گفتگو با دوست ـ دیدار اول
ای منتهای آرزو!
ماهها را ورق زدم و در جستار ماهی بودم که ماه تو باشد. روزمرهگی را نزیستم تا عبور بیهدف روزها مرا به کام بیهودگی نبرد. هوشیار بودم تا به ماهی رسم که تو آن را از آن خویش و آن من قرار دادهیی. خوابها را تکاندم. آبها را با وسوسههای به خود فراخواننده آنها به کناری نهادم. گرده معطر نان را بدرود گفتم و با هر طلبیدنی وداع کردم زیرا تو مرا خواسته بودی که بیهیچ طلب گام به آستان رمضانت بنهم.
پروردگارا!
تشنگیها را گزیدم و گرسنگیها را؛ تا در حضور زیبای سخاوت تو، تشنهترین باشم و گرسنهترین. اینک من تشنه چشمی هستم که به دیدار تو روشن باشد و گرسنه عشقی که تو را طواف کرده باشد.
ای معشوق هر چه عشق!
مرا جرعهیی از کرامت عشق ببخش! آن جرعه خجسته بیقرارساز. آن که هر که بنوشدش، در بخشیدن تا قطره آخر خود، به عشقها و آرمانهای بزرگ، کرانه و پایان نخواهد شناخت.
ای سرچشمه افزونی!
کاسه کاستیهایم را به دست گرفتهام تا آن دارایی را طلب کنم که آبروی دارایی است.
تقصیرها، دریغکردنها، منت گذاریها را پیوسته در منظر نگاه من نگاهدار تا اندک کردههایم مرا نرباید.
قامت قیامتا!
در این ماه قیام کردهام. مگر نه اینکه گفتهاند دیدارت به قیامت است؟ من تمام قامت به قیام برخاستهام؛ برای دیدار قامت هیبت تو.
ای پناه رنجکشیدگان! ای مطلق آزادی!
میهن به بند کشیده مرا از این قیام نصیبی بخش. مرا تمام مدت در قیام نگهدار تا رنج گرسنگان را پرچم قیام خویش سازم. دردهای کوچک خود را در نگاهم کوچکتر کن تا به درد بزرگ ملت خود بیندیشم. کاری کن که ماه محبوب تو را به ماه قیام به وظایف خطیر تبدیل کنم و این تمام همت من باشد.
ماهها را اینچنین ورق زدم و در جستار ماهی بودم که ماه تو باشد.