مبارزه سازمانیافته از «میلیشیا» تا «کانونهای شورشی»
دوم آذر هر سال، سالروز تولد «میلیشیا»ی مجاهد خلق است. بزرگداشت این مناسبت، بیاختیار این سؤال را در پیش روی ما میگذارد که میلیشیا چه نیرویی است؛ برای تحقق کدام هدف تشکیل شد؛ چه مراحلی را طی کرد و دستآوردهای آن چه بود؟
آرزوی دیرباز آزادیخواهان
«میلیشیا» در فرهنگ «بریتانکا» اینگونه تعریف شده است:
«میلیشیا یک سازمان نظامی شامل شهروندان با آموزش نظامی محدود که برای خدمات در شرایط اضطراری در دسترس است، بهطور عام برای دفاع محلی است. در بسیاری از کشورها واژهٔ میلیشیا به گذشتههای بسیار دور برمیگردد. بهطور مثال مقدونیه تحت فرماندهی فیلیپ دوم(۳۳۶سال قبل از میلاد) دارای یک نیروی نظامی میلیشیا از اقوام مختلف در مناطق مرزی بود که میتوانست به ارتش فراخوانده شود. در فرانسه در قرن هجدهم، یکهجدهم از میلیشیا مجبور بودند هر ساله وارد ارتش عادی شوند».
این کلمه نخستینبار با اطلاعیههای سازمان مجاهدین به فرهنگ سیاسی ایران راه یافت. منظور از آن ایجاد یک نیروی نیمهوقت بود که بتواند در کنار فعالیتهای معمول اجتماعی در خدمت جنبش و اهداف انقلاب دموکراتیک باشد. ایجاد این نیرو از کجا ضرورت پیدا کرد؟!
خیانت خمینی به آرمانهای انقلاب ضدسلطنتی
با پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، نگاهها به بهار آزادی دوخته شده بود، به روزهایی که مادران دیگر در سوگ فرزندانشان ننشینند و پدران شاهد سفید شدن موی خود از غم فقدان جوانانشان نباشند. انقلاب ۵۷ نوید روزگاری تازه را میداد؛ اما تاریخ برای این ملت، آزمونهای دیگری را رقم زد. خمینی با انحصارطلبی و استفاده از دین بهعنوان ابزار سرکوب، رویای آزادی را به کابوس تبدیل کرد.
او که از روز اول در اندیشهٔ قبضه انحصاری تمام اهرمهای قدرت و تحکیم پایههای دیکتاتوری بلندمدت خود بود، ولایت فقیه را بهعنوان یک اصل، وارد قانون اساسی کرد. اما مجاهدین ضمن افشای مفهوم این اصل که به حکومت مطلقه و فاشیسم دینی لباس قانونی و مشروعیت میپوشاند، از شرکت در همهپرسی قانون اساسی و دادن رأی به آن خودداری کردند. خمینی که نیروهای انقلابی و بهخصوص مجاهدین را سد اصلی خودکامگی خود میدید، در ۱۳آبان ۵۸ اقدام به گروگانگیری در سفارت آمریکا کرد. این گروگانگیری ۲هدف اصلی داشت.
۱- از دور خارج کردن مجاهدین و لیبرالها
۲- تصویب قانون اساسی مبتنی بر اصل ضدایرانی و ضداسلامی ولایت فقیه
دجال بزرگ با «انقلاب دوم» خواندن سیرک گروگانگیری، نیروهای سیاسی آن زمان را در مقابل کار انجام شده قرار داد، از فردای گروگانگیری توطئههای خمینی برای از میان برداشتن مجاهدین پس از کنار رفتن دولت بازرگان، بالا گرفت. مجاهدین با شناختی عمیق از او و ارتجاع انحصارطلب دست به یک پاتک اساسی در مقابل او زدند که او را از غلط کرده پشیمان ساخت: اعلام تأسیس میلیشیا در ۲آذر ۱۳۵۸، یعنی کمتر از ۳هفته پس از سیرک گروگانگیری.
تولد میلیشیا: آغاز مبارزهیی جدید
میلیشیا نسلی از جوانان آگاه بود که با الهام از آموزههای مسعود رجوی به هواداری از مجاهدین بهپاخاسته بود. این نیروی آزاد شده از انقلاب ضدسلطنتی در ۲۰فروردین ۱۳۵۹ به دعوت انجمن دانشجویان مسلمان دانشگاه تهران، با برگزاری یک رژهٔ بزرگ، توان سازماندهانه و عزم انقلابی خود را به نمایش گذاشت. بنا به اعتراف «آقامحمدی»، رئیس ستاد تروریستی نصر، تعداد شرکتکنندگان در این رژه ۵۰۰هزار نفر بود. اکبر گنجی در روزنامهٔ «عصر آزادگان» (۱۴دی ۱۳۷۸) و رفسنجانی در خاطرات خود به این رقم اشاره کردهاند.
هدف میلیشیا، دفاع از آزادی و آگاهیبخشی به مردم در برابر دجالگریهای رژیم خمینی بود. این جوانان پرشور در برابر تهدیدها، کتککاریها و حتی گلولههای پاسداران ایستادگی کرده و مسئولیت تاریخی خود را در راه مبارزه با ارتجاع به دوش گرفتند. فعالیتهای آنان شامل فعالیتهای سیاسی، تبلیغی، عمرانی و سازندگی و نیز نظامی بود. هستههای ابتدایی میلیشیا در بین دانشآموزان شکل گرفت، اما بهسرعت به دیگر اقشار نیز گسترش پیدا کرد. دانشگاهها یکی از مهمترین اماکن فعالیت میلیشیا بودند.
حفاظت از میتینگهای سازمان مجاهدین در برابر چماقداران ارتجاع و نیز شرکت در پراتیکهایی مانند شناساندن مسعود رجوی بهعنوان کاندیدای نسل جوان، برای نخستین دور ریاستجمهوری، تأثیری شگرف در افکار عمومی داشت.
مقاومت در برابر چماق و گلوله
در سالهای ابتدایی پس از انقلاب، میلیشیای مجاهد خلق در تلاش بود تا ماهیت حکومت خمینی را به مردم ایران نشان دهد. این نیروی پرشور با توزیع نشریات، برگزاری جلسات و فعالیتهای افشاگرانه هزینههای سنگینی پرداخت. هر نسخه از نشریه مجاهد که در خیابانها توزیع میشد، میتوانست به قیمت جان یا سلامت توزیعکنندگان تمام شود. از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰، بیش از ۵۰نفر از اعضای میلیشیا توسط نیروهای رژیم بهشهادت رسیدند.
خمینی در ۳۰خرداد ۱۳۶۰ با به گلوله بستن تظاهرات نیممیلیونی مردم تهران، آغاز سرکوب گستردهیی را رقم زد. او مبارزه مسالمتآمیز را برای نسل آزادی غیرممکن کرد و مسیری خونین را بر میلیشیا تحمیل کرد.
حضور زنان در صف مقدم مبارزه
یکی از ویژگیهای برجسته میلیشیا، حضور پررنگ زنان در صفوف این نیروی مردمی و مترقی بود. دختران جوان و شجاع در کنار برادران خود به خیابانها میآمدند، نشریه توزیع میکردند و در برابر چماقداران میایستادند. حضور زنان در میلیشیا نهتنها پیامآور برابری بود، بلکه امید و جسارت را به دلهای مردم تزریق میکرد.
مبارزه قهرآمیز: آزمون تابآوری میلیشیا
پس از ۳۰خرداد ۱۳۶۰، مجاهدین خلق وارد مرحله جدیدی از مبارزه شدند. میلیشیا که پیشتر در برابر خشونت رژیم با فعالیتهای مسالمتآمیز مقاومت کرده بود، اینک به نبردی قهرآمیز وارد شد. تظاهرات ۵مهر ۱۳۶۰ که با مشارکت میلیشیا برگزار شد، یکی از نقاط عطف این مبارزه بود. این قیام شعار «مرگ بر خمینی» را به شعار محوری مردم ایران تبدیل کرد و نماد مقاومت در برابر دیکتاتوری شد.
مقاومت حماسی در زندانها
یکی دیگر از صفحات درخشان کارنامه میلیشیا، مقاومت هزاران مجاهد خلق در زندانهای رژیم خمینی بود. فهرست طولانی شهیدان گواه حقانیت و اصالت میلیشیا در سیاهترین ادوار تاریخ معاصر ایران است. فقط در قتلعام سال ۱۳۶۷، بیش از ۳۰هزار زندانی سیاسی تن به ننگ ارتجاع نداده و به پادافراه آن به دار کشیده شدند. به این ترتیب، نسل مسعود رجوی در مهیبترین آزمایش امتحان وفاداری پس داد و بهای آن را با از جان و جانمایهٔ خود پرداخت.
تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران
با ورود به فاز جنگ آزادیبخش نوین، نوبت آن بود که میلیشیا از یک نیروی چریک شهری به یک ارتش انقلابی تکامل یابد. همانگونه که در اطلاعیهٔ تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران آمده این ارتش «بهمثابه بازوی استوار و پراقتدار خلق» و «گنجینهٔ عظیم میهنی و سرمایهٔ آزادی و استقلال و تمامیت وطن»، «یکی از مهمترین حلقههای مفقود در تاریخ جنبشهای رهاییبخش مردم ایران در دوران معاصر است». «اگر مبارزات مسلحانهٔ انقلابی بر ضد دیکتاتوری دستنشاندهٔ شاه نیز فرصت مییافت به بلوغی در حد یک ارتش رهاییبخش ملی و مردمی نایل شود، خمینی دجال و ضدبشر هرگز نمیتوانست بر امواج انقلاب ضدسلطنتی سوار شده و رهبری آن را به سرقت ببرد».
تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران همان هدفی بود که سازمان مجاهدین از سازماندهی میلیشیای مردمی پی میگرفت.
با بالغ شدن میلیشیا به یک ارتش آزادیبخش، عملیات علیه بازوان اختناق، سرکوب و جنگافروزی جهشی بیمانند کرد. سلسله عملیات بزرگی چون «چلچراغ» و «فروغ جاویدان» و نیز پایداری پرشکوه ۱۳ساله در اشرف و لیبرتی، از دستآوردهای این تولد نوین بود. با هجرت بزرگ مجاهدین از عراق به آلبانی و شکلگیری اشرف ۳، میلیشیای تکوینیافته در ارتش آزادیبخش ملی وارد مرحلهیی دیگر از حیات مبارزاتی خود شد: پیافکنی قیام و سرنگونی با الهامبخشی به کانونهای شورشی در سرتاسر ایران.
کانونهای شورشی؛ ادامه راه میلیشیا
امروز، میلیشیا در قالب کانونهای شورشی زنده است و عرصه را بر متولیان اختناق تنگ کرده است. این کانونها با انجام پراتیکهای انقلابی و عملیات ایذایی علیه مراکز سرکوب، به مردم پیام میدهند که مقاومت در برابر دیکتاتوری ممکن است. به آتش کشیدن نمادهای اختناق از جمله تصاویر خمینی، خامنهای و سلیمانی و حمله به مراکز بسیج و سپاه، عزم نسلهای جدید میلیشیا را برای پایان دادن به شب دیجور ایران خاطرنشان میکنند.
مبارزه سراسری کانونهای شورشی نشان داده است که استبداد دینی، بهرغم تلاشهایش، نتوانسته است صدای آزادی را خاموش کند. نسلهای روییده از آرمان انقلابی مجاهدین مصمم هستند قیام و انقلاب را به هر قیمت برپا دارند.
آن روز که اطلاعیهٔ سیاسی- نظامی مجاهدین برای تأسیس میلیشیا به اطلاع عموم رسید، کسی این آینده شکوهمند را پیشبینی نمیکرد. نگاهی به راه طی شده اثبات میکند که آنچه بنیانگذاری میلیشیا بهعنوان سنگبنای ارتش آزادیبخش ملی ایران، یک تصمیم فرخنده، ضروری و دوراندیشانه بود.
بشارت به مردم ایران
اگر خمینی توانست بر بر امواج انقلاب ضدسلطنتی سوار شده و رهبری آن را به سرقت ببرد، اینبار با حضور یک ارتش آزادیبخش و یک آلترناتیو دموکراتیک و کانونهای شورشی تاریخ تراژیک میهن ما دیگر تکرار نخواهد شد. راهحلهای ارتجاعی- استعماری دیگر مجال عرضاندام ندارند. این بار نوبت مردم ایران است تا با برپایی یک جمهوری دموکراتیک، حاکمیت ملی را به دست آورند.
سالروز تولد میلیشیا، این خوشقدمترین مولود تاریخ معاصر ایران، مبارک باد!