۱۴۰۳ مهر ۴, چهارشنبه

پرویز خزایی: سفر طولانی با مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت ------- قسمت اول -----



                                                  ۱-مقدمه

نگاهی بس فشرده به دیکتاتوری ها - دینی و غیر دینی و سیاسی- و اید‌یولوژی ها ی این دیکتاتوریها و طریقه و راه حلهای موفق بشریت علیه آنها.  امیدوارم نیروهای زمینی و آسمانی تاریخ بشر بمن کمک کند که در این مختصر از پس آن برآیم. امین یا کل عالم وعالمیون !

همین ابتدا اعلام کنم که نگارنده یک هومانیست غیر مذهبی و یک سوسیالیست هستم و جایزه فروم بین المللی حزب کارگر هم چند سال پیش به من تعلق گرفت  که زینت بخش دفتر کار من است و در سیمای آزادی همانموقع مفصلا پخش شد. این جایزه را رهبران قبلی ونفرات مهم در تخصص شان در امور بین المللی  و سیاسی  دریافت کرده اند و بعد از من ینس استولتنبرگ نخست وزیر سابق و رهبر پیمان ناتو آنرا گرفت....

از ابتدای تکامل د رعمق دریاها و ظهور وخروج اولین موجود به خشکی- که دریک پروسه چندین هزار ساله- یک بخش آ ز آن میمون و در تکامل با قامت راست- بنام هومو ارکتوس- و مهاجرت از آفریقا به سایر نقاط از راه خاورمیانه کنونی- و تشکیل اولین نسل بشر شد- از همان غارهای اولیه که انسان ماده و نر و زاد ولد فرزند و نسل تکامل یافت-  بحث حق و حقوق در مقابل ستم پدید آمد. من اولین ستم را اینطور درک میکنم – البته تعصبی ندارم و آماده بحث و جدل هم هستم- و آن ستم نر بر ماده بدلیل قدرت بدنی موجود نر است یعنی در همان غارها که موجود ماده یعنی زن کودک داری و غار داری میکرد- موجود نر که شکار و خوردنی به غار می آورده در اثر قدرت بدنی و خسته و عصبی شدن با زن بد رفتاری و او را سرکوب فیزیکی میکرده است. یا در نزاع مردان همسایه در غارها از زن و بچه یکدیگر انتقام گرفته و آنها را مجازات و به آنها تجاوز میکرده اند.

بعد با شروع زندگی کشاورزی - و ایجاد کشت و زمین و دهات کوچک - این اختلافات و زد وخورد ها بسیار شد که باز بیچاره زن و فرزند هدف حمله و تجاوز انتقام گیری قرار میگرفتند.  در تکامل ببینید که امروز هیتلر و موسولینی و پل پوت و استالین و پوتین  و خامنه ای و سازمانهای منطقه ای اش مانند حماس وحزب الله وحشدالشعبی و گروه های راسیستی در اسراییل- شهرها و ده ها را در کشورها ونقاط همسایه بمباران میکنند که در این بمباران های مخوف -مرد دستور داده!- بزرگترین قربانیان زن وکودکی هست که بدون دخالت و تصمیم در این کارزار مرد ساخته- در آشپزخانه و اطاق خوابشان د رحالیکه فرزندانشان را در آغوش دارند  بمباران و لت و پار میشوند......

بعد ها با ایجاد جوامع بزرگ وبزرگتر و شهرها و کشور- که روند آنرا خلاصه میگم-  یک سری آرمان و ایده و ایدیولوٓژی ایجاد شده که بشر به آن برای زندگی بهتر اعتقاد پیدا کرد.  این اعتقادات و ایدیولوژی ها دودسته اصلی بودند وهستند - یکی اعتقاد و باورهای دینی و دیگر اعتقاد فلسفی غیر دینی که هدف همه زندگی بهتر و درست تر و سالم تر و بی ظلم و ستم بود که اهم آنها را در اینجا خلاصه میکنم.  بلی اهم آنها را چون بی شمار بوده اند.

ایدیولوژی های دینی مانند:

بودایی

هندوایسم

زرتشتی

یهودی و موسوی

مسیحی و عیسوی

اسلامی و شیعه و سنی ووو

انشقاقات از دینهای بزرگ مانند یارسانیان و بهایی و زیدی و ارمنی و آسوری  وووو

 ایدیولوژی های غیر دینی و سماوی که صرفا زمینی بودند

عدالت خواهی

صلح و دوستی و ضد خشونت گرایی

ملی گرایی مترقی و علاقه به اصل ونسب و ارزشهای آن که میتوان به آن گفت ناسیونالیسم   

سوسیالسم برای احقاق حقوق کارگران که عامل اصلی تولید و زحمت و رنج آن بودند اما تنها سهم ناچیزی نصیب آنان میشد و تقریبا تمامی آن میرفت به کیسه سرمایه دار و یا زمین دار و خان و فئودال

محیظ زیست و حفظ زمین و آسمان و زندگی از بلایای زیست محیطی

هومنیستم و طرفداری از انسان گرایی وزندگی گرایی بدون تعصبات دینی و غیر دینی تیتر شده در فوق

یوگا و آرامش طلبی برای آسایش بیشتر بشری.

صوفیسم و درویش گرایی و عمق فلسفی آن . اینها را من در ردیف غیر دینی های کلاسیک میگذارم چرا شدیدا و عمیقا ناشی از فلسفه هومانیستی هستند. وقتی حافظ و سعدی و گوته اقبال لاهوری و دیوجانوس یونانی و بویژه مولانا رومی را گوش و درک میکنی میبینی که دنیایی است که با هیچ مذهبی قابل مقایسه نیست وقتی میگویند.  ما زقران مغزرا برداشتیم  پوست را بهر خران بگذاشتیم

یا :  زاهدم برد به مجلس که مرا توبه دهد  توبه کردم که نفهمیده بجایی نروم

یا    تا درقدح باده نکنی غسل   ای شیخ گنهگارگناه تو نریزد

یا    در میکده از من نخریدند به جامی   این دانش و دینی که من آموخته بودم

یا    من بد کنم تو بد مکافات دهی  پس فرق میان من و تو چیست بگو

ابن رشد در بغداد در قرون وسطای غرب تمامی افکار از دانشمندان یونانی و ایرانی و فلاسفه بزرگ چون ابن سینا و ابوریحان و ووو را ترجمه و به غرب میفرستاد که اکنون در دانشگاه سوربون فرانسه نام وسوابق و آوازه او بخشی مهم ا ز تاریخ بیداری اروپا و رونق علم و فلسفه ودانش است و با مراجعه به دانشگاه های غربی تمام سوابق و اسناد و مدارک یافت میشود..... یکی از آنان زکریای رازی مخترع الکل است وووو

بگواهی محققان بزرگ تاریخ - بویژه هرمان هسه - مولانا رومی در تاریخ بشریت منحصر بفرد است. او میگفت اوکی میتوان فردوسی را با هومر و سعدی را باید با آناتول فرانس مقایسه کرد و حافظ را با گوته. اما اما وزنهار دنبال جفتی در ردیف مولانا رومی نگردید که نگردید که در تمام تاریخ پیدا نمیشود.......

تمامی این ایده هاو ایدیولوژی ها - که بخش مهمی از آن برشمردم هدف وایده اولیه آنها پرداختن به رفاه و آسایش وزندگی بهتر مردم بوده است-   اما بعدها همگی آنها شمشیر دو لبه شده اند. یعنی بدون استثنا- تاکید میکنم بدون استثنا!!-  همگی در گذر زمان توسط حاکمان و صاحبان منافع مورد سوء استفاده قرار گرفته و به ضد خود تبدیل شده اند و بشر را دچار مصیبت وجنگ و ستیز و فقر و فلاکت و قتل و سرکوب کرده اند.  اما اما اما :

آیا این ایده واعتقاد های بشری از بین رفتند و طرد و مردود ومتروک شدند و یا نه؟

آری  از جنبه های خوب و خوشخیم  همان ایده و ایدیولوٓژی ها  بنفع  تاریخ و بشریت و جهان استفاده شد و تبدیل شدند به حافظان صلح و عدالت وحق و حقوق در جدال با بدخیمانی که ان اعتقاد ها را تبدیل به سیستم و ماشین ظلم و جهل و سرکوب و جنگ و فجایع تاریخی کردند.

مثلا وقتی مهاتما گاندی رهبر بزرگ هندویسم تاریخ توسط نفراتی بدخیم شده از همان آیین هندویسم به ضرب گلوله به قتل رسید- آیا این فاجعه منجر به انقراض دین و آیین هندویسم شد؟ خیر برعکس از این جنایت فجیع مرتکب شده توسط برادران ناتورام حزب الهی هندوها، برای نجات فلسفه هندوییسم و افکار بزرگ مهاتماگاندی به عنوان  موتور محرکی برای فلسفه انسانی و مترقی هندوییسم و گاندی ایسم  بهترین بهره برداری انجام شد.

در گوشه ای از مقام انسانی گاندی باید بیاد آورد که درجریان مبارزات مردم هند برای استقلال از امپراطوری و استعمار انگلستان- پیروان ادیان هندو و مسلمان و مسیحی بجای اتحاد برای آزادی کشور بجان هم افتادند. گاندی تا حد مرگ اعتصاب غذا و شرب کرد و وقتی همه آمدند و از او خواستند که به اعتصاب پایان دهد چرا که وجود او برای آزادی هند ضروری است قاطعانه گفت که به یک شرط به اعتصاب پایان میدهم که نزاع داخلی ادیان را تمام کنید و بعد که کردید من اعتصاب را تمام میکنم بعد نمایندگان ورهبران هرسه دین بیایید و با هم باشید و صلح کنید بعد که کردید آنوقت هندوها نان بیاورند مسلمانان آب و مسیحیان شیر که اینطور کردند و گاندی زنده ماند وهندوستان پیروز و مستقل شد . البته بعدها با کارهای انگلیس وشروع جنگ و جدال  بخش هایی درغرب کشور بین هندو ومسلمان- قسمتی از هند جدا و پاکستان درست شد...

همینجا خاطرنشان شود که در کنار گاندی بزرگ بزرگان دیگری بودند که بدون کمک آنان کا رگاندی بسیار مشکل میشد و یا اصلا غیر ممکن-  آنها عبارت بودند از ذاکرحسین و مولانا ابوالکلام آزاد دانشمند مسلمان و جواهر نعل نهرو هندو یار و یاور گاندی بزرگ.

آری و آری- بدون کوچکترین استثنا- بروید به سراغ  آن لیست های ایده ها و ایدیولوژی های مشروح در بالا تا دریابید که  چه کسانی در طرف درست تاریخ ایستادند تا بشریت را ازدست و شرارت و بلای کسانی  که از ادیان و عقاید فکری و آرمانی فاشیسم و نازیسم و فوندامنتالیسم ساختند نجات دادند.

۲- ایران بنیادهای دموکراسی و دیکتاتوری

اما از آنجا که ما ملت سرفرازایران زمین تاریخی مان- که بنیاد گذار مهمی در تمدن بشرو بشریت  از هزاران سال پیش بوده ایم- در حال حاضر دچار مخوفترین و بدخیم ترین دیکتاتوری یعنی رژیم خمینیسم بعد از نازیسم هیتلر و موسولینی هستیم پس باید اول از همه چیز بدانیم که همانطورکه دیدیم و تاریخ ثبت کرد- آن ایدیولوژی های دینی و غیر دینی -مشروح د رابتدای این نوشتار- از جنس هما ن ایده ها توٓسط  کوشندگان  مترقی ادیان و غیر مذهبی ها نجات پیدا کردند .   

حال باید دید که چه کسانی در کنار ما غیر مذهبی ها وغیر دین گراها- میتوانند این ایدیولوژی مخوف را از پا در آورند و جهان و منطقه را از شراین یکی- خمینی – برادرتاریخی هیتلر و موسولینی و پول پوت و استالین  نجات دهند بدون اینکه دین و ایدیوژی های مندرج در بالا را نابود کنند .  چرأ ؟ باید خوب توجه کرد که‌ :

کرارا تکرارمیکنم که آیا بعد از کشتن وشهادت مهاتما گاندی پیامبر وراهبر اول دین هندویسم که توسط حزب اللهی های هندومذهب و فاشیسم دینی برادران هندو بنام ناتورام ها کشته شد- باعث گردید که دین هندویسم و افکار انساندوستانه گاندی از صحنه تاریخ محو شد ؟؟؟؟؟؟. نه ونه و نه.  پس بینیم چه کسی به حق بنیانگذار اولین و مهمترین ایدیولوژی های مبارز با افکار و سیستم های  ضد بشرشدند.  آما آیا ظلم ستم و فتواهای مخوف پاپ قرون وسطی  – که زنانی را که میگفت شیطان در بدن آنها است میسوزاند و یا فرد باید تک تک گناهان خود را با دادن درهم ودینار میخرید- باعث از بین رفتن دین بزرگ مسیحیت شد ویا نه ترقی خواهان آنرا- با رفورم و تلاش و رنج و فدای جان و زندگی- اصلاح کردند و به طینت انسانی آن برگرداندند که امروز نیز انسانهای بیشماری به آن اعتقاد دارند.... و آیا ظلم و ستم استالین و پل پوت و کیم ایل سونگ ووو باعث از بین رفتن اندیشه های والای مارکس به عنوان یکی از بزرگترین متفکران تاریخ بشری یا ایده سوسیالیسم انسانی و احقاق حقوق کارگران و زحمت کشان کشور ها گردید یا نه دیدیم که امروز یکی از ایدیولوژی ها بسیار گسترده جهانی است ووووو

بهمین دلیل بیاییم ببینیم که آیا  بنیادگرایی پلید و ایران بر باد ده خمینی و اعوانش- ازهمان زندانهای شاه تک حزبی رستاخیزی – باعث طرد اصول انسانی همه ادیان شد و همه دینداران دنیا و ایران بی دین و آیین شدندٰٰٰ؟  پس چه  شد ‌!!!!!ْٓ

همینجا. اضافه کنم حتی در دین وآیین گرامی زردشتی شاه اردشیرسوم در کاخ ایوان مداین خوابیده بی خبر از دنیا عده ای روحانی زردشتی را دور خود جمع کرده بود که شب و روز برایش ذکر و ثنا گویی میکردند. وقتیّ به او خبر دادند که اعراب در حال حمله و گرفتن سرزمین ایران هستند اخوندهای زردشتی دورو برش میگفتند بار خدایا شاهنشاها تو نوردیده یزدان و امشاسبندان هستی و کسی نخواهد توانست که ترا سرنگون کند.  باری وقتی اعراب به نزدیکی های کاخ ملوکانه رسیدند اعلیحضرت نا قدر قدرت سوار یک اسب بخشی از گنج و جواهرات را درخورجین خود یا بخود آویزان کرد ویا در ترک اسب گذاشت وفرار فرمودند.  شب را در آسیابی مقام گرفتند که آسیاب بان از حرص و هوس گنجگ شاهانه او را در خواب کشت و صاحب بخشی از دارایی ملوکانه شد!

خلاصه کنم: به گواهی تاریخ کشور و سرزمین ما- ایران‌ از بیش از یکصد سال پیش در مقابل دیکتاتوری شاهانه تک مرامی وتمامیت خواه؛ پیش تاز دمکراسی و آزادیخواهی درتمام منطقه گردید. جنبش مشروطیت تمام جهان و بویژه سراسر خاورمیانه و آسیا را تکان داد که فصلی با شکوه در تاریخ بشریت است.  اما این جنبش بزرگ که بزرگترین فدا وفدیه ها را در آن زمان اهدا کرد- منجر به شاهان آخرسلسله فاسد قاجار شد و بزودی با روی کار آمدن رضا خان میرپنج- که دمکراسی و چند حزب گرایی وانتخابات آزاد را بلوکه کردو خود را همه کاره ایران اعلام نمود- که این باعث برقرار نشدن احزاب واقعی و انتخابات آزاد و تفکیک قوای سه گاه مقننه و مجریه وقضاییه گردید و آن جنبش آزادی خواهی و حکومت مردم بر مردم – که سرمشق کل آسیا و منطقه و فرا منطقه شد- پا نگرفت که نگرفت.

بعد از شروع جنگ بین الملل دوم رضا خان بدلیل سمپاتی به هیتلر توسط متفقین عزل و از کشور تبعید شد و مجبور به اقامت اجباری در کشور دیگردر قاره دیگر گردید وهمانجا درگذشت.

 در آن اوضاع واحوال و تشنگی ملت خواهان دمکراسی- موتور محرکه انقلاب مشروطیت- محمد رضا پهلوی به قدرت رسید و در این جا بود که دکترمحمد مصدق- پیشوای واقعی ملت ایران برای دمکراسی- ظاهر و دست بکارشد.  او به محمد رضا کرارا و مصرانه توصیه میکرد که شاه سلطنت مشروطه چون شاهان دمکراسی در غرب – بویژه در سوید ودانمارک و نروژ تشریفاتی باشد و وارد امور اجرایی نشود و بگذارد که ایران زمین سرانجام رنگ و طعم دمکراسی را ببیند وبچشد.

اینرا بدانیم که شاهان وملکه های این کشورهای اسکاندیناوی تنها سمبل هستند و هیچگونه دخالتی در امور کشورداری- که توسط قوای سه گانه انتخابی مردم بمدت چهارسال انتخاب میشوند- ندارند.   چند وقت پیش شاه نروژ که یک قایق کوچک تفریحی اش آتش گرفته بود-  نتوانست از شرکت بیمه خسارت بگیرد چون شرکت گفت که تقصیر خودتان بوده که فیوزهای کهنه را بموقع عوض نکردید.  باری شاه علیه شرکت بیمه به دادگاه شکایت کرد اما دادگاه شاه را محکوم نمود وحق رابه شرکت بیمه داد.  و یا سه سال پیش شاه سوید در آبهای مشترک دریایی بین نروژ و سوید- در قسمت نروژی- سرعت غیر مجاز قایق داشت که مقام پلیس در دریا شاه سوید را به پرداخت ده هزار کرون جریمه کردند و او جریمه را پرداخت. اینحا کجا وقدرت ملوکانه شاه ایران کجا که از زمان پدر وتوسط خود وخواهران و برادرانش بزرگترین زمین داران و سرمایه گذاران کشور شدند که تصاحب ملوکانه کرده بودند!!!

اما میلیون ها درد و افسوس که این محمد رضا شاه این همه توصیه ها و اقدامات دکتر مصدق کبیر و دکتر فاطمی وزیرخارجه را پذیرا نبود که نبود تا سرانجام قدرت های بدخیم جهانی که از استقلال خواهی وحقوق ملت ایران به منابع تاریخی- بویژه نفتی توسط مصدق کبیر بهم ریخته بودند- با یک کودتای ایرانسوز و تاریخ برباد ده توسط سی آی آ از آمریکا و ام ای سیکس از انگلستان زخمی از شکست در مقابل مصدق کبیرمان با همراهی آخوندهای مرتجع مثل کاشانی -  دولت او را سرنگون گردند و دیکتاتوری مطلق تک حزبی منجر به حکومت تنها حزب شاهانه بنام رستاخیر شد -رویداد تلخی که تاریخ کشور ما را از بنیان بهم ریخت و همه دست آوردهای قبلی مبارزات یک قرن ملت ایران را به باد داد....... که  به گمان و حس وفهم تاریخ غم انگیزترین داستان تاریخ مدرن سرزمین باستانی ما ایران است.  چرا که آگر آن کودتای ۲۸ مرداد نبود  رفته رفته احزاب ملی و مترقی تشکیل میشد و حکومت امروزی بر اساس آٰزادی احزاب و انتخابات -همانند دمکراسی های واقعی دنیا- برقرار میگردید.

 باری دیدیم که بعد از آن کودتای ایران سوز آخوندهای مرتجع- که بشدت کمک کار آن کودتا بهمراه حزب دست نشانده توده بودند-  ایران زمین ما را بجایی کشاندند که جز آخوند و مساجد رسمی و آخوندی یک حزب سیاسی نتوانست زنده بماند ویا قوام ودوام بگیرد.  اما آخوند و مساجد آخوندزده مرتب توسط حکومت شاه تقویت میشدند و تنها تشکیلات واقعی شدند. همان شاهی که با دجالیت و عوامفریبی میگفت مرا که از اسب می افتادم حضرت عباس با دست گرفت و نجات داد و یا اینکه میلیاردها کمک مالی برای تقویت مساجد اخوند سرا میداد که بماند این درد تاریخی که سرنوشت تاریخ ما را به کل تغییر داده است و حالا حالا باید برای ترمیم آن بجنکیم و زنان و مردان سلحشور و برخاسته را فدا کنیم.

در چنین وانفسایی دوباره ملت بزرگ ایران بر سر دوراهی قرار گرفت که یا باید به شاه تک حزبی و حکومت مطلقه او تن دهد و یا انقلاب کند که به حق کرد. اما بعد از پیروزی اولیه و در جریان پیروزی - بدلیل نبود هیچ حزب وتشکیلات مستقل ملی ودمکراتیک - تنها خمینی و آخوند و بنیادگرا های تبهکار بود که قدرت را قبضه کردند وقتل عام ها و کشتار های نیروهای ملی ومصدقی و دمکراتیک چنان پیش رفت که بی سابقه شد در تاریخ مدرن بشری بعد از هیتلر و نازیسم و فاشیسم در جهان است. هنوز هم قتل عام مخوف دهه شصت بخصوص سال 67  بعد از فتوای ایران سوز خمینی علیه مجاهدین یکی از بزرگترین جنایات تاریخ بشری است که دادگاه سوید بخش کوچکی از آن داستان آن بود که منجرشد به حکم حبس ابد دژخیم حمید نوری ووووووو

آری و هزاران آری که بعد از سقوط سلطنت تک حزبی مطلقه شاه اللهی  تنها آلترناتیو خمینی و خمینیسم شد که روزگار وتاریخ ما را دگرگون کرد.  چرا که ایدیولوژی حکومت اسلامی تک حزبی اللهی خمینی را فقط میتوانستیم با ایدیولوژی مترقی ضد بینادگرایی خمینستی ازپای در آورد. همانطور که حتی درمسیحیت بنیادگرای قرون وسطی- که پاپ ولی مطلقه فقیه مسیحیت مانند خمینی در اسلام بود-  تنها با کمک مترقیان مذهبی مانند مارتین لوتر وژان کالوین ودیگران بود که نه تنها مسیحیت انسانی و دمکراسی پذیر دوباره در کلیسا  ظهور یافت و مجبور به قبول آٰزادی در دین و برابری دیندار و بی دین شد بدون اینکه مسیحیت در غرب از بین برود.   اکنون در دمکراسی های جهان دمکرایتک  دین داران هم میتوانند برای خود حزب سیاسی تشکیل دهند و بطور مساوی در انتخابات پارلمانی شرکت کنند واصول مترقی  دمکراسی وبرنامه های رفاه وزندگی بهتر را دنبال کنند و اگر رای نیاوردند در اپوزیسیون و مجالس و جامعه برای اهداف انسانی خود بکوشند.  نمونه واضح آن احزاب دمکرات مسیحی در آلمان و سایر کشورها مانند کشورهای نوردیک واسکاندیناوی است که گاهی د رانتخابات پیروز شده یک یا چند دوره حکومت میکنند مانند خانم آنجلا مرکل رهبر حزب دمکرات مسیحی کشورآلمان که چند دوره نخست وزیر شده وووووو

پس بیایید قبول کنیم که دمکراسی ناب وقتی در جهان پاگرفت که همه نیروهای مترقی در احزاب و گرایشهای مذهبی به همت همان رهبران مذهبی مترقی مانند مارتین لوتر ودیگران که پاپ قرون وسطی فتوای قتل آنها را تحت عنوانی ٔهرسو میداد که مترادف کلمه  منافق در زبان خمینی است.

من پس از انقلاب خمینی خور شده مردم بیگناه و مبارز ایران برای دمکراسی و زنده نگاهدارنده راه دکتر مصدق کبیر- گواهی میدهم که اگر رژیم تک حزبی شاه نبود و اجازه داده میشد که مصدق برنامه های خود را برای زنده کردن دمکراسی اجرا کند اکنون سرنوشت کشور ما رقم دیگری خورده بود و سرنوشت منطقه خاورمیانه هم چیز دیگری بود و تا این اندازه با هیولای بنیادگرایی وحشی دینی روبرو نبود

آری با کودتای ننگین ۲۸ مرداد کمر تاریخ مدرن ایران شکست.