شواهد وقرائن حاکی ازآن است که رژیم از ضربه سنگینی که جهت آوار شدنِ مصائبِ توطئه اطلاعاتی بسرخودش، درخصوص دژخیم نوری و جناب متوهم الدوله موسوم به تواب تشنه بخون،دریافت کرده است، گیج ومنگ وهنوزدرحالت نیمه کما، دست به ضدّ حمله بر علیه مقاومت و مجاهدین زده است.
البته غیر از اینهم نباید انتظار داشت. نوریِ دژخیم با هشیاری مقاومت، در چنان مخمصه ای گیر افتاده که نجات و رهایی اش غیر ممکن می نماید. مزدوری هم که می خواست بر اساس نقشه سربازانِ بدنام، بر امواج خون شهیدان سوار شود، چنان با سر زمین خورده و رسواتر و دماغ سوخته تر هم شده که طبیعتا از این به بعد، نمی تواند همان جانوری باشد که قبل از آغاز دادگاه استکهلم بود.
علاوه بر تمامی شهود و مدارکی که بر علیه دژخیم موجود است، موضوع ایمیل بازی او با تواب تشنه به خون دَه ماه قبل از پرواز به سوئد نیز مطرح و هنوز یک علامت سوال بزرگ برای همگان است که اینها هر دو برای توجیه این بده بستانها، عاجز و درمانده اند.
در هر صورت رژیم در گل مانده، امروز که قافیه را به مقاومت و مجاهدین باخته است، راه و چاره را در مظلوم نمایی یافته و به هر شکل ممکن سعی می کند تا آن سوزش و آن شکستِ مفتضحانه را که مزین به هنرنمایی مجریِ تلویزیون اینترنتی اش در ملا عام نیز شده است، به نوعی جبران کند.
سوء استفاده از پیرزنی سالخورده که در "پس آینه طوطی صفتش داشته اند" و صدای کارگردان پشت صحنه که برای بردنِ نام "مسعود رجوی" یادآوری اش می کند، و حمله های هیستریک چند مزدورِ آبرو باخته که دمشان به دُم پهلوان پنبه استکهلم وصل است، همه و همه نشان از کاری بودن ضربه مقاومت بر توطئه کثیف خامنه ای و سربازان بدنامش در داخل و خارج دارد.
در این اوضاع و احوال انتشار قسمتی از بازجویی های دژخیم نوری هم قابل توجه است. جایی که او در کمال وقاحت و بی شرمی از بازجویانش در دوران پیش از آغاز محاکمه در دادگاه، درخواست معلم سوئدی یا سی دی فراگیری زبان سوئدی کرده و گفته است می خواهم زبان سوئدی بیاموزم و پس از تبرئه شدن در دادگاه، از دولت سوئد تقاضای اقامت نمایم!
شاید اینهم بخشی از همان نقشه نقش برآب شده باشد که طرف آنقدر به میرزا بنویسِ لاجوردی جلاد و خرابکاریها و تناقض گوئیهایش در دادگاه ایمان داشته و دل خوش کرده بوده که مطمئن بوده محاکمه اش به بن بست خواهد خورد و راه به جایی نخواهد برد و مقامات مجبور می شوند با سلام و صلوات وعرض معذرت و پوزش آزادش نمایند و لابد طبق فرموده و نقشه ای که به فنا رفت، قرار بوده همان جا رحل اقامت افکند و از نزدیک، مزدورانِ جیره و مواجب بگیر را ضبط و ربط نماید.
اما امروز که متوجه شده اند از صدر تا ذیل در چاهی بس عمیق و تاریک گرفتار آمده اند که هیچ امید خروجی برایشان قابل تصور نیست، راه و چاره ای جز افسارگسیختگی و نشخوار هزار باره لاطائلاتِ وزارتِ بدنام نیافته اند.
البته هر چه می خواهند گلو پاره کنند و یقه جِر دهند. نه تنها در حکم این دادگاه، که در حکمِ صادر شده تاریخ مبنی بر سرنگونی تام و تمامشان باز هم از صدر تا ذیل، هیچ خدشه ای وارد نخواهد شد.
به قول معروف: چی می خواستند، چی شد.