۱۴۰۳ شهریور ۱۹, دوشنبه

سالگرد درگذشت پدر طالقانی، محبوب‌ترین روحانی ضداستبداد و مدافع راستین خلق

                                               پدر طالقانی

 ۱۹ شهریور امسال، چهل و پنجمین سالگرد درگذشت دریغ‌انگیز روحانی مبارز و بسیار محبوب، آیت‌الله سید محمود طالقانی است. وی یک انسان دوست‌داشتنی و بزرگ با چند ویژگی برجسته بود. در مبارزه با دیکتاتوری پهلوی از پیشگامانی بود که به‌دلیل پافشاری بر عقایدش، طعم سالیان حبس و زندان را چشیده بود. در همگامی با پیشوای نهضت ملی مردم ایران، دکتر محمد مصدق، عقاید خود را بارز کرده بود. در زمینه مذهبی و اسلام مترقی نیز مقام بلندی داشت و یک روشنفکر برجسته و صاحب ایده‌ها و تألیفات فراوان در زمینه‌های تاریخ اسلام، تاریخ تشیع، مبانی اقتصادی – اجتماعی اسلام، تفسیر قرآن و... بود.

با فوت ناگهانی و مشکوک او، انقلابیون و مردم ایران یکی از پشتیبانان خود را در مسیر سخت آزادیخواهی از دست دادند؛ در مقابل، یکی از موانع مهم از پیش پای رژیم ولایت فقیه و آخوندهای تمامیت‌خواه حکومتی برای برقراری یک استبداد آزادی‌کش و یک دیکتاتوری سیاه برداشته شد.

موضع‌گیری‌ها و صحبت‌های او بعد از دهه‌ها هنوز تازه است. او در حالی که فقط حدود ۷ماه در حاکمیت خمینی در قید حیات بود، هشدارهایی داد که مرور گذشت زمان صحت پیش‌بینی‌های او را ثابت کرد. نگاهی به برخی از این مواضع می‌تواند توشهٔ تجربیات و چراغ تابانی در ادامهٔ مسیر آزادیخواهی مردم ایران باشد.

مخالفت با حجاب اجباری

در حالی که بعد از چهار دهه مردم ایران هنوز باید با صحنه‌های دردناک از برخورد وحشیانهٔ مزدوران رژیم با زنان آزادهٔ میهن به بهانهٔ بی‌حجابی باشند، پدر طالقانی از همان اوان نسبت به این توحش هشدار می‌داد. این جملهٔ معروف او به مذاق آخوندهای رذل خوش نمی‌آمد که با استناد به آیات قرآن می‌گفت: «هیچ‌کس زنان را به داشتن حجاب مجبور نمی‌کند».

او می‌دانست ارتجاع ضدزن برای سرکوب، دنبال بهانه است و دیده بود که این جماعت از همان اسفند ۵۷ درصدد تدوین قانون حجاب اجباری هستند، بنابراین در مصاحبه‌های تلویزیونی و سخنرانی‌های مختلف پرده از نیات پلید آنها برمی‌داشت و افشاگری می‌کرد که «مگر در دهات ما از صدر اسلام تاکنون زنان ما چگونه زندگی می‌کردند؟ مگر چادر می‌پوشیدند؟ کی در این راه‌پیمایی‌ها زنان ما را مجبور کرده که باحجاب یا بی‌حجاب بیایند؟ نه در زمان پیامبر، نه ائمه معصومین، چیزی به نام حجاب اجباری نبوده، این حکم اجبار یک حکم من‌درآوردی است که نه تنها عفاف و پاکی را در جامعه رواج نخواهد داد بلکه موجب گسترش فساد و فحشا در کل جامعه خواهد شد. در اصل دین اجبار و اکراه نیست، چه برسد به فرع آن، دین سرنیزه‌ای به قلب کسی راه نخواهد داشت. می‌ترسم روزی برسد که غارت بیت‌المال و فقر و فلاکت عادی شود و موضوع حساس جامعه بشود دو تار موی زن که زیر روسری است یا بیرون آن».

آنها که از تفرعن و تبختر شرک‌آمیز و ماه‌نشین خمینی در آن روزگار مطلعند می‌دانند که این‌گونه مواضع در برابر احکام «من‌درآوردی» و جابرانه خمینی چه سیخی به پهلوی او بوده و چه‌قدر خمینی را در می‌آورده است.

تأکید بر نظام شورایی

خمینی از سال‌ها قبل برای اصل منحوس «ولایت فقیه» زمینه‌سازی کرده و مقدمات تئوریک آن را از دههٔ ۴۰ شمسی در درس خارج فقهش در حوزه علمیه نجف هموار کرده بود. پدر طالقانی اما از ابتدا بر نظام شورایی تأکید داشت و خواهان حضور همگانی برای اداره امور کشور بود. او امید داشت که مردمی که قرن‌ها در نظامهای پادشاهی و خودکامه در حاشیه و رعیت بودند بتوانند در تعیین سرنوشت خود نقشی داشته باشند.

او در یکی از سخنرانی‌هایش با ذکر این‌که «پیام من، پیام انقلاب است، پیام انقلاب اسلامی و پیام قرآن است»، در مقابل اسلامی که خمینی آن را اسم مستعار خودش گذاشته بود، ابتدا روشن می‌کند که حرف‌هایش برگرفته از روح و جوهر قرآن و اسلام حقیقی است و سپس به مهم‌ترین خواست مردم ایران می‌پردازد: «اولین مسأله برای یک ملتی که در مقابل طغیان و ظلم قیام کرده همین است که مردم احساس کنند که در تعیین سرنوشت خودشان دخالت دارند. چرا طغیان می‌کنند؟ چون همه چیز از آنها سلب شده است. چرا در مقابل ظلم قیام می‌کنند؟ برای این‌که می‌بینند در امور اقتصادی، زندگی، اداری، کار و کسب و در همه چیز، مسلوب‌الاختیار هستند».

بدیهی است که در آن زمان و آن شرایط، برای روشنفکران و فعالان سیاسی مثل روز روشن بود که افعال مضارع در این صحبت‌ها تصریحی شجاعانه در مخالفت با تداوم خودکامگی بود که با انتقال قدرت از شاه به شیخ به‌جای ردای پادشاهی قبای آخوندی پوشیده بود. کما این‌که وی هیچ پرهیزی نداشت که علیه این جابه‌جایی قدرت، شمشیر کشیده و بگوید: «ما هیچ وقت در اسلام نمی‌توانیم تحمل کنیم که استبداد جایش را به یک حزب و یا استبداد دیگری بدهد».

مخالفت با استبداد دینی

اما نقطهٔ کانونی مبارزات پدر طالقانی در دورهٔ کوتاه حیات وی پس از انقلاب ضدسلطنتی، مخالفت او با استبداد دینی بود. او همان‌طور که در مبارزات گذشته خود بهای ایستادگی در برابر استبداد شاهنشاهی را پرداخته بود، به‌شدت نگران استبداد زیر پردهٔ دین بود. او در آخرین نماز جمعه‌اش فریاد زد: «هر که در کارهای خودش استبداد کند هلاک می‌شود».

اسلام مترقی پدر طالقانی ۱۸۰درجه با اسلام آزادی‌کش خمینی متفاوت و متعارض بود. در اسلام متسامح وی، انسان آزاد، مختار و در عین‌حال آگاه و مسئول آفریده شده است و به هیچ‌وجه زیر بار جبر و قهر نخواهد رفت. او در دفاع از آزادی‌ها سینه سپر کرده و می‌گفت: «اسلام با تنگ‌نظری جور در نمی‌آید. اسلامی که از متن قرآن و سنت پیامبر سرچشمه گرفته آزادی را محدود نمی‌کند، هر جمعیتی که بخواهد آزادی مردم را در انتقاد و بحث محدود بکند این اسلام را نشناخته است؛ هر جمعیتی نخواهد استثمار و استعمار و استبداد ریشه‌کن بشود، این اسلام را نشناخته است».

پدر طالقانی به تصریح منتظری در کتاب خاطرات خود یکی از مخالفان چپاندن اصل «ولایت فقیه» در قانون اساسی بوده است (۱). پدر در صحبت‌های خود به‌طور غیرمستقیم، ولایت فقیه را بازگشت «رضاخان» و «آریامهر» دانسته و گفته بود: «آنچه از جانب خدا نیست از جانب حق نیست و به اسم خود به دست و پای مردم ببندند، مردم را از حرکت اساسی باز دارند، حق انتقاد و اعتراض به مردم ندهند. حق فعالیت آزاد به مردم ندهند. این همه اغلال است... خدا را شاهد می‌گیرد که می‌خواهد مملکت را نجات دهد ولی او یک رضاخان است، یک آریامهر است».

معلم، رهبر و فرمانده ما به خاک افتاد

درمراسم پرالتهابی که مجاهدین دو روز پس از فوت پدر طالقانی در دانشگاه تهران برگزارکردند، مسعود رجوی گفت «حالا معلم، رهبر و فرمانده ما به خاک افتاده و به خدا پیوسته…».

مجاهدین آیت‌الله طالقانی را «روح راستین انقلاب ضدسلطنتی» می‌دانستند و همواره مواضع  مترقی وی را رو در روی خمینی ترویج می‌کردند. با فقدان اسف بارش اگرچه مردم ایران یک روحانی مدافع راستین خلق و مجاهدین خلق، پدرو بزرگترین پشتیبان خود را از دست دادند، اما این روح  راستین انقلاب، هم‌چنان در مبارزات مردم ایران علیه استبداد زنده است.

پانوشت:

(۱) خاطرات منتظری، ج 1 ص ۴۵۶: در رابطه با گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی، من و آقایان بهشتی و ربانی شیرازی و حسن آیت اصرار داشتیم. البته بعضی‌ها هم مثل طالقانی و بنی‌صدر مخالف بودند.