۱۴۰۳ مهر ۶, جمعه

قطبی‌شدگی هویت‌های سیاسی در ایران؛ نبرد آزادی با استبداد

                          قطبی‌شدگی هویت‌های سیاسی در ایران

آیا نظام ولایت مطلقه فقیه اصلاح‌پذیر است؟ پاسخ‌دهندگان به این پرسش در دو سوی قطب و میدان قرار می‌گیرند، جایی که هیچ امکان نزدیکی، مصالحه یا سازشی در آن متصور نیست. آن‌که این نظام را نماینده خدا بر روی زمین می‌داند و آن‌که آن را نماد مجسم ابلیس و دجال زمانه می‌نامد، مرزی عبورناپذیر را به‌روشنی ترسیم کرده‌اند. اما رژیم حاکم، در مسیر حرکتش به سمت استبداد دینی و فاشیسم مذهبی، ناگزیر به اتخاذ رفتارها و تاکتیک‌هایی شده است که بقای آن را تضمین کند. تشخیص مصلحتهایی که به مرور به نهادی مستقل در حکومت تبدیل شد، وظیفه‌ای جز حفظ نظام به هر قیمت نداشت و هدفش اثبات قاعده‌یی ماکیاولیستی بود که خمینی مطرح کرد: "حفظ نظام اوجب واجبات است." بنابراین، اصلاحات در این نظام در چارچوب سلطنت مطلقه ولایت فقیه به تناقضی ماندگار و تضادی حل‌ناشدنی تبدیل شد و بحرانهای عمده‌یی را در جامعه ایران به‌وجود آورد که هم‌چنان ادامه دارد و با بقای نظام تشدید خواهد شد.

چهل سال به قهقهرا بردن جامعه با شعار اصلاحات

پس از مرگ خمینی و با روی کار آمدن رفسنجانی، اصلاحات به کاهش خدمات دولتی به مردم فقیر و جنگ‌زده و گشودن راه پاسداران شکست‌خورده در جنگ ضدمیهنی برای دستیابی به منابع نفتی محدود شد. از خاتمی مزور، احمدی‌نژادپوپولیست، روحانی شیاد و رئیسی جلاد۶۷ نیز جز مسیری که به غارت منابع و سرکوب نیروهای مترقی انجامید، راه دیگری گشوده نشد. امروزه با انتصاب پزشکیان به رئیس الوزرایی خامنه‌ای و باز شدن درهای جهنم ناترازی و ابر بحرانهای زیست‌محیطی، نبود آب، کسری بودجه و فساد بانک ها، بیکاری جوانان و فقر میلیون‌ها خانوار ایرانی، باز هم کاسه چه کنم برای اصلاح‌طلبان قلابی دست به دست می‌شود و کسی نمی‌داند چه باید کرد!

اصلاح از کدام مسیر؟

کارگزاران رژیم آخوندی در هر باند و دسته مافیایی در تلاش‌اند تا از شرایط بحرانی کشور بهره ببرند، اما هیچ‌کدام برنامه یا چشم‌انداز روشنی برای حل این بحرانها ندارند. مسعود نیلی، اقتصاددان ارشد حکومتی، در این زمینه هشدار می‌دهد که: «در شرایطی که کشور با ضعف اعتماد اجتماعی مواجه است، آغاز اصلاحات اقتصادی ممکن است پیامدهای خطرناکی داشته باشد» (هم‌میهن۲ مهر۱۴۰۳)

تفاوت میان بحرانهای حیاتی و فوری

نیلی معتقد است که حیاتی‌ترین بحران کشور ناترازیهای اقتصادی است، اما فوری‌ترین بحران، چالشهای اجتماعی و فرهنگی و گسست اجتماعی بین حکومت و مردم است: «حکومتی که می‌خواهد اصلاحات اقتصادی انجام دهد، نیازمند پایگاه قوی اجتماعی است. در حالی که شرایط شکننده کنونی این امکان را فراهم نمی‌آورد چرا که تجربه‌های پیشین نشان می‌دهد بدون احیای رابطه میان مردم و حکومت و هم‌چنین احیای سرمایه اجتماعی، نمی‌توان اصلاحات اقتصادی انجام داد».

جالب است که یک اقتصاددان ارشد نظام، اقتصاد بحران‌زده را کناری نهاده و به تقابل و تضاد مردم ایران با رژیم آخوندی پرداخته است. وی می‌گوید حکومت فاقد پایگاه اجتماعی لازم است: «حکومتی که می‌خواهد اصلاحات اقتصادی انجام دهد، نیاز دارد که از یک پایگاه قوی در جامعه برخوردار باشد. شرایط شکننده موجود در رابطه بین حکومت و جامعه، وضعیت را بدتر هم می‌کند چرا که حکومت برای اصلاحات اقتصادی، مجبور است مقابل جامعه بایستد و این اصلاً نقض غرض است».

دوقطبی شدن جامعه ایران

اقتصاددانان معتقدند که تا زمانی که رژیم حاکم هویت‌های سیاسی مختلف جامعه مانند جوانان، زنان و سایر اقشار و جریانهای فکری و دگر اندیش را به‌رسمیت نشناسد و به سرکوب آنها ادامه دهد، هیچ راه‌حلی برای اصلاحات اقتصادی وجود نخواهد داشت. این رویکرد به قطبی‌شدن جامعه دامن زده و شکاف‌های فرهنگی و اجتماعی را تشدید می‌کند: «نگاه ایدئولوژیک به سیاست، جامعه امروز ایران را به‌لحاظ فرهنگی و اجتماعی به یک جامعه قطبی‌شده تبدیل کرده است. شکاف عمیق فرهنگی در ایران خود به موضوع اصلی تضادهای سیاسی تبدیل شده و بیش از اقتصاد، با قطبی‌شدگی هویت‌های سیاسی پیوند خورده است. این به آن معنی است که اصلاحات اقتصادی به‌عنوان مهم‌ترین نیاز امروز ایران باید حتماً از جایی «بیرون از اقتصاد» آغاز شوند. مهم‌ترین و عمیق‌ترین شکاف ایران امروز را باید نه در موضوعات اقتصاد و فرهنگی بلکه در قطبی‌شدگی هویت‌های سیاسی جست‌وجو کرد» (دنیای‌اقتصاد۳مهر۱۴۰۳)

آری، خلاصه و ماحصل این ارزیابیها چنین است که تا ناخدای استبداد با خدای آزادی در جنگ است و خون می‌ریزد هیچ اصلاح و رفرم و گشایشی صورت نخواهد گرفت. در نهایت این آزادی خلق و میهن است که ناترازیها و بحرانها را پایان می‌دهد ولا غیر.