اعتراض کشاورزان
پنجشنبه روزی است که رئیسی جلاد ۶۷ و پای بوس خامنهای را به اصفهان میآورند. وظیفه او وعدهدرمانی، چرندخوانی و دروغپراکنی است. شاید که سرابی بر ماسهزار زنده رود و آب نبودهای بر آتش خشم و اعتراض مردم بهجان آمده بنشاند، که به خواب پنبهدانه در کابوسهای اشتران میماند و زهی خیال پیشاپیش باطل.
فوق بحران آب در اصفهان
در حافظه تاریخ و در هزاره گذشته کمتر اتفاق افتاده است که زایندهرود این شاهرگ حیاتی و بلافصل اصفهان بخشکد. کویرِ ماسه شود و جرعهای آب برای یک وضو نداشته باشد. اما در ولایت اختاپوسان که هر شیء و جنسی را سلطانی به چپاول گماردهاند. در نصف جهان ایران هم سلطان آب، مافیای آب و آب دزدکهای سیریناپذیر در تاخت و باخت و همنوایی با حکومت و مجلس آب خوشگوار را راهی کارخانهجاتی چون ذوبآهن، صنایع فولاد، پلی اکریل و کارخانههای دیگر وابسته به سپاه غارتگر پاسداران و سایر باندهای حکومتی نمودهاند تا سهمشان از درآمد خالص کارخانه مفروض باشد و بهنوعی جولانگاه نمایندگان مجلِس محل، اطلاعات و سرکردگان سهام مخفی دار سپاه گردیدهاند. و باهم فکری شناعت بارشان دیگر نیازی به ایجاد فضای سبز جهت کمتر آلوده کردن زیستگاه مردم نمیبینند. و مگر نه اینکه خود میهن ما را به لوث خودشان آلوده کردهاند؟!
اعتراض سراسری مردم در مجاری و بستر زنده رود به خاک و خون کشیده شود، شهیدان دزدیده شوند، چشمها کور شود، زندانها پر شود و جدیدترین وسایل شکنجه چینی و روسی و... بر روی بدن رعیت و مردم معترض امتحان شود، درختان بخشکند، و اصفهانی که میوهاش شیرینی گلوی نیمی از مردم ایران بود، خود گلوی خشک بر زمین بگذارد.
رئیسی ۶کلاسه زمانی به اصفهان آمده که شاید در گاوخونی آنقدر لجن متعفن باشد که با آن خود را خوشبو کند و در برگشت هواپیمایی پر از سوغات مرگ و لعنت و انزجار برای پدرخواندهاش ببرد. اما هنوز خروش کشاورزان بیآب و خانوادههایشان از پشت هزاران رسانه و چماق سرکوب با شعار مرگ بر خامنهای و تا حق خود نگیریم از پا نمینشینیم، خواب را بر پاسداران جهل و زالوان آب فروش حرام کرده است. اکنون کمتر کسی هست که از بستر زایندهرود در شهرستانهای زرینشهر، فلاورجان، مبارکه و اصفهان بگذرد و تف فحش آلودی نثار غارتگران حاکم ننماید.
زمین اصفهان در شهر و بیابان دچار فرو نشست وحشتناک است، اتفاق افتاده که کامیونی در چاه ویلی فرو رفته که پیدایش نیست و سراسیمه جایش را پر کردهاند. اماکن تاریخی و سنتی که هویت و بخشی از شناسنامه اصفهان هستند دچار تخریب، تَرک و فرو نشست گردیده. چهلستون و عالیقاپو و مدرسه چارباغ و مساجد میدان نقشجهان به همراه پلهای خواجو و سیوسه پل و... دچار آسیبهای فراوان گشته که حکومت در حال ماستمالی کردن آنهاست. آنهم در نصف جهانی که بدون اغراق نیمی از گردشگران را میزبانی میکرد و منبع درآمد و اشتغالزایی بسیاری از مردم شهر و روستا های اطراف هم میشد.
کاری نداریم که این روزها و در حکومت تروریستی کمتر کسی ریسک سفر به ایران و اصفهان را بر خود هموار میکند. توریستهای خوب میدانند تروریستهای دولتی پیشاپیش برایشان پرونده جاسوسی هزار صفحهیی برای گروگانگیری و باجخواهی تدارک دیدهاند.
بحران بازنشستگان و فرهنگیان
در اصفهان و البته در طبقه کارگران و بازنشستگان و فرهنگیانی که عمری به عزت و کرامت زحمتکشیدهاند ومیکشند، خط فقر دیگر معنای خود را از دستداده که بیشتر ما بر خط مرگ زندگی میکنیم و هر روز دروغی شاخدار و وعدهیی موهوم به خوردمان میدهند. اعتیاد، فحشا، دزدی و جنایت که عامل مستقیم آن خامنهای و دولت و مجلس و قضاییه دستنشاندهاش هستند بیداد میکند. سفرههای خالی و نسخههای بیدارو بردستان مردم مانده است.
اماآنچه اندکی از آلام و مصیبتهای مردم کم میکند، صدای اعتراضات هر روزه و نشانهگیری مستقیم ولایت وقیح است که این روزها گستردگی و فراگیری اعتراضات اقشار و اصناف مختلف را در برگرفته است. و مردم بهروشنی آغاز انقراض حکومت جهل و جنایت را بیش از هر زمان دیگر در دسترس میبینند. و دور نیست تا به پدرخوانده موروثی و جنایتکار خود "رضاشاه و اسلافش" که سنگش را بر سینه میزنند ملحق شوند. بیعلت نیست که روز یکشنبه ۲۹آبان بازنشستگان رودروی خامنهای با شعار «توپ تانک، فشفشه رئیسی باید گم بشه» و «رئیسی حیا کن ـ مملکتو رها کن» تیغ شمشیر جلادش را شکستند.
بحران تعطیلی کارخانهها و کارگاههای تولیدی
رژیم مفلوک که شبانهروز در بوق و کرنا و روزینامه و تلویزیونهای صدگانهاش به لجنپراکنی و دروغ درباره رونق کار و کارخانه و ایجاد مشاغل هزارگانه میپردازد، هر روز با ورشکستگی و تعطیلی این مراکز روبهرو میشود. حقوق ده ماه کار گران پرداخت نمیشود و کارخانهها هم هر روز دست به دامان نیروی انتظامی و سپاه بدنام برای سرکوب اعتراضات کارگرانشان میشوند.
اما بحران بزرگتر اصفهان و ایران که به مردم و مقاومت و شورشگران ستمستیز آن مربوط میشود، بحران ویرانگر تمامیتِ حکومت دجالان است. بحران داغگاه شهیدان زمانه شیخ و شاه است که هنوز دادگاهشان شروع نشده است، اما از روح و ذهن و روان مردم این سرزمین هم پاک نمیشود.
بیشک تشبثات دجالانه و پیمان نانوشته نوشتن با روحِ روحالله و رضاشاه و هیتلر راه بهجایی نخواهد برد و بهقول معروف "هیچچیز قویتر از آن نیست که وقتش رسیده باشد"
و شاید رئیسی و ملازمانش لازم باشد در ادامه سفرهای استانی سفری بیاجتناب به دوزخ هم داشته باشند.
احسان ایرانی