۱۴۰۳ شهریور ۱۹, دوشنبه

پیام ۶۰ سال تمرکز بر تضاد اصلی

ایران‌زمین مهد جنبش‌های آزادیخواهانه و استقلال‌طلبانه برای نجات از استعمارگران، سلطه‌گران و دیکتاتوریها بوده است. اگر از قرن اول خورشیدی تاکنون را در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران از نظر بگذرانیم و به تعداد این جنبش‌ها بنگریم، گواهی می‌دهیم که یک علت اساسی در تداوم نیافتن و بی‌نتیجه ماندن و شکستشان وجود داشته است؛ آن علت، چیزی یا امری نبوده جز تلاش برای خارج کردن جنبش‌ها و قیام‌ها از تمرکز بر تضاد اصلی یا تزریق سم اپورتونیسم بر پیکر آن‌ها.

نخست به سه مثال توجه کنید تا به درس‌ها و پیام‌های ۶۰ سال تمرکز بر تضاد اصلی بپردازیم:

مثال ۱: جنبش مشروطیت بر مهار حیطهٔ قدرت مطلقهٔ پادشاه و زدودن نقش استعمار از دخالت در تعیین سرنوشت ایران متمرکز بود. به موازات این هدف بود که کلمهٔ «آزادی» از بطن این جنبش زاده شد. جنبش با تمرکز بر این هدف اصلی شتاب گرفته بود که ناگهان مرتجعین آخوندی، مشروعه‌خواهی را علم کردند و باعث انشعاب و تفرق و تردید میان بخشی از پیکرهٔ جنبش شدند. آنگاه ارتجاع دربار و استعمار در کمین از نقطه‌ضعف جنبش وارد شده و همان کردند که بر سر آن جنبش آوردند.

مثال ۲: جنبش جنگل با رهبری میرزا کوچک‌خان مسیر اعتلا را با اتحاد نیروها و تمرکز بر تضاد اصلی می‌پیمود که ناگهان اپورتونیسم چپ‌نما از درون جنبش سر برآورد و استعمار و رضاخان هم بر این انحراف سوار شدند و آن بلا را بر سر آن جنبش بزرگ آوردند.

مثال ۳: جنبش سراسریِ قیام ۱۴۰۱ با تمرکز بر رأس دیکتاتوری آخوندی، شتابان پیش می‌رفت. بورژوازیِ همواره یاری‌رسان ارتجاع در بزنگاههای سرنوشت‌ساز، از طریق ایادی تبلیغاتی رژیم ملایان و متحدان نایاکی و ساواکی‌اش، کمپین «وکالت» را علم کرد تا جنبش سراسری را از تمرکز بر هدف اصلی منحرف کند. آن کمپین چیزی نبود جز ضربه خیانت‌بار با حلوا‌حلوا کردن بچهٔ بی‌مغز شاه و چند سلبریتیِ خدمتگزار کمپین مشترک آخوند ــ سلطنت‌طلب.

تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران تا همین الآن هم از این نمونه‌ها بسیار داشته و دارد. همان‌طور که اشاره شد، عمده‌ترین علت تداوم نیافتن تشکیلاتی و مبارزاتیِ جنبش‌های آزادیخواهانه در ایران، منحرف کردن مسیر جنبش از تمرکز بر تضاد اصلی یعنی مهم‌ترین مانع آزادی و استقلال ایران بوده است. نتیجهٔ این خیانتها به قربانگاه رفتن نیروهای آزادیخواه و ادامهٔ سلطهٔ ارتجاع درباری و ارتجاع مذهبی و تداوم مماشات استعمار با اینان بوده است.

این زخم دیرینه را از چهل‌وپنج سال گذشته پیش تاکنون هم شاهدیم.

از فردای ۲۲ بهمن که اصلی‌ترین مسألهٔ ضروری و تاریخیِ ایران، آزادی بود، شاهد بودیم که برخی نیروهای فاقد مبانی شعور سیاسی، نشانیِ امپریالیسم و لیبرالیسم را می‌دادند، در حالی که حاکمیت دارای تمامیِ عناصر قدرت و اختیار و مانع عمدهٔ آزادی و دموکراسی، ارتجاع آخوندی با زعامت ولی‌فقیه بود.

با وجود چنین پیشینه‌ای، بسیار ضروری به‌نظر می‌رسد که به‌عنوان یک درس و تجربهٔ موفق تاریخی، در شصتمین سال تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران، به رویکرد و سیاست مجاهدین در همین زمینه بپردازیم. نخست باید نتیجه‌گیریِ پایانی را اول گفت؛ اگر مجاهدین خلق از پس تمامیِ تلخ‌کامی‌های ضربات ارتجاع و بورژوازی و استعمار در شصت سال گذشته برآمده، از قضا به این دلیل بوده که در یک رویکرد هوشیارانه، اصولی، علمی و استراتژیک، همواره بر تضاد اصلی ــ از ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۷ شاه و از آن پس ارتجاع آخوندی ــ متمرکز مانده و خود را درگیر هیچ عامل دیگری غیر از دشمن یا تضاد و مانع اصلی بر سر راه آزادی نکرده است.

در سال‌های ۱۳۵۸ و ۵۹ برخی شخصیتها و نیروها همراه و متحد مجاهدین بودند. همین که استحکام مجاهدین در عنوان کردن ارتجاع آخوندی به‌عنوان تضاد اصلی را دیدند، پا پس کشیدند. این نمونه‌ها را در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ هم شاهد بودیم؛ به‌خصوص در جنگ ضدمیهنی خمینی و مواضع مجاهدین علیه آن، بسیار شاهد بودیم.

اکنون پرسش این است که آنها کجایند، در کدام جبهه قرار دارند و چه سودی به جبهه مردم ایران و قیام‌ها در نبرد با دیکتاتوری آخوندی می‌رسانند؟ در حالی که مجاهدین با پرداخت خونین‌ترین بها به‌خاطر ایستادگی بر اصول سیاسی و تمرکز بر تضاد اصلی، کماکان بزرگ‌ترین آلترناتیو سازمان‌یافته و گسترده‌ترین تشکیلات حرفه‌یی در ایران و پنج قارهٔ جهان هستند. این‌ها مطلقاً ذره‌یی بار تعریف و تمجید ندارند، بلکه یک گواهیِ مسؤلانه و ملی و درس مهم تاریخی برای ارتقای جبههٔ مبارزه در ایران‌زمین در جهت تحقق آرزوی تاریخی و انسانیِ مردم ایران برای در آغوش کشیدن محبوب خجستهٔ آزادی‌ست.

اکنون داریم بسیار فشرده و خلاصه، این بحث مهم و چندین جانبه را یادآوری می‌کنیم. یک قلم نگاه کنید به میزان شیطان‌سازی‌ها و بهتانهای رسانه‌های آخوندی و هم‌رسانه‌یی‌هایش طی چهار دههٔ گذشته علیه مجاهدین و به نفع تداوم سلطهٔ ارتجاع ولایت فقیهی. از طرفی مجاهدین با هوشیاری تقریباً کم‌نظیرشان در تاریخ معاصر ایران، یک قدم و یک قلم از تمرکز بر تضاد اصلی یعنی حاکمیت ارتجاع قرون‌وسطایی آخوندی غافل نشده و منحرف نشده‌اند. مجاهدین با وجود دشمنان چندگانه‌شان، هرگز آدرس هیچ نیروی حتی دست‌آموز آخوندها یا سلطنتی یا خدمتگزاران استعماری را به‌عنوان تضاد عمده نداده‌اند. حداکثر کارشان، انتشار چند برگ یا گفتار روشنگرانه و افشاگرانه، آن هم باز با دادن آدرس دشمن اصلی یعنی ارتجاع آخوندی بوده است.

با همین رویکرد اصولی هم بوده که به‌طور قانون‌مند و علمی، تشکیلات‌شان متحدتر، هدف‌مندتر، یکسویه‌تر و حرفه‌یی‌تر در مبارزه، آن هم در خارج کشورشان، تداوم یافته و ثقل و اعتبار سیاسیِ داخلی و بین‌المللی‌شان سال به‌سال سنگین‌تر و نافذتر و گسترده‌تر شده است.

مبارزهٔ مونیستیِ ضدهر گونه دیکتاتوی، با ۶۰ سال تمرکز بر تضاد اصلی از جانب سازمان مجاهدین خلق ایران را باید درس‌های گران‌قدر به‌مثابه تجربهٔ تاریخی و تشکیلاتی و سیاسی همواره مد نظر داشت و این آموزش تجربیِ مبارزاتی را ــ که از پس صدها آزمون پیچیده در مصاف با ارتجاع و استعمار موفق بیرون آمده ــ در راستای گسترش جبهه خلق برای سرنگونیِ دیکتاتوری ولایی ــ آخوندی به‌کار بست.