتی مشروع است. ستم خصلتی فراگير و عام دارد. امر مجازات فقط محدود به حوزه قانون نيست. مجريان در
همه جا پراکنده اند. هر يک از آحاد «امت سلحشور» فراتر از سيستم قانونی و قضايی در درون خود يک سيستم
مجازات اتونوم حمل می کند. آنها خيره سرانه بعضا دراعمال مجازات، نسبت به س ستمي قانونی، پ شي . دنشو یم زين قدم
ما چهره منفور سلطه اين «طبقه متوسط فرودست» با گرايشات بارز مازوخيستی را در چهار دهه گذشته تجربه کرده
ايم: مردان و زنان زورگويی که با تکيه بر حمايت قانونی، معلمان اخلاق ملت اند و در هر کوی و برزن بساط دخالت
در سپهر خصوصی شهروندان را پهن کرده اند. داستان تلخ شهروند ا -یراني يیکايآمر کارن وفادار ی و همسرش آفر ني
ين سار ناشن ی ی است از اين اجحاف اف سار گسيخته. نظامهای «اقتدارگرا» در صدد پاسخگويی به اين نياز شخصيتی
طبقۀ فرودست می باشند، که تشنه تحکم و زور گويی هستند. فاشيسم با شيادی و پرو پاگاندا ، فرصت طلبانه ا ز اين
طيف استفاده ابزاری می نمايد.
«ژن ِ برتر »
ايدۀ «نخبه گرايی» و تقدس نظام، دست آويز مناسبی است برای توجيه تبعيت از ديکتاتوری. فاشيسم بر توتاليتاريسم
پای می فشرد. آنان نه تنها سلسله مراتبی طبيعی برای نژادها (نژاد برتری و نژاد فروتر) قائل شدند، بلکه مدعی گشتند
که در هر نژادی افرادی طبيعتا برتر وجود دارند (ايدئولوژی های سياسی، ص272 .( ايده سخيف «ژن ِ برتر» ملايان ً
ناظر به همين معنی است. اين انديشه را يحم درضا ٔ عارف پسر بزرگ محمدرضا عارف در برنامه اينترنت یليخ«ی
محرمانه چ » نين فرموله می کند: «بالاخره اين خون میآيد و میرسد، همينطوری کسی نمیتواند ادعا کند اصل و نسب
دارد. افتخار میکنم اين توانايیها از دوتا ژن خوب آمده ».
تبليغات همراه با فريبکاری در نظام های توتاليتری نقطه محوری است. فريبکاری مهم ترين ابزار اعمال کنترل در
نظامهای استبدادی است و از دو ويژگی بارز «اغواگری «و » ارعاب» برخوردار است. فاشيسم به منظور تضمين
مقاصد استبدادی، تبليغات را در انحصار حزب حاکم قرار می دهد.
ما ايرانيان با ترفندها، فريبکاری و شيادی نوع آخوندی بخوبی آشنا هستيم