روز بیست و دو سپتامبر۱۹۸۰ است، بناگهان خانم فیلیپا- منشی سفارت در اسلو، سراسیمه وارد اطاق من میشود و میگوید: شنیدید که عراق به فرودگاه مهرآباد تهران حمله کرده است؟.
میخکوب، تلویزیون و رادیوها را باز میکنیم. سیل خبرهای فوری و کوتاه جاری است. در اولین اخبار شامگاهی تلویزیون های سراسری نروژ، وتمامی اروپا و شاید کل جهان، خبر اول همین است، با نشان دادن صحنه هایی از شروع جنگ. پس از تیترها و خبرهای فوری آن، بناگهان سیل خبرنگاران، مصاحبه ای در فرودگاه پاریس با شاهپور بختیار و چند ژنرال بازنشسته لباس شخصی ایرانی، را نشان میدهند که از عراق با ایرفرانس به پاریس برگشته اند. این جمله بختیار- که نشان میدهد همانروز از بغداد برگشته اند- بهمین انشاء، هنوز در گوشم طنین انداز است که به زبان فرانسوی میگوید:
Si les occidentaux ne flirtent plus avec Khomeini il est fini maintenant
اگرغربی ها دست از لاس زدن با خمینی بر دارند دیگر کارش تمام است.
همین و همین، بهمین سادگی، با ذکرخاطره ای بس کوتاه برای شروع این گزارش گاهشماری، در ۱۵ بند فشرده و مختصر:
نخست: خمینی با شعار صدور انقلاب اسلامی به جهان – مطابق برنامه ای که در کتاب حکومت اسلامی – بخوانید ”مین کامپ یا نبرد من” هیتلر- اول عراق را که اکثریت شیعه دارد، انتخاب میکند و مرتبا به مردم عراق توصیه میکند– توصیه؟ بروبالا، دستور میدهد-، آخه رهبر مسلمین جهان است ارواح دلش!- که از حکومت بعثی سوسیالیست -عربی صدام حسین پیروی نکنند، مالیات و پول آب و برق ندهند وووووو، وخود را برای استقرار حکومت اسلامی، (یعنی اولین قمر اتحاد جماهیر اسلامی در عراق) آماده کنند.... این ها را هم آیت الله منتطری، بعدها گفت و نوشت و از اینکار خمینی گله کرد وگفت دردسر با همسایگان و مردم منطقه درست نکن، و هم اخیرا پاسدار رضایی و سایرسران بصراحت اعتراف کردند....
دوم: حکومت عراق، که سخت نگران شروع بنیادگرای اسلامی خمینیستی است، با یک اشتباه بزرگ- و تحت مشورت همین شاهپور بختیار و ژنرالهای رژیم گذشته، مبنی بر اینکه ارتش ایران از هم پاشیده و اگر حمله کنی خمینی سقوط میکند....، با حمله هوایی به فرودگاه تهران، جنگ را از نظر فیزیکی و حقوقی کلیک میزند...... مائده آسمانی برای خمینی نازل میشود، که درست همانروزها، به یک جنگ خارجی نیاز دارد، ( همانطور که در کتاب جورج اورول، بنام ”۱۹۸۴” آمده است)، تا اساس حکومت ولایت فقیه را بریزد- و نیروهای اصلی آن انقلاب صد درصد بهار ایران را- از سرراه بردارد.......
سوم: بطور طبیعی و خود جوش، بقایای ارتش ایران و نیروهای ملی و مردمی برای راندن ارتش عراق، که بزودی نواحی مرزی و خرمشهر را اشغال کرده اند، وارد جنگ و دفاع میشوند....
چهارم: مجاهدین خلق- که بزرگترین تشکل سیاسی اجتماعی هستند- با اینکه زیر شدیدترین سرکوب چماقداران و پاسداران و کمیته چی های خمینی قراردارند، در یک اطلاعیه رسمی جنگ را محکوم میکنند و برای دفاع از میهن، بسیج میدهند و خودشان، برای اخراج نیروهای خارجی اشغالگر در نواحی مرزی خوزستان- به جنگ می پردازند. طبق اسناد معتبر، خمینی، که رسما جنگ را یک مائده الهی توصیف کرده بود!- به پاسداران جاهل تازه سازماندهی شده- دستور محرمانه میدهد که مجاهدین را، که در حال جنگ با دشمن خارجی هستند، از پشت سر، هدف قرار دهند، تا از شرشان راحت شود...... با یک تیر دو هدف. این آغازاجرایی شدن فتنه استراتژیکی خمینی است.
پنجم: جنگ ادامه دارد، تا۲۱ ماه بعد، که نیروهای عراقی از خاک ایران خارج میشوند. مردم ایران و جهان آماده اند که با اقامه دعوای حقوقی، برای گرفتن غرامت جنگی وارد عمل شده و مکانیسم های دادگاه بین المللی را بکار بیاندازند. اما این تازه اول کار است و خمینی، که جز رویای امت اسلامی و حکومت مطلقه فقیه برعالم، ذره ای حس میهن پرستی و منافع و مصالح ملی ندارد، بنا دارد که با ادامه این جنگ، به مدت شش سال دیگر، وبا به کشتن دادن صدها هزار، و زخمی کردن صدها هزار نفر دیگر، و ویرانی هزاران شهر و ده و روستای دیگر، با شعارهای ”فتح قدس از طریق کربلا” و ”جنگ جنگ تا آخرین خانه و آخرین نفر”، برنامه پلید پدرخواندگی فرا داعشی - خلیفه گری خود را محقق سازد.
ششم: امام قلابی، که چند ماه قبل از شروع جنگ، به بهانه ناراحتی قلبی، از بیت المنحوس قم، به بیت العنکبوت جماران نقل مکان کرده، حالا دیگر جنگ خارجی را سرپوش و بهانه کرده، سرکوب تمام نهادها و احزاب دمکراتیک، که بعد از انقلاب ضد سلطنتی اندک فرصتی برای حضور پیدا کرده اند، را به اوج میرساند، وهم دمار از روزگار نیروهای انقلابی و مترقی و گرایش ها وادیان و مذاهب دیگر- در می آورد، تا حکومت تک حزبی مطلقه مربوطه را برقرار کند. قبل از آنهم که دولت موقت را، با بهره برداری از اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری دیپلماتهای آن، تارومار کرده بود.
و حالا با خروج سربازان عراقی از ایران، بجای صلح و پایان خونریزی، با شعارهای مسخره و فریبکارانه: ”جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم” و ”فتح قدس” میخواهد در بغداد اولین قمر خود را یعنی «یک جمهوری اسلامی» برپا کند. آخوند حکیم هم، به عنوان ولی فقیه صفر کیلومتر، با شماره موقت آماده خدمتگذاری برای خلیفه ام القرا ست!
هفتم: به بهانه این جنگ، هر تظاهرات و خواسته و یا نشریه و نوشته، و حرکت مسالمت آمیز اجتماعی، به خاک و خون کشیده شده و این «مائده آسمانی»، برای خمینی کارساز میشود. ”خفه شو! کشور در جنگ خارجی است و ملت در خطر است!” ووووو حمله و کشتن و دستگیری مجاهدین و نیروهای مترقی دیگر، که رفته رفته در حال ائتلاف هستند. کشتن هواداران بی سلاح مجاهدین و نیروهای مترقی، و همچنین هموطنان کرد و بلوچ و عرب و آذری و بهایی، با همین بهانه، با علم و کتل جنگ جنگ، به اوج میرسد. درست کاری که هیتلر کرد، و با سوء استفاده خمینی گونه از آتش گرفتن مجلس رایشتاگ آلمان، و بهمین بهانه، هم حکومت تک حزبی نازیونال سوسیالیزم، (حزب واحد نازیسم)، را تاسیس کرد و احزاب دیگررا منحل نمود و هم نابودی نسل دمکراسی خواهان، چپ ها و سوسیال دمکراتها و یهودیان را آغاز کرد (راه حل نهاییEnd Lösung ،)... بدین ترتیب راه حل برادر تشکیلاتی عقیدتی آدولف هیتلر، یعنی روح الله الموسوی الخمینی شباهت بسیار فاحشی، چون دوقلوهای یک هسته جنینی، بخود میگیرد. تنها تفاوت بین این دو برادر عقیدتی این است که هیتلر نام وسط – مثل موسوی- نداشت و در مرکز ثبت کلیسایی در اتریش غسل تعمید شده، و بنام ”آدولفوس هیتلر” ثبت نام شده است!. نه چرا! یک فرق دیگر: زبان آلمانی هیتلر خوب ولی زبان فارسی خمینی افتضاح بود!!
هشتم: در این وانفسای دیکتاتوری و خفقان، مجاهدین، در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ در یک تظاهرات شگفت انگیز، مسالمت آمیز، در تهران، تلاش میکنند، پروسه سیاسی در ایران را نجات دهند و نگذارند خفقان و دیکتاتوری از این بیشتر شود. اما خمینی شخصا دستور میدهد که تظاهرات را به خون بکشند، تیربارها در پشت بام های میدان فردوسی و در خیابانهای اطراف، جوانان این میهن را که چیزی جز آزادی نمیخواستند به خاک می اندازند، (یکی ازخواهران نگارنده، که بدلیل صدمه در این تظاهرات بعدا در بیمارستانی در نروژ جراحی شد، یک شاهد زنده در آن ماجراست). باری صدها تن کشته و هزاران تن دستگیر می شوند و اعدامهای دستجمعی از همان شب شروع میشود. در روزهای اول تیرماه، روزنامه های رژیم، عکس دختران دانش آموزی را منتشر کردند که بدون اینکه اسمشان را بدانند، آنها را اعدام کرده بودند و از والدین آنها میخواستند بیایند اسامی آنها را بگویند و وسایلشان را تحویل بگیرند.
نهم: دیگر راهی جز مقاومت در برابر این رژیم باقی نمی ماند. با الهام از اعلامیه جهانی حقوق بشر - که به صراحت در آن حق مشروع مقاومت و قیام و خیزش پذیرفته شده است- نیروهای مترقی و آزادیخواه، از مصدقی و چپ دمکراسی خواه (نه توده ای- اکثریتی که به فرموده برادر بزرگ در مسکو به پابوس پاسداران امام دجالان در جماران میرفتند و بعد هم به سلک زائران و راهیان کعبه خود در کاخ کرملین پیوستند!)، با محوریت مجاهدین و مسعود رجوی، و یارانی شهیر چون شکری پاکنژاد چپ مترقی، و بسیار گروه ها و شخصیت های ملی و روشنفکر و مبارز- شروع به هم پیوستگی و ائتلافی میکنند که میرود تا آلترناتیو دمکرایتک در مقابل غول از شیشه در آمده و جعبه شیطان، (پاندورا باکس)، ارتجاع مذهبی و فاشیسم دینی - شود. بدینسان پایه های ائتلاف تاریخی شورای ملی مقاومت ایران ریخته میشود.
مسعود رجوی، در ۳۰ تیر ۱۳۶۰ یعنی یک ماه بعد از قیام ۳۰ خرداد، در سالگرد قیام ۳۰ تیر، روز دفاع ملت از دولت ملی و دمکراتیک دکتر مصدق، تشکیل شورای ملی مقاومت را در تهران و از مخفیگاه خود اعلام میکند. در مرداد ماه، در حالیکه پاسداران و همدستان توده ای و اکثریتی آنها، دربدر دنبال مسعود رجوی میگردند، مسعود رجوی از پایگاه یکم شکاری در تهران با یک هواپیمای نظامی، به خلبانی کلنل بهزاد معزی، تهران را به سمت پاریس ترک میکند، تا رژیم سرکوبگر آخوندها را افشا و آلترناتیو دمکراتیک آنرا به جهان معرفی کند. یک ضربه بزرگ و غافلگیر کننده به رژیم آنهم از پایگاه یکم شکاری خودش!
دهم: قتل و کشتار و جنایت در کردستان و تهران و سراسر ایران، و درنده خوئی خمینی سفاک، به اوج خود میرسد و بناچار اعضای سازمان مجاهدین و دیگر گروههای جدی مخالف، به کردستان ایران، که در آن زمان هنوز بخشی از آن آزاد شده و خارج از کنترل رژیم آخوندی بود، و یا به اروپا کوچ میکنند...... همانکاری که تمامی جنبش های مقاومت اروپای زیر تسلط و اشغال نازیسم هیتلری کردند و رهبرانشان به آنسوی دریا در جزیره انگلستان منتقل شدند..... از شارل دوگل فرانسوی گرفته تا رهبران مقاومت لهستان و بلژیک و هلند، همه و همه، حتی پادشاه مشروطه نروژ ”هاکن” (نه پادشاه حزب واحد رستاخیزی)، ابتدا در ناحیه ”الوروم” نروژ، در کوه ها و بیشه ها، مقاومت را رهبری کرد. ولی مدت کوتاهی، پس از اعزام نیروی ضربتی توسط حکومت نازیسم در اسلو، برای دستگیری او، با کمک مردم و با یک کشتی بهمراه یک ناخدای وطن پرست (بخوانید خلبان قهرمان مقاومت ایران، سرهنگ بهزاد معزی.... ) به لندن آورده میشود. تعظیم وتکریم این نگارنده نثارکلنل معزی، این ارتشی ملی و ازادیخواه وطن باد !
یازدهم: بالاخره در اوایل خرداد ۱۳۶۱نیروهای عراقی از خاک ایران خارج میشوند و شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایران، ادامه جنگ را غیرمشروع اعلام میکنند و بر ضرورت آتش بس و صلح دست میگذارند. اما خمینی، که موجودیتش به جنگ و بحران گره خورده است، خواهان جنگ تا فتح کربلا و فتح قدس میشود و دانش آموزان و نوجوانان میهن را بیرحمانه به روی میدانهای مین می فرستد. ۷ ماه بعد از خروج نیروهای عراقی از میهن، آقای مسعود رجوی، در دی ماه ۱۳۶۱ (ژانویه ۱۹۸۳) در مقر اقامت خودش در پاریس، طارق عزیز نایب نخست وزیر وقت عراق را به حضور می پذیرد. او، از سوی دولت عراق، در جستجوی صلح به نزد نماینده واقعی مردم ایران آمده است. حاصل این ملاقات چند ساعته بیانیه صلحی است که همان زمان به انگلیسی و فارسی دراطلاعیه رسمی و نشریات مقاومت ایران منتشر شد، به این بیانیه نگاه کنید، میهن پرستی مقاومت ایران و رهبرش مسعود رجوی در آن موج میزند.
دوازدهم: متعاقبا در ۲۲ اسفند۱۳۶۱(مارس ۱۹۸۳)، مسئول شورا پس از بحث و گفتگو، طرح صلحی را در یک مقدمه و ۷ ماده، به اتفاق آراء به تصویب شورای ملی مقاومت میرساند، که دو حقیقت در آن موج میزند،: یکی پایان دادن به خونریزی و کشتار جوانان میهن، دیگر منافع ملی ایران. ننگ و نفرت بر خمینی و بازماندگان و فرزندان و نوادگان عقیدتی اش، که بیش از هر کس دیگر منافع ملی ما را به تاراج دادند.
این طرح تصریح میکند که “شورای ملی مقاومت قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر و مرزهای زمینی و رودخانه ای مندرج در این قرار داد را مبنای صلح عادلانه و پایدار اعلام میکند». هرکس که به تاریخ این جنگ آشنا باشد میداند که دولت عراق قرار داد ۱۹۷۵ را، که بوضوح به سود ایران بود، را در هنگام شروع جنگ رد کرده و آنرا پاره کرده بود. با اینحال طرح صلح شورا به اندازه ای قدرتمند بود که دولت عراق متعاقبا بطور رسمی در رسانه های خود اعلام کرد طرح صلح شورای ملی مقاومت مبنای قابل قبولی برای مذاکرات صلح بین طرفین است.
طبق این طرح «تعیین خسارتهای ناشی از جنگ به دیوان بین المللی لاهه جهت تعیین خسارتهای ناشی از جنگ و نحوه تادیه حقوق ایران» ارجاع میشود و «رای دیوان در این مورد لازم الاجرا خواهد بود».
در اهمیت این طرح ملی و میهن پرستانه همین بس که ۱۵ سال پس از سرنگونی حکومت پیشین عراق، و در حالیکه بیشتر حکام عراق در این پانزده سال اساسا مزدوران رژیم آخوندی بوده اند، رژیم نه توانسته قرار داد ۱۹۷۵ را با دولت عراق به ثبت بدهد و نه توانسته است مساله خسارتهای ناشی از جنگ و تادیه حقوق ایران را حل و فصل کند.
سیزدهم: بدنبال ملاقات صلح و طرح صلح شورای ملی مقاومت، مسئول شورا یک کارزار گسترده داخلی و بین المللی را به مدت چند سال رهبری مبکند، تا جنگ ضد ملی را در سطح بین المللی نامشروع نموده و در داخل کشور نیز بسیج جنگی رژیم را با شکست مواجه کند. مداحان خمینی بخاطر بیاورند که با ملودیهای مذهبی خوش آواز، جوانان و نوجوانان را برای فتح کربلا و قدس روانه کشتارگاه میکردند. حتی شبها در جبهه ها پاسداری ریشو را سوار بر یک اسب سفید در افق به نمایش در می آوردند و میخواندند: ”ای جبهه صاحب زمان آماده باش آماده باش!” منکه اعتقاد مذهبی ندارم اما در خیالم همیشه آرزومیکنم که یک امام زمان واقعی نسل شما آخونده های شیاد و جانی را بر کند که چنین از خدا و پیامبر و امامان شیعه سوء استفاده سخیف کرده و نوجوانان ایران را پرپر و قطعه قطعه در زیر شنی تانک ها و برروی میدانهای مین کردید!
این طرح صلح توسط شش هزار شخصیت طراز اول جهان و سیاستمداران عمده و نمایندگان پارلمان های دمکراتیک سراسر عالم- مورد تایید و حمایت قرار گرفت. کتابی حاوی چندین هزار از این نام ها و نامه ها و امضا ها، همانموقع چاپ شد که اکنون در آرشیو شورای ملی مقاومت ثبت و بایگانی است.......در میان امضا کنندگان و حامیان این طرح افرادی مانند تونی بلر و گوردن براون و جک استراو (نخست وزیران و وزیر خارجه بعدی انگلستان) و خانم گروه هارلم بروتلند (نخست وزیر بعدی نروژ)، و گای ورهوفشتاد، معاون نخست وزیر بلژیک و نخست وزیر بعدی این کشور و بسیاری دیگر به چشم میخورند که بهمین بسنده میکنم......
اما خمینی قبول نمیکند و شش سال دیگر جنگ را، با به اوج رساندن ویرانی گسترده تر خاک و مال و منال ایران، و به کشتن دادن و زخمی کردن هزاران هزار جوان ایرانی در جبهه هایی که او آنرا حق علیه باطل اعلام کرد- ادامه داد. عکس های کلاسهای درسی مدارس و دبیرستانها، با انبوه گل بر صندلی ها- که گاهی تعداد صندلی های خالی بیش از نصف تعداد محصلین حاضر است- هنوز دل و روح و روان را ریش ریش میکند....... باش تا سوز ناله های مادران سر از سجده بر نداشته (به لسان با شکوه شاملو) ریش و ریشه تان را بسوزاند!
چهاردهم: درست چهار سال بعد از خروج نیروهای عراقی از خاک ایران، و بعد از اینکه هم دولت عراق و هم جامعه جهانی طرح صلح شورا را به رسمیت می شناسد، و در حالیکه شورای امنیت ملل متحد چندین و چند قطعنامه برای پایان جنگ و برقراری صلح میدهد، و خمینی تنها طرفی است که آنرا رد میکند، مسعود رجوی رهبر مقاومت ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران بر اساس یک مصوبه شورای ملی مقاومت در خرداد ۱۳۶۵(ژوئن ۱۹۸۶) مرکز خود را از پاریس به عراق و کنار مرزهای ایران منتقل میکند، تا نیروهای مقاومت را در آنجا سازماندهی کند.
از چند ماه قبل رژیم آخوندی با، به گروگان گرفتن فرانسویهایی در لبنان، به دولت این کشور فشار میگذارد تا بر مسعود رجوی اعمال محدودیت نموده و او را وادار کند که این کشور را ترک نماید. با روی کار آمدن دولت دست راستی، به نخست وزیری ژاک شیراک، در فرانسه در مارس ۱۹۸۶ فشارهای دولت فرانسه بر مجاهدین بیشترمیشود. بعدها فاش شد که این دولت به رژیم ایران چراغ سبز داده است که، اگر علیه مسعود رجوی دست به اقدامات تروریستی بزند، چشم پوشی میکند. در همان ایام یک طرح تروریستی علیه رهبر مقاومت در نزدیکی مقر اقامت ایشان، و در محل تردد وی کشف و خنثی میشود. جالب است که در همان زمان نیز اطلاعات آخوندی و سرویسهای مربوطه محلی برخی از اپوزیسیون نماهای ایرانی را، برای اعمال فشار به مجاهدین و رهبر این مقاومت در مقر اقامتش به کار میگیرند که همان زمان در اطلاعیه های شورای ملی مقاومت به جهانیان اعلام میشود.
با انتقال مسعود رجوی به عراق، ارتش آزادیبخش ملی ایران تشکیل میشود و به سرعت رشد و گسترش پیدا میکند، حضور مسعود رجوی در عراق هیچ مشروعیتی برای جنگ باقی نمیگذارد. بخصوص که مسعود رجوی در یک اقدام سمبلیک و هوشیارانه (من نگارنده غیر مذهبی، البته به جنبه های مذهبی و اعتقادی آن کاری ندارم)، پس از ورود به عراق مستقیما از فرودگاه به کربلا و نجف و زیارت امامان شیعه رفته و میگوید که ما در عراق به امام حسین پناه آورده ایم. این پیامهای روشنی برای همه طرفها منجمله صاحبخانه جدید است. اما مهمترین پیام آن به مردم ایران است، و ایضا به خمینی مرتجع و ستمگر که بر مذهب اکثریت مردم ایران چنگ انداخته و خود را تنها نماینده آن میداند. اکثریت مردمی که قرنهاست، براساس اعتقادات مذهب شیعه خود، بعنوان یک سمبل تاریخی در این مذهب، علایق دینی و عاطفی به امام حسین دارند. هموطن خوب توجه کنید در مقابل شعار های منحوس استراتژیک خمینی برای تشکیل ولایت فقیه در عراق که جنگ جنگ تا فتح کربلا، و بعدا قدس و بیت المقدس بود، مسعود رجوی با شعار صلح و پایان جنگ خانمانسوزی که خمینی شش سال دیگر ادامه داد، با همان اهرم سمبلیک دینی و عقیدتی، با هوشی تاریخی و با خلع سلاح ایدئولوژی مخوف خمینی تفسیرشده از اسلام و شیعه، و با این اکت استراتژیک، توی دهن خمینی میزند که ای دیو برگرده دین و مذهب اکثریت مردم ایران و عراق سوارشده، با این طرح صلح مورد قبول جامعه جهانی دیگر برای رفتن به کربلا نیازی به جنگ نیست، نیازی به این همه کشته نیست، و ادامه نامشروع این جنگ خانمانسوز بین عراق و ایران تنها کارتو خمینی است. کربلا و نجف با صلح در دسترس است. ای ستمگر ارتجاع قرون تیره وتار، ما داغ فتح عراق و جاهای دیگر را هم، با همین ارتش آزادیبخش ملی ایران به دلت مینشانیم، که نشاندیم. باری با حضور مسعود رجوی در عراق بسیاری از خلبانان و افسران ارتش دست از جنگ کشیدند. صلح به تمام معنا در دسترس بود...
پانزدهم: در چنین شرایطی بود که ارتش آزادیبخش که، کاملا مستقل از ارتش و دولت عراق عمل میکرد و سلاحهایش را یا از رژیم غنیمت گرفته بود و یا اینکه خریداری کرده بود، ضربات جانکاهی به رژیم میزند. عملیات بزرگ چلچراغ و آزادی شهر مهران، و به اسارت در آمدن بیش از ۱۵۰۰ تن از نیروهای رژیم در۳۰ خرداد ۱۳۶۷ یک شوک بزرگ برای رژیم میشود. بسیاری از کارشناسان بین المللی و حتی وزارتخارجه آمریکا، رسما و علنا از رشد و گسترش ارتش آزادیبخش و پیشرفتهای آن و استقبال جوانان از آن شگفت زده بودند. طنز تاریخ را بشنوید که تمام نمایندگان مجالس و محافل کشورهای غربی، که با ما در گفتگو بودند، از کار ما حمایت میکردند و دولتهایشان هم برای جلوگیری از تحقق ”حکومت جهانی اسلام” خمینی، بخوانید استقرار نژاد ژرمنیک هیتلر بر سراسر جهان، علیه خمینی و ادامه جنگش به کشور عراق یاری میرساندند. چرا که آنروز هیتلر وموسیلینی و هیروهیتوی زمان خمینی بود و بس و نه کس دیگری....
به این ترتیب مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی ایران مهمترین عامل داخلی در به شکست کشاندن جنگ طلبی فاشیسم مذهبی خمینی و ریختن زهر آتش بس به حلقوم خمینی و دق مرگ کردن او میشوند. البته او قبل از قالب تهی کردن، و بدیار لعنت و بدیدار ظالمان و ستمگران تاریخ رفتن- چند ده هزار مجاهد و مبارز را، در زندانها و گوشه و کنار ایران قتل عام میکند، تا این توشه ثقیل لعنت تاریخی را با خود، سوقاتی، برای آنان بخصوص تقدیمی به برادر ضحاک، با خود به گور ببرد.
براستی که این یکی از بزرگترین افتخارات تاریخ مردم ایران است که، در چنین شرایط سهمگینی، یک مقاومت ملی و مردمی زنان و مردان فداکاری دارد که تا بن استخوان به آرمان آزادی و استقلال ایران وفادار هستند. اگر سرهنگ اشلوفنبرگ و نیروهای ملی و مردمی و مقاومت تازه قوام یافته بنام رزهای سفید، هم میتوانستند که چنین ارتش آزادیبخشی را تشکیل دهند، جهان و خود آلمان چنین با خاک یکسان و ویرانه ای بر دریایی از شش میلیون خون مردم دنیا نمیشد. سرهنگ وطن پرست کلنل اشلوفنبرگ حتی تا پای کشتن هیتلر رفت اما متاسفانه کیف انفجاریش درجایی که باید در زیر پای خمینی دوران یعنی هیتلر باشد قرار نگرفت و انفجارش کار را یکسره نکرد. آری و صد آری، اگر آن مقاومت قوام میگرفت و یک شورای ملی مقاومت، که شهدایی نامدارای مانند شهید ”سوفی شون” و برادرش ”هانس” پایه ریزی کردند موفق میشد- نمیگذاشتند که هیتلر، با شعار مین کامپی رفع فتنه دمکراسی خواهان، سوسیالیسم و جهود و استکبار جهانی از عالم- چنین جنگ مخوفی را بر بشریت تحمیل و قبل از همه کشور آلمان را به نابودی بکشاند.......، آیا در این صورت روند تاریخ مدرن بشریت بنحو بسیار مثبتی متفاوت نبود؟ کما اینکه اگر ارتش آزادیبخش ملی ایران در کار نبود و خمینی موفق میشد کنترل عراق را در دست بگیرد، و بعد به سراغ کشورهای دیگر در منطقه برود، آیا سرنوشت منطقه و جهان بنحو بسیاروحشت آوری، رقم نمیخورد.
ای هم میهن آگاه، حالا با این گاهشمار پانزده گانه، که اسناد و مدارک آن کلمه به کلمه آن موجود است، و با در نظر گرفتن اینکه اخیرا داستان چگونگی شروع جنگ را از خود سران بازنشسته پاسدار و حتی در خاطرات شان بویژه در نامه ها و خاطرات جانشین تعیین شده خمینی – یعنی آیت الله منتطری شنیدید و خواندید- قضاوت کنید که داستان از اول تا کنون در چه روندی پیش رفته است. کی خائن است و کی خادم میهن سرفراز.
حالا ببینید تا چه اندازه کر هماهنگ آخوندهای حاکم و برخی از اپوزیسیون نماهای خارجه نشین، که میخواهند جنگ ضد ملی را ملی و اقدامات مقاومت برای صلح را ضد ملی جلوه دهند، تا چه اندازه مسخره و بالکل آبرو باخته است. آنها تنها صدای هارترین باندهای حاکم را اکو و انعکاس میدهند، زیرا بشدت نگران سرنگونی رژیم و ورشکستگی خودشان هستند.
بقول برشت: کسی که حقیقت را نمی داند نادان است و اما کسی که حقیقت را میداند و کتمان میکند، تبهکار است.
هم وطن عزیزم، این گاهشمار پانزده بندی تقدیم است به شما و قیام قهرمانه تان برای پاک کردن مام میهن و منطقه وجهان از لوث خمینیسم ویرانگر و ایرانسوز و ضحاک و نرون و ادولف هیتلر دوران ما. پیروز باشید.
میخکوب، تلویزیون و رادیوها را باز میکنیم. سیل خبرهای فوری و کوتاه جاری است. در اولین اخبار شامگاهی تلویزیون های سراسری نروژ، وتمامی اروپا و شاید کل جهان، خبر اول همین است، با نشان دادن صحنه هایی از شروع جنگ. پس از تیترها و خبرهای فوری آن، بناگهان سیل خبرنگاران، مصاحبه ای در فرودگاه پاریس با شاهپور بختیار و چند ژنرال بازنشسته لباس شخصی ایرانی، را نشان میدهند که از عراق با ایرفرانس به پاریس برگشته اند. این جمله بختیار- که نشان میدهد همانروز از بغداد برگشته اند- بهمین انشاء، هنوز در گوشم طنین انداز است که به زبان فرانسوی میگوید:
Si les occidentaux ne flirtent plus avec Khomeini il est fini maintenant
اگرغربی ها دست از لاس زدن با خمینی بر دارند دیگر کارش تمام است.
همین و همین، بهمین سادگی، با ذکرخاطره ای بس کوتاه برای شروع این گزارش گاهشماری، در ۱۵ بند فشرده و مختصر:
نخست: خمینی با شعار صدور انقلاب اسلامی به جهان – مطابق برنامه ای که در کتاب حکومت اسلامی – بخوانید ”مین کامپ یا نبرد من” هیتلر- اول عراق را که اکثریت شیعه دارد، انتخاب میکند و مرتبا به مردم عراق توصیه میکند– توصیه؟ بروبالا، دستور میدهد-، آخه رهبر مسلمین جهان است ارواح دلش!- که از حکومت بعثی سوسیالیست -عربی صدام حسین پیروی نکنند، مالیات و پول آب و برق ندهند وووووو، وخود را برای استقرار حکومت اسلامی، (یعنی اولین قمر اتحاد جماهیر اسلامی در عراق) آماده کنند.... این ها را هم آیت الله منتطری، بعدها گفت و نوشت و از اینکار خمینی گله کرد وگفت دردسر با همسایگان و مردم منطقه درست نکن، و هم اخیرا پاسدار رضایی و سایرسران بصراحت اعتراف کردند....
دوم: حکومت عراق، که سخت نگران شروع بنیادگرای اسلامی خمینیستی است، با یک اشتباه بزرگ- و تحت مشورت همین شاهپور بختیار و ژنرالهای رژیم گذشته، مبنی بر اینکه ارتش ایران از هم پاشیده و اگر حمله کنی خمینی سقوط میکند....، با حمله هوایی به فرودگاه تهران، جنگ را از نظر فیزیکی و حقوقی کلیک میزند...... مائده آسمانی برای خمینی نازل میشود، که درست همانروزها، به یک جنگ خارجی نیاز دارد، ( همانطور که در کتاب جورج اورول، بنام ”۱۹۸۴” آمده است)، تا اساس حکومت ولایت فقیه را بریزد- و نیروهای اصلی آن انقلاب صد درصد بهار ایران را- از سرراه بردارد.......
سوم: بطور طبیعی و خود جوش، بقایای ارتش ایران و نیروهای ملی و مردمی برای راندن ارتش عراق، که بزودی نواحی مرزی و خرمشهر را اشغال کرده اند، وارد جنگ و دفاع میشوند....
چهارم: مجاهدین خلق- که بزرگترین تشکل سیاسی اجتماعی هستند- با اینکه زیر شدیدترین سرکوب چماقداران و پاسداران و کمیته چی های خمینی قراردارند، در یک اطلاعیه رسمی جنگ را محکوم میکنند و برای دفاع از میهن، بسیج میدهند و خودشان، برای اخراج نیروهای خارجی اشغالگر در نواحی مرزی خوزستان- به جنگ می پردازند. طبق اسناد معتبر، خمینی، که رسما جنگ را یک مائده الهی توصیف کرده بود!- به پاسداران جاهل تازه سازماندهی شده- دستور محرمانه میدهد که مجاهدین را، که در حال جنگ با دشمن خارجی هستند، از پشت سر، هدف قرار دهند، تا از شرشان راحت شود...... با یک تیر دو هدف. این آغازاجرایی شدن فتنه استراتژیکی خمینی است.
پنجم: جنگ ادامه دارد، تا۲۱ ماه بعد، که نیروهای عراقی از خاک ایران خارج میشوند. مردم ایران و جهان آماده اند که با اقامه دعوای حقوقی، برای گرفتن غرامت جنگی وارد عمل شده و مکانیسم های دادگاه بین المللی را بکار بیاندازند. اما این تازه اول کار است و خمینی، که جز رویای امت اسلامی و حکومت مطلقه فقیه برعالم، ذره ای حس میهن پرستی و منافع و مصالح ملی ندارد، بنا دارد که با ادامه این جنگ، به مدت شش سال دیگر، وبا به کشتن دادن صدها هزار، و زخمی کردن صدها هزار نفر دیگر، و ویرانی هزاران شهر و ده و روستای دیگر، با شعارهای ”فتح قدس از طریق کربلا” و ”جنگ جنگ تا آخرین خانه و آخرین نفر”، برنامه پلید پدرخواندگی فرا داعشی - خلیفه گری خود را محقق سازد.
ششم: امام قلابی، که چند ماه قبل از شروع جنگ، به بهانه ناراحتی قلبی، از بیت المنحوس قم، به بیت العنکبوت جماران نقل مکان کرده، حالا دیگر جنگ خارجی را سرپوش و بهانه کرده، سرکوب تمام نهادها و احزاب دمکراتیک، که بعد از انقلاب ضد سلطنتی اندک فرصتی برای حضور پیدا کرده اند، را به اوج میرساند، وهم دمار از روزگار نیروهای انقلابی و مترقی و گرایش ها وادیان و مذاهب دیگر- در می آورد، تا حکومت تک حزبی مطلقه مربوطه را برقرار کند. قبل از آنهم که دولت موقت را، با بهره برداری از اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری دیپلماتهای آن، تارومار کرده بود.
و حالا با خروج سربازان عراقی از ایران، بجای صلح و پایان خونریزی، با شعارهای مسخره و فریبکارانه: ”جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم” و ”فتح قدس” میخواهد در بغداد اولین قمر خود را یعنی «یک جمهوری اسلامی» برپا کند. آخوند حکیم هم، به عنوان ولی فقیه صفر کیلومتر، با شماره موقت آماده خدمتگذاری برای خلیفه ام القرا ست!
هفتم: به بهانه این جنگ، هر تظاهرات و خواسته و یا نشریه و نوشته، و حرکت مسالمت آمیز اجتماعی، به خاک و خون کشیده شده و این «مائده آسمانی»، برای خمینی کارساز میشود. ”خفه شو! کشور در جنگ خارجی است و ملت در خطر است!” ووووو حمله و کشتن و دستگیری مجاهدین و نیروهای مترقی دیگر، که رفته رفته در حال ائتلاف هستند. کشتن هواداران بی سلاح مجاهدین و نیروهای مترقی، و همچنین هموطنان کرد و بلوچ و عرب و آذری و بهایی، با همین بهانه، با علم و کتل جنگ جنگ، به اوج میرسد. درست کاری که هیتلر کرد، و با سوء استفاده خمینی گونه از آتش گرفتن مجلس رایشتاگ آلمان، و بهمین بهانه، هم حکومت تک حزبی نازیونال سوسیالیزم، (حزب واحد نازیسم)، را تاسیس کرد و احزاب دیگررا منحل نمود و هم نابودی نسل دمکراسی خواهان، چپ ها و سوسیال دمکراتها و یهودیان را آغاز کرد (راه حل نهاییEnd Lösung ،)... بدین ترتیب راه حل برادر تشکیلاتی عقیدتی آدولف هیتلر، یعنی روح الله الموسوی الخمینی شباهت بسیار فاحشی، چون دوقلوهای یک هسته جنینی، بخود میگیرد. تنها تفاوت بین این دو برادر عقیدتی این است که هیتلر نام وسط – مثل موسوی- نداشت و در مرکز ثبت کلیسایی در اتریش غسل تعمید شده، و بنام ”آدولفوس هیتلر” ثبت نام شده است!. نه چرا! یک فرق دیگر: زبان آلمانی هیتلر خوب ولی زبان فارسی خمینی افتضاح بود!!
هشتم: در این وانفسای دیکتاتوری و خفقان، مجاهدین، در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ در یک تظاهرات شگفت انگیز، مسالمت آمیز، در تهران، تلاش میکنند، پروسه سیاسی در ایران را نجات دهند و نگذارند خفقان و دیکتاتوری از این بیشتر شود. اما خمینی شخصا دستور میدهد که تظاهرات را به خون بکشند، تیربارها در پشت بام های میدان فردوسی و در خیابانهای اطراف، جوانان این میهن را که چیزی جز آزادی نمیخواستند به خاک می اندازند، (یکی ازخواهران نگارنده، که بدلیل صدمه در این تظاهرات بعدا در بیمارستانی در نروژ جراحی شد، یک شاهد زنده در آن ماجراست). باری صدها تن کشته و هزاران تن دستگیر می شوند و اعدامهای دستجمعی از همان شب شروع میشود. در روزهای اول تیرماه، روزنامه های رژیم، عکس دختران دانش آموزی را منتشر کردند که بدون اینکه اسمشان را بدانند، آنها را اعدام کرده بودند و از والدین آنها میخواستند بیایند اسامی آنها را بگویند و وسایلشان را تحویل بگیرند.
نهم: دیگر راهی جز مقاومت در برابر این رژیم باقی نمی ماند. با الهام از اعلامیه جهانی حقوق بشر - که به صراحت در آن حق مشروع مقاومت و قیام و خیزش پذیرفته شده است- نیروهای مترقی و آزادیخواه، از مصدقی و چپ دمکراسی خواه (نه توده ای- اکثریتی که به فرموده برادر بزرگ در مسکو به پابوس پاسداران امام دجالان در جماران میرفتند و بعد هم به سلک زائران و راهیان کعبه خود در کاخ کرملین پیوستند!)، با محوریت مجاهدین و مسعود رجوی، و یارانی شهیر چون شکری پاکنژاد چپ مترقی، و بسیار گروه ها و شخصیت های ملی و روشنفکر و مبارز- شروع به هم پیوستگی و ائتلافی میکنند که میرود تا آلترناتیو دمکرایتک در مقابل غول از شیشه در آمده و جعبه شیطان، (پاندورا باکس)، ارتجاع مذهبی و فاشیسم دینی - شود. بدینسان پایه های ائتلاف تاریخی شورای ملی مقاومت ایران ریخته میشود.
مسعود رجوی، در ۳۰ تیر ۱۳۶۰ یعنی یک ماه بعد از قیام ۳۰ خرداد، در سالگرد قیام ۳۰ تیر، روز دفاع ملت از دولت ملی و دمکراتیک دکتر مصدق، تشکیل شورای ملی مقاومت را در تهران و از مخفیگاه خود اعلام میکند. در مرداد ماه، در حالیکه پاسداران و همدستان توده ای و اکثریتی آنها، دربدر دنبال مسعود رجوی میگردند، مسعود رجوی از پایگاه یکم شکاری در تهران با یک هواپیمای نظامی، به خلبانی کلنل بهزاد معزی، تهران را به سمت پاریس ترک میکند، تا رژیم سرکوبگر آخوندها را افشا و آلترناتیو دمکراتیک آنرا به جهان معرفی کند. یک ضربه بزرگ و غافلگیر کننده به رژیم آنهم از پایگاه یکم شکاری خودش!
دهم: قتل و کشتار و جنایت در کردستان و تهران و سراسر ایران، و درنده خوئی خمینی سفاک، به اوج خود میرسد و بناچار اعضای سازمان مجاهدین و دیگر گروههای جدی مخالف، به کردستان ایران، که در آن زمان هنوز بخشی از آن آزاد شده و خارج از کنترل رژیم آخوندی بود، و یا به اروپا کوچ میکنند...... همانکاری که تمامی جنبش های مقاومت اروپای زیر تسلط و اشغال نازیسم هیتلری کردند و رهبرانشان به آنسوی دریا در جزیره انگلستان منتقل شدند..... از شارل دوگل فرانسوی گرفته تا رهبران مقاومت لهستان و بلژیک و هلند، همه و همه، حتی پادشاه مشروطه نروژ ”هاکن” (نه پادشاه حزب واحد رستاخیزی)، ابتدا در ناحیه ”الوروم” نروژ، در کوه ها و بیشه ها، مقاومت را رهبری کرد. ولی مدت کوتاهی، پس از اعزام نیروی ضربتی توسط حکومت نازیسم در اسلو، برای دستگیری او، با کمک مردم و با یک کشتی بهمراه یک ناخدای وطن پرست (بخوانید خلبان قهرمان مقاومت ایران، سرهنگ بهزاد معزی.... ) به لندن آورده میشود. تعظیم وتکریم این نگارنده نثارکلنل معزی، این ارتشی ملی و ازادیخواه وطن باد !
یازدهم: بالاخره در اوایل خرداد ۱۳۶۱نیروهای عراقی از خاک ایران خارج میشوند و شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایران، ادامه جنگ را غیرمشروع اعلام میکنند و بر ضرورت آتش بس و صلح دست میگذارند. اما خمینی، که موجودیتش به جنگ و بحران گره خورده است، خواهان جنگ تا فتح کربلا و فتح قدس میشود و دانش آموزان و نوجوانان میهن را بیرحمانه به روی میدانهای مین می فرستد. ۷ ماه بعد از خروج نیروهای عراقی از میهن، آقای مسعود رجوی، در دی ماه ۱۳۶۱ (ژانویه ۱۹۸۳) در مقر اقامت خودش در پاریس، طارق عزیز نایب نخست وزیر وقت عراق را به حضور می پذیرد. او، از سوی دولت عراق، در جستجوی صلح به نزد نماینده واقعی مردم ایران آمده است. حاصل این ملاقات چند ساعته بیانیه صلحی است که همان زمان به انگلیسی و فارسی دراطلاعیه رسمی و نشریات مقاومت ایران منتشر شد، به این بیانیه نگاه کنید، میهن پرستی مقاومت ایران و رهبرش مسعود رجوی در آن موج میزند.
دوازدهم: متعاقبا در ۲۲ اسفند۱۳۶۱(مارس ۱۹۸۳)، مسئول شورا پس از بحث و گفتگو، طرح صلحی را در یک مقدمه و ۷ ماده، به اتفاق آراء به تصویب شورای ملی مقاومت میرساند، که دو حقیقت در آن موج میزند،: یکی پایان دادن به خونریزی و کشتار جوانان میهن، دیگر منافع ملی ایران. ننگ و نفرت بر خمینی و بازماندگان و فرزندان و نوادگان عقیدتی اش، که بیش از هر کس دیگر منافع ملی ما را به تاراج دادند.
این طرح تصریح میکند که “شورای ملی مقاومت قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر و مرزهای زمینی و رودخانه ای مندرج در این قرار داد را مبنای صلح عادلانه و پایدار اعلام میکند». هرکس که به تاریخ این جنگ آشنا باشد میداند که دولت عراق قرار داد ۱۹۷۵ را، که بوضوح به سود ایران بود، را در هنگام شروع جنگ رد کرده و آنرا پاره کرده بود. با اینحال طرح صلح شورا به اندازه ای قدرتمند بود که دولت عراق متعاقبا بطور رسمی در رسانه های خود اعلام کرد طرح صلح شورای ملی مقاومت مبنای قابل قبولی برای مذاکرات صلح بین طرفین است.
طبق این طرح «تعیین خسارتهای ناشی از جنگ به دیوان بین المللی لاهه جهت تعیین خسارتهای ناشی از جنگ و نحوه تادیه حقوق ایران» ارجاع میشود و «رای دیوان در این مورد لازم الاجرا خواهد بود».
در اهمیت این طرح ملی و میهن پرستانه همین بس که ۱۵ سال پس از سرنگونی حکومت پیشین عراق، و در حالیکه بیشتر حکام عراق در این پانزده سال اساسا مزدوران رژیم آخوندی بوده اند، رژیم نه توانسته قرار داد ۱۹۷۵ را با دولت عراق به ثبت بدهد و نه توانسته است مساله خسارتهای ناشی از جنگ و تادیه حقوق ایران را حل و فصل کند.
سیزدهم: بدنبال ملاقات صلح و طرح صلح شورای ملی مقاومت، مسئول شورا یک کارزار گسترده داخلی و بین المللی را به مدت چند سال رهبری مبکند، تا جنگ ضد ملی را در سطح بین المللی نامشروع نموده و در داخل کشور نیز بسیج جنگی رژیم را با شکست مواجه کند. مداحان خمینی بخاطر بیاورند که با ملودیهای مذهبی خوش آواز، جوانان و نوجوانان را برای فتح کربلا و قدس روانه کشتارگاه میکردند. حتی شبها در جبهه ها پاسداری ریشو را سوار بر یک اسب سفید در افق به نمایش در می آوردند و میخواندند: ”ای جبهه صاحب زمان آماده باش آماده باش!” منکه اعتقاد مذهبی ندارم اما در خیالم همیشه آرزومیکنم که یک امام زمان واقعی نسل شما آخونده های شیاد و جانی را بر کند که چنین از خدا و پیامبر و امامان شیعه سوء استفاده سخیف کرده و نوجوانان ایران را پرپر و قطعه قطعه در زیر شنی تانک ها و برروی میدانهای مین کردید!
این طرح صلح توسط شش هزار شخصیت طراز اول جهان و سیاستمداران عمده و نمایندگان پارلمان های دمکراتیک سراسر عالم- مورد تایید و حمایت قرار گرفت. کتابی حاوی چندین هزار از این نام ها و نامه ها و امضا ها، همانموقع چاپ شد که اکنون در آرشیو شورای ملی مقاومت ثبت و بایگانی است.......در میان امضا کنندگان و حامیان این طرح افرادی مانند تونی بلر و گوردن براون و جک استراو (نخست وزیران و وزیر خارجه بعدی انگلستان) و خانم گروه هارلم بروتلند (نخست وزیر بعدی نروژ)، و گای ورهوفشتاد، معاون نخست وزیر بلژیک و نخست وزیر بعدی این کشور و بسیاری دیگر به چشم میخورند که بهمین بسنده میکنم......
اما خمینی قبول نمیکند و شش سال دیگر جنگ را، با به اوج رساندن ویرانی گسترده تر خاک و مال و منال ایران، و به کشتن دادن و زخمی کردن هزاران هزار جوان ایرانی در جبهه هایی که او آنرا حق علیه باطل اعلام کرد- ادامه داد. عکس های کلاسهای درسی مدارس و دبیرستانها، با انبوه گل بر صندلی ها- که گاهی تعداد صندلی های خالی بیش از نصف تعداد محصلین حاضر است- هنوز دل و روح و روان را ریش ریش میکند....... باش تا سوز ناله های مادران سر از سجده بر نداشته (به لسان با شکوه شاملو) ریش و ریشه تان را بسوزاند!
چهاردهم: درست چهار سال بعد از خروج نیروهای عراقی از خاک ایران، و بعد از اینکه هم دولت عراق و هم جامعه جهانی طرح صلح شورا را به رسمیت می شناسد، و در حالیکه شورای امنیت ملل متحد چندین و چند قطعنامه برای پایان جنگ و برقراری صلح میدهد، و خمینی تنها طرفی است که آنرا رد میکند، مسعود رجوی رهبر مقاومت ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران بر اساس یک مصوبه شورای ملی مقاومت در خرداد ۱۳۶۵(ژوئن ۱۹۸۶) مرکز خود را از پاریس به عراق و کنار مرزهای ایران منتقل میکند، تا نیروهای مقاومت را در آنجا سازماندهی کند.
از چند ماه قبل رژیم آخوندی با، به گروگان گرفتن فرانسویهایی در لبنان، به دولت این کشور فشار میگذارد تا بر مسعود رجوی اعمال محدودیت نموده و او را وادار کند که این کشور را ترک نماید. با روی کار آمدن دولت دست راستی، به نخست وزیری ژاک شیراک، در فرانسه در مارس ۱۹۸۶ فشارهای دولت فرانسه بر مجاهدین بیشترمیشود. بعدها فاش شد که این دولت به رژیم ایران چراغ سبز داده است که، اگر علیه مسعود رجوی دست به اقدامات تروریستی بزند، چشم پوشی میکند. در همان ایام یک طرح تروریستی علیه رهبر مقاومت در نزدیکی مقر اقامت ایشان، و در محل تردد وی کشف و خنثی میشود. جالب است که در همان زمان نیز اطلاعات آخوندی و سرویسهای مربوطه محلی برخی از اپوزیسیون نماهای ایرانی را، برای اعمال فشار به مجاهدین و رهبر این مقاومت در مقر اقامتش به کار میگیرند که همان زمان در اطلاعیه های شورای ملی مقاومت به جهانیان اعلام میشود.
با انتقال مسعود رجوی به عراق، ارتش آزادیبخش ملی ایران تشکیل میشود و به سرعت رشد و گسترش پیدا میکند، حضور مسعود رجوی در عراق هیچ مشروعیتی برای جنگ باقی نمیگذارد. بخصوص که مسعود رجوی در یک اقدام سمبلیک و هوشیارانه (من نگارنده غیر مذهبی، البته به جنبه های مذهبی و اعتقادی آن کاری ندارم)، پس از ورود به عراق مستقیما از فرودگاه به کربلا و نجف و زیارت امامان شیعه رفته و میگوید که ما در عراق به امام حسین پناه آورده ایم. این پیامهای روشنی برای همه طرفها منجمله صاحبخانه جدید است. اما مهمترین پیام آن به مردم ایران است، و ایضا به خمینی مرتجع و ستمگر که بر مذهب اکثریت مردم ایران چنگ انداخته و خود را تنها نماینده آن میداند. اکثریت مردمی که قرنهاست، براساس اعتقادات مذهب شیعه خود، بعنوان یک سمبل تاریخی در این مذهب، علایق دینی و عاطفی به امام حسین دارند. هموطن خوب توجه کنید در مقابل شعار های منحوس استراتژیک خمینی برای تشکیل ولایت فقیه در عراق که جنگ جنگ تا فتح کربلا، و بعدا قدس و بیت المقدس بود، مسعود رجوی با شعار صلح و پایان جنگ خانمانسوزی که خمینی شش سال دیگر ادامه داد، با همان اهرم سمبلیک دینی و عقیدتی، با هوشی تاریخی و با خلع سلاح ایدئولوژی مخوف خمینی تفسیرشده از اسلام و شیعه، و با این اکت استراتژیک، توی دهن خمینی میزند که ای دیو برگرده دین و مذهب اکثریت مردم ایران و عراق سوارشده، با این طرح صلح مورد قبول جامعه جهانی دیگر برای رفتن به کربلا نیازی به جنگ نیست، نیازی به این همه کشته نیست، و ادامه نامشروع این جنگ خانمانسوز بین عراق و ایران تنها کارتو خمینی است. کربلا و نجف با صلح در دسترس است. ای ستمگر ارتجاع قرون تیره وتار، ما داغ فتح عراق و جاهای دیگر را هم، با همین ارتش آزادیبخش ملی ایران به دلت مینشانیم، که نشاندیم. باری با حضور مسعود رجوی در عراق بسیاری از خلبانان و افسران ارتش دست از جنگ کشیدند. صلح به تمام معنا در دسترس بود...
پانزدهم: در چنین شرایطی بود که ارتش آزادیبخش که، کاملا مستقل از ارتش و دولت عراق عمل میکرد و سلاحهایش را یا از رژیم غنیمت گرفته بود و یا اینکه خریداری کرده بود، ضربات جانکاهی به رژیم میزند. عملیات بزرگ چلچراغ و آزادی شهر مهران، و به اسارت در آمدن بیش از ۱۵۰۰ تن از نیروهای رژیم در۳۰ خرداد ۱۳۶۷ یک شوک بزرگ برای رژیم میشود. بسیاری از کارشناسان بین المللی و حتی وزارتخارجه آمریکا، رسما و علنا از رشد و گسترش ارتش آزادیبخش و پیشرفتهای آن و استقبال جوانان از آن شگفت زده بودند. طنز تاریخ را بشنوید که تمام نمایندگان مجالس و محافل کشورهای غربی، که با ما در گفتگو بودند، از کار ما حمایت میکردند و دولتهایشان هم برای جلوگیری از تحقق ”حکومت جهانی اسلام” خمینی، بخوانید استقرار نژاد ژرمنیک هیتلر بر سراسر جهان، علیه خمینی و ادامه جنگش به کشور عراق یاری میرساندند. چرا که آنروز هیتلر وموسیلینی و هیروهیتوی زمان خمینی بود و بس و نه کس دیگری....
به این ترتیب مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی ایران مهمترین عامل داخلی در به شکست کشاندن جنگ طلبی فاشیسم مذهبی خمینی و ریختن زهر آتش بس به حلقوم خمینی و دق مرگ کردن او میشوند. البته او قبل از قالب تهی کردن، و بدیار لعنت و بدیدار ظالمان و ستمگران تاریخ رفتن- چند ده هزار مجاهد و مبارز را، در زندانها و گوشه و کنار ایران قتل عام میکند، تا این توشه ثقیل لعنت تاریخی را با خود، سوقاتی، برای آنان بخصوص تقدیمی به برادر ضحاک، با خود به گور ببرد.
براستی که این یکی از بزرگترین افتخارات تاریخ مردم ایران است که، در چنین شرایط سهمگینی، یک مقاومت ملی و مردمی زنان و مردان فداکاری دارد که تا بن استخوان به آرمان آزادی و استقلال ایران وفادار هستند. اگر سرهنگ اشلوفنبرگ و نیروهای ملی و مردمی و مقاومت تازه قوام یافته بنام رزهای سفید، هم میتوانستند که چنین ارتش آزادیبخشی را تشکیل دهند، جهان و خود آلمان چنین با خاک یکسان و ویرانه ای بر دریایی از شش میلیون خون مردم دنیا نمیشد. سرهنگ وطن پرست کلنل اشلوفنبرگ حتی تا پای کشتن هیتلر رفت اما متاسفانه کیف انفجاریش درجایی که باید در زیر پای خمینی دوران یعنی هیتلر باشد قرار نگرفت و انفجارش کار را یکسره نکرد. آری و صد آری، اگر آن مقاومت قوام میگرفت و یک شورای ملی مقاومت، که شهدایی نامدارای مانند شهید ”سوفی شون” و برادرش ”هانس” پایه ریزی کردند موفق میشد- نمیگذاشتند که هیتلر، با شعار مین کامپی رفع فتنه دمکراسی خواهان، سوسیالیسم و جهود و استکبار جهانی از عالم- چنین جنگ مخوفی را بر بشریت تحمیل و قبل از همه کشور آلمان را به نابودی بکشاند.......، آیا در این صورت روند تاریخ مدرن بشریت بنحو بسیار مثبتی متفاوت نبود؟ کما اینکه اگر ارتش آزادیبخش ملی ایران در کار نبود و خمینی موفق میشد کنترل عراق را در دست بگیرد، و بعد به سراغ کشورهای دیگر در منطقه برود، آیا سرنوشت منطقه و جهان بنحو بسیاروحشت آوری، رقم نمیخورد.
ای هم میهن آگاه، حالا با این گاهشمار پانزده گانه، که اسناد و مدارک آن کلمه به کلمه آن موجود است، و با در نظر گرفتن اینکه اخیرا داستان چگونگی شروع جنگ را از خود سران بازنشسته پاسدار و حتی در خاطرات شان بویژه در نامه ها و خاطرات جانشین تعیین شده خمینی – یعنی آیت الله منتطری شنیدید و خواندید- قضاوت کنید که داستان از اول تا کنون در چه روندی پیش رفته است. کی خائن است و کی خادم میهن سرفراز.
حالا ببینید تا چه اندازه کر هماهنگ آخوندهای حاکم و برخی از اپوزیسیون نماهای خارجه نشین، که میخواهند جنگ ضد ملی را ملی و اقدامات مقاومت برای صلح را ضد ملی جلوه دهند، تا چه اندازه مسخره و بالکل آبرو باخته است. آنها تنها صدای هارترین باندهای حاکم را اکو و انعکاس میدهند، زیرا بشدت نگران سرنگونی رژیم و ورشکستگی خودشان هستند.
بقول برشت: کسی که حقیقت را نمی داند نادان است و اما کسی که حقیقت را میداند و کتمان میکند، تبهکار است.
هم وطن عزیزم، این گاهشمار پانزده بندی تقدیم است به شما و قیام قهرمانه تان برای پاک کردن مام میهن و منطقه وجهان از لوث خمینیسم ویرانگر و ایرانسوز و ضحاک و نرون و ادولف هیتلر دوران ما. پیروز باشید.