۱۴۰۱ تیر ۹, پنجشنبه

خامنه‌ای؛ هراس یا نهراسیدن؟!


                                        سخن روز

واکنش‌های دیوانه‌وار سرکردگان رژیم نسبت به دیدار مایک پنس با خانم مریم رجوی تمامی ندارد. سخنگوی وزارت‌خارجهٔ آخوندها هم آب پاکی روی دست آنها می‌ریزد که چنین حمایت‌هایی از دشمن برانداز «اولین بار نیست، آخرین بار هم نخواهد بود!».

اما گویا زوزه‌ها و ناله‌ها افاقه نکرده و این‌بار خود خلیفهٔ ارتجاع هم به‌صحنه می‌آید تا به وحوش هراسان ولایت «جنگ داخلی» از ۳۰خرداد ۶۰ را یادآوری کند و بگوید «در داخل کشور، در خود این خیابان‌های تهران، جنگ داخلی بود» و «مجاهدین با هر چه دست‌شان می‌آمد افتاده بودند به‌جان پاسدار کمیته و پاسدار سپاه»؛ و آنها را با مسکن هنوز سرنگون نشده‌ایم آرام‌سازی کرده و می‌پرسد: «کدام دولت و کشور را سراغ دارید که در مقابل چنین حوادث تلخ و وحشتناکی از پا نیفتد؟».

خامنه‌ای در حرف‌هایش گفت رژیم در سال ۶۰ با «نهراسیدن از دشمنان» از بحران عبور کرده و حالا هم رژیم ولایت نمی‌هراسد! اما باید دید زوزه‌های ولی‌فقیه ارتجاع و وحوش ولایت او از هراس است یا نهراسیدن؟!

راستی چرا خامنه‌ای شخصاً به‌صحنه می‌آید و این‌طور بی‌پرده آدرس دشمن اصلی و آلترناتیو خود را می‌دهد؟ و چرا خط رژیم برای منحرف کردن قیام‌ها و مخدوش کردن آلترناتیو با نبش‌قبر دیکتاتور پیشین، این‌چنین در میان زوزه‌های وحشت از مجاهدین و از سرفصل «جنگ داخلی» و استراتژی قیام و سرنگونی در ۳۰خرداد رنگ می‌بازد؟

علت را باید در فوران شعارهای مرگ بر رئیسی و مرگ بر خامنه‌ای و شعله‌ور شدن همان «جنگ داخلی» و همان استراتژی قیام سرنگونی از کف خیابان و از دل تظاهرات و اعتراضات اقشار به‌ستوه آمده جستجو کرد که به‌وضوح بیانگر ناکامی خامنه‌ای در مقابله با قیام از طریق آوردن رئیسی، جلاد مجاهدین و مبارزین آزادی و قیام است.

خامنه‌ای، جلاد ۶۷ را با هزینهٔ کلان و حذف بخش بزرگی از بدنه و رأس نظام منصوب کرد تا هم بتواند جامعهٔ عاصی را مرعوب کند و هم ابتکارعمل را از دشمن برانداز بگیرد. اما جامعه مرعوب نشد، بلکه اعتراض‌ها‌، خیزش‌ها و قیام‌ها طی یک سال گذشته اوج گرفت. دشمن نظام هم نه‌تنها ابتکارعمل را از دست نداد، بلکه عملیات کانون‌های شورشی‌اش گسترش شگفتی پیدا کرد؛ در عرصهٔ بین‌المللی هم حمایت‌ها از مقاومت ایران تا وزیر خارجه و معاون رئیس‌جمهور پیشین آمریکا ارتقا یافت.

این شکست استراتژیک خامنه‌ای، یعنی آوردن رئیسی، تأثیر قانونمند خود بر درون نظام را باعث شد و به وارفتگی و ریزش بیشتر نیروهای رژیم دامن زد. از این‌رو خامنه‌ای مجبور شد شخصاً به‌صحنه بیاید، وضعیت نظامش را با سال ۶۰ و اوج عملیات مجاهدین مقایسه کند و بگوید که: «‌ما در سال ۶۰ در مقابل این همه حادثه و شدت عمل توانستیم روی پای خودمان بایستیم، (پس) امروز هم می‌توانیم!» و این‌که «خدای سال ۶۰ همان خدای امسال است!».

حرف‌های خامنه‌ای قبل از هر کس رو به نیروهای خودش است که در پی ضربات پیاپی از مردم و مقاومت ایران، دچار تزلزل، وارفتگی و ریزش شده‌اند و به‌قول خود رژیمی‌ها «از قطار نظام پیاده شده‌اند»؛ بحرانی که طی یک‌سال گذشته شدت بیشتری گرفته و برکناری طائب از رأس اطلاعات سپاه پاسداران ولایت یک نمود بارز آن است.

بله، خدای سال ۶۰ همان خدایی است که به‌طور قانونمند درهم‌کوبنده ستمکاران و یاری‌کننده زحمتکشان و پویندگان مسیر آزادی و عدالت در برابر دیکتاتورها و جلادان است؛ نیروهایی که ۳۰هزارشان در همان «جنگ داخلی» و در دل سیاه‌چال‌های رژیم به جلادان «نه» گفتند و با دفاع از هویت آرمانی و با عزم براندازی رژیم ولایت فقیه سربه‌دار شدند؛ نیروهایی که منتظری، قائم‌مقام وقت خمینی، به او و جلادانش با صراحت گفت اینها با کشتن از بین نمی‌روند بلکه ترویج می‌شوند؛ همان نیروهایی که در برابر توطئهٔ ارتجاعی-استعماری ۱۲دولت پایدار مانند و از اصل مبارزه برای آزادی عدول نکردند و خدا به همین دلیل آنها را در کنف حمایت خود گرفت. آن‌چنان‌که پس از ۴۱سال از ۳۰خرداد ۶۰، این بالاترین سطوح نظام ولایت هستند که زنگ‌های خطر را به‌صدا آورده‌اند که «هر فتنه‌ای در این ۴۰ساله» علیه نظام بوده «جای پای مجاهدین» در آن است و این مجاهدین «مرتب در حال شبه‌افکنی و تردیدافکنی» و «ایجاد یاس» در نظام هستند.