رژیمی پوسیده که تا مغز استخوان فاسد است و برای سرپا ماندن، به هر خس و خاشاکی دست میزند تا تعادل لرزانش بکلی برهم نخورد. هیچ سرمایه یا ذخیره مطمئنی هم که بتواند روی آن برای ماندن یک دورهی ثابت در قدرت حساب کند، برایش باقی نمانده است. همه چیز را به قمار گذاشته، بدون اینکه بتواند تغییری ولو جزئی در معادلات موجود بوجود بیاورد. این واقعیت امروز رژیمی است که بیشتر از چهل سال مردم ایران را به بند کشیده است.
برای بررسی حتی سطحی این موضوع، نیازی به تحلیلهای پیچیده و وارد شدن به دالانهای تاریک توفانهای ذهن نیست. همه چیز در معرض قضاوت همگان قرار دارد.
-اینکه به اذعان ولیفقیه نظام، مردم ایران دشمن هستند و روش برخورد با آنها مثل برخورد با یک دشمن خارجی، با تسلیحات نظامی است را، در قیام آبان ۹۸ دیدیم. خامنهای بعد از آن کشتار بیسابقه خیابانی که در معرض دید همگان قرار گرفت، در یک سخنرانی گفت: «همه بدانند که ما دشمن را عقب راندیم». او دستگیرشدگان قیام آبان را «اسیران جنگی» میداند و با همان روش با آنها برخورد کرده و میکند.
-اینکه برای حصول به مقاصد خود از مردم گذشته و فقط روی نیروی نظامی و امنیتی حساب باز میکند، را در هزینههای کلانی که برای سازماندهی مکرر دستگاه سرکوبش اختصاص داده، میشود دید.
-اینکه برای سرکوب قیامهای آینده مردم ایران، جنایتکاران شناخته شدهای در راس سه قوه نظام قرار داده که هیچ گونه شکافی در این دستگاه وجود نداشته باشد را، همه دارند می بینند.
-اینکه خودش و جنایتکاران دور و برش را در دستگاه عقیدتی خود «مستضعفانی» میداند که طبق وعده «خدای خود» به مکان و مقام بالایی رسیدهاند هم احتیاج به اثبات ندارد. حرف ولی فقیه در یک سخنرانی علنی است و اعلام صریح او به صف کشیدن در برابر همان «مستضعفانی» است که بر دوش آنها به قدرت رسیده است. و بسیار چیزهای دیگر که می شود لیست کرد....
با همه اینها، نظامش با ثبات نیست و جامعه ای که در موقعیت انقلابی قرار دارد، تهدید اصلی به حساب میآید که آمادگی و توان نظام برای سرکوب را به چیزی نگرفته و کل این دستگاه را مردم به چالش کشیده اند.
جنایتکاران از کار افتادهای که خامنهای در راس نظام قرار داده تا حالا بعد از صد روز از ریاست جمهوری «رئیسی قاتل ۶۷» ارمغانی با معنی برای نظام نداشته بلکه بیشتر به تضادها هم در درون نظام و هم در جنگ با مردم دامن زده است.
نظام ولایتفقیه دو خطر اساسی را برای حفظ این موجودیت ننگین در مقابل خود دارد که توانایی انتخاب را از او گرفته است. بدین معنی که هرکدام از اینها به تنهایی یا در مجموع میتواند موجودیتش را منتقی کند.
یکی قیامهای مردمی برای سرنگونی بیچون و چرای کل نظام، و دیگری، فشارهای خارجی که در حال حاضر روی موضوع فعالیتهای اتمی و سلاحهای کشتار جمعی، که داشتن آنها از چشم قدرتهای بزرگ، برایش ممنوع شده است، بشکل متمرکز به او وارد می شود.
شکل برخورد رژیم با این دو معضل در لبه پرتگاه سرنگونی همان ادامه سیاست حفظ نظام از امروز به فرداست که بی ثباتی نظام را تا حد فروپاشی تنزل داده است. در برخورد با مردم، به سرکوب و کشتار و زندان دست می زند، و در مقابل فشارهای خارجی، تسلیم شده است.
خامنهای بعد از روی کار آمدن بایدن رئیس جمهور آمریکا، در یک سخنرانی خطاب به آنها گفت که ما پیروز شدیم و شما شکست خوردید، بنابراین نمیتوانید در موضوعات مورد مذاکره، شرط تعیین کنید. این ما هستیم که شرایط را تعیین و به شما تحمیل می کنیم. او محاسبه میکرد که با تغییر دولت در آمریکا، سیاست فشار و تحریم برای کنترل نظام شکست خورده و به همین دلیل سراغ نقض برجام رفت تا شرکای اروپایی را وادار به مجبور کردن آمریکا برای رفع تحریمها نماید.
می شود گفت که سرکوب شدید و کشتار مردم با مشت آهنین که به فروکش کردن موقت قیامهای خونین منجر شد و همچنین فرصتِ زمانیِ تغییر دولت در آمریکا و بعد از آن، مدت زمان نشاندن رئیسیِ جلاد بر کرسی ریاست جمهوری، توهم داشتن ابتکار عمل را به خامنهای داده بود که در حرفها و ژستهای مسخره اش بخوبی دیده می شد. این توهمات با تسلیم به خواست شرکای اروپایی و رفتن به وین برای مذاکرات معلق شده نقش بر آب شد.
صحنهای که در حال حاضر داریم می بینیم اینست که تمامی شرکای رژیم در مقابلش با یک موضع واحد صف کشیدهاند، رویاهای ولیفقیه بکلی محو شده و پرچم تسلیم را بلند کرده است. اعلام آمادگی برای نشستن پشت میز مذاکره، علیرغم همه ژستهای مسخره رژیم، تا اینجا اذعان علنی شکست و درماندگی و تسلیم خامنهای در مقابل فشار خارجی است. این ضعف از دید شرکای برجامی و دوستان روسی و چینی آن مخفی نمانده و زمینه فشارهای بیشتر برای تسلیم دائمی رژیم در برابر خواسته های آنها را فراهم می کند.
این مذاکرات با هر نتیجه یا چرخش یا تعللی که در برداشته باشد، ضربه مهلک دیگری به آرایش کل دستگاه سیاسی ولایتفقیه است که قطعنا در عمق استراتژیک، که خامنهای برای نظامش ترسیم کرده، تاثیرات قابل توجهی خواهد داشت.
خامنهای میداند که نظامش، فشارهای جدی از طرف شرکای خارجی را نمی تواند به سادگی تحمل کند، چون اولین تاثیر بلافصل آن روی مردم ایران و سرازیر شدن آنها به خیابانهاست. این را او به تلخی چند بار تجربه کرده و جدی می گیرد.
نتیجه اینکه: نظام ولایت فقیه در لبه پرتگاه سرنگونی در موقعیتی نیست که بتواند بین چند راه حل، یکی را انتخاب کند تا به آن وسیله در قدرت بماند. هر کاری که می کند از روی اجبار است که اوضاع را برایش پیچیده تر و خطرناکتر هم می کند. این نظام قرون وسطایی باید سرنگون شود و خواهد شد.