گر ما ز سربریده می ترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
اینجانب مجاهد خلق حمیدرضا نوری هستم که در تاریخ ۱/۹/۶۶ به صفوف مجاهدین پیوستم. با توجه به سوءاستفاده رژیم از نام من در جنگ کثیف روانی علیه سازمان مجاهدین خلق ایران، لازم دیدم نکاتی را به اطلاع برسانم.
من در سالهای بعد انقلاب۵۷ در قیطریه تهران کار میکردم و هر روز نوشتههای روی دیوارها را میدیدم که نوشته شده بود: «رأی خود را به مسعود رجوی بدهید» تا دو سال بعد هم که به آن محل تردد میکردم، شعارهای روی دیوار را میدیدم. یادم هست روی یکی از دیوارها با اسپری قرمز نوشتهشده بود «مسعود رجوی سمبل مقاومت در زیر شکنجه ساواک شاه»… وقتی این نوشته را دیدم تا مدتها دنبال این بودم که بفهمم مسعود رجوی کیست.
تا اینکه به دوره سربازی اعزام شدم در منطقه حاج عمران خدمت میکردم مدتی که در سربازی بودم جنایتهای رژیم را در رابطه با سربازان دیده بودم، یکشب که سپاه در منطقه حاجی عمران عملیات داشت دیدم که بچههای کم سن و سال را آوردهاند از یکی پرسیدم برای چی آمدهاید؟ گفت که ما آمدهایم که میدان مین برای رزمندگان بازکنیم و آن شب دیگر برنگشتند.
از طریق یک سرباز قدیمی در حین صحبت فهمیدم که مسعود رجوی رهبر مجاهدین است وعلیه آخوندها میجنگد. من هم در ذهنم دنبال مسعود رجوی بودم بدانم کیست؟ و خیلی دلم میخواست که روزی او را از نزدیک ببینم، چون همهجا صحبت از مجاهدین و عملیات در مناطق مرزی بود و در بین سربازان هواداران زیادی پیداکرده بود و هرروز میدیدم که سربازی یا سربازانی به عراق رفتهاند و بعدها که به ارتش بپیوستم آنها را در صفوف مجاهدین دیدم و رژیم برای اینکه از سربازان کسی به مجاهدین نپیوندد بهدروغ ابلاغیه داده بود که مجاهدین کسانی را که اسیر میکنند گوشهای آنها را میبرند.
سرانجام ارتش آزادیبخش در آذرماه سال ۶۶ در منطقه ما عملیات کرد و من خوشبختانه توانستم خودم را به گمشدهام برسانم و به مجاهدین خلق پیوستم. اولین بار که در پایگاه مرزی مجاهدین عکس برادر مسعود را دیدم مجذوب چهرهاش شدم و افتخار این را پیدا کردم که بتوانم همراه مجاهدین با ملاها بجنگم و خوشبختانه افتخار ۳۴ سال حضور در سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران نصیبم شده است. و خدا را شاکرم که مرا در صفوف مجاهدین قرار داد تا از این نعمت راهیافتگی رهبری پاکباز سازمان (مسعود و مریم) برخوردار باشم و همیشه شکرگزار خداوند منان هستم و خواهم بود و از او میخواهم که مرا تا آخرین قطره خون و تاآخریننفس شایسته طی طریق در رکاب این رهبری نماید تا بتوانم به مسئولیت تاریخی خود که همه مجاهدین به آن قسم خوردهاند عمل کنم و مردم ایران را از نحوست این دجالان نجات دهیم و مهرتابان ایرانزمین خواهر مریم و شیر همیشه بیدارمان برادر مسعود را به پایتخت شیر و خورشید برسانیم.
جنگ روانی علیه مجاهدین با سوء استفاده از خانوادهها
بعد از سقوط دولت سابق عراق، آخوندها تلاش کردند با اعزام گلههای مزدور خود مجاهدین را نابود کنند ولی خودشان بهتر فهمیدند که از دیوار بالاتر از قدشان میخواستند بالا بروند. تا در اشرف۱ در عراق بودیم، تلاش کردند با سوءاستفاده از عواطف خانوادگی و دیدار آنها به مصاف مجاهدین بیایند و تشکیلات پولادین ما را نابود کنند ولی بازهم تیرشان به سنگ خورد. در همین راستا با فرستادن اقوام و خانواده و دوستان و نزدیکانم تلاش کردند خللی در عزم من ایجاد کنند، حتی در شنیعترین و ضد انسانیترین سوءاستفاده از عواطف پدری، دخترم را برای تحت تأثیر قرار دادن من به اشرف فرستادند درحالیکه او حاضر نبود که با وزارت اطلاعات به عراق بیاید ولی رژیم او را تحتفشار قرار داده بود. همین رژیم ضدبشری که در انتقام کشی از من بخاطر پیوستنم به مجاهدین او را به جرم اینکه پدرش (یعنی من) مجاهد است، از مدرسه اخراج کرده بودند.
باید گفت زهی خیال باطل! دشمن نمیداند ما مجاهدین مسعود رجوی، با ترک خانه و خانواده، خانواده بزرگ مردم ایران را انتخاب کردیم تا از یوغ این دجالان خونآشام آزاد کنیم که طبعاً خانواده و…. من نیز قطرهای از این مردم اسیر میباشند. بله مجاهدین بیدی نیستند تا با این نفسهای کثیف و آلوده بلرزند.
دشمن وقتی با حربه خانواده نتوانستند به هدف خود برسند، در لیبرتی با موشک باران و آوردن مزدوران پشت دیوارهای لیبرتی بار دیگر بخت خودش را آزمایش کرد تا به زعم خودش مرا از ارادهام برای سرنگونی رژیم پشیمان کند.
طبعاً این راه و انتخاب یکروزه نبوده و نیست و طی ۴۲ سال مبارزه پررنج و خون و شکنج با رژیم پلید آخوندی و ۱۲۰ هزار شهید تحت راهبری مسعود و مریم جلو آمده است و تا درهم پیچیدن طومار آخوندها ادامه خواهد داشت.
پس از هجرت مجاهدین به آلبانی، با دور شدن هزاران کیلومتر از مرزهای ایران، ولیفقیه مفلوک فکر میکرد که میتواند از دست مجاهدین خلاص شود ولی این کابوس مستمر ولش نکرده و نخواهد کرد و با زبان اشهد خودش در هر مناسبتی اقرار کرده که مجاهدین تنها هماورد او هستند و در شکل دادن تظاهرات و اعتراضات در میهن اسیر نقش تعیینکننده داشتهاند و کلمه دشمن که کد مجاهدین است از زبانش نیفتاده است، چون مجاهدین با دادن قیمت همه اقدامات ضد میهنی رژیم مثل فعالیتهای اتمی و وطنفروشی را افشا کردهاند. بر کسی پوشیده نیست که تمامی تحولات داخل ایران و بینالمللی را یا مجاهدین علیه رژیم آخوندی شکل دادهاند و یا تأثیر مستقیم در آن داشتهاند.
آخوندهای جنایتکار که در دروغبافی گوی سبقت را از گوبلز نیز ربودهاند به و جنگ روانی علیه مجاهدین و دروغبافی علیه سازمان محبوب من و شخص خودم دستزدهاند ایکاش شخص من مورد هدف قرار میگرفتم ولی برکسی پوشیده نیست که نوک حمله آنها رهبری سازمان و تشکیلات پولادین مجاهدین بوده و هست که به نمونههایی از این دروغبافیها اشاره میکنم:
نوشتن نامه از طرف خانوادههای! مجاهدین آلبانی به نخستوزیر آلبانی که به جایی نرسید و پوزهاش به خاک مالیده شد.
ادعای نخ نمای بهزور نگهداشتن مجاهدین در اشرف ۳، که نشاندهنده تأثیرگذاری ما مجاهدین است، انگار من مجاهد ۵۳ ساله بچه هستم که بهزور مرا نگهداشتهاند!
دروغ بعدی که نتیجه خیالبافیهای پوشالی آخوندها است ادعای شیوع ویروس کرونا در اشرف۳ هست و اینکه مجاهدین برای مداوای ما اقدامی نمیکند و بهاصطلاح خانوادههای ما بیایند و ما را برای مداوا ببرند، آخر ای آخوند احمق اگر تو به فکر مردم ایران بودی که اولاً با فتوای ضد اسلامی و ضد ایرانی و ضد مردمی خامنهای جنایتکار مانع ورود واکسن نمیشدی و مردم بیگناه را به قربانگاه کرونا نمیفرستادی.
هدف رژیم از شیطان سازی و جنگ روانی علیه مجاهدین
سؤال اصلی اینجاست که چرا رژیم در این شرایط دست به این اقدامات کور میزند، شرایطی که گرانی بر گرده مردم فشار آورده و روز بهروز نان از سفره مردم محروم ما دزدیده میشود، بیماری ویروس کرونا بیداد کرده و شهرهای قرمز به اذعان مقامات خود این رژیم هرروز بیشتر و بیشتر میشود، فقر فساد و اختلاس و دزدیهای نجومی جان مردم را به لب رسانده است باز این دجالان با هزینههای کلان به شیطانسازی علیه دشمن اصلیشان ادامه میدهند.
پاسخ این است که رژیم در داخل ایران با اعتراضات گسترده و رشد یابنده مواجه است که مردم برای احقاق حقوق اولیهشان خطر ویروس کرونا را به جان خریده و به خیابانها آمدهاند، از طرفی فعالیتهای کانونهای شورشی در شب ظلمانی نظام پلید، دمار از روزگارشان درآورده و نور امید را در دلهای مردم ایران پراکندهاند. افشاگریهای سازمان نیز مزید بر علت شده و هر اقدام وطنفروشانه و ضدملی که رژیم انجام میدهد بلافاصله از سوی مقاومت ایران افشا میشود، محکومیتهای بینالمللی هم رویش مثل محکوم شدن دیپلمات تروریستاش در دادگاه بلژیک به ۲۰ سال زندان، اخراج سفیر و کارمندانش از آلبانی و…
بیجهت نیست که با گسترش پایگاه اجتماعی سازمان در داخل ایران و به قول خودشان گرایش جوانان به سازمان مدام هشدار میدهند که والدین مواظب فرزندانشان باشند تا به مجاهدین نپیوندند. بله دور نیست که مردم ایران بساط رژیم جهل و جنایت را درهم بکوبند. بله مردم و مقاومت ایران با پیشتازی مجاهدین رژیم فرتوت را سرنگون خواهند کرد و هیچ حمایت و مانعی نمیتواند مانع محقق کردن آن بشود چون اعتماد پرپر شده مردم ایران توسط دجال کفن پاره با فداکاری فرزندان مجاهدش و کانونهای شورشی به مردم ایران برمیگردد.
یاران شورشگر و اشرف نشانها در سرتاسر جهان که این راه طولانی و پرفرازونشیب را با مجاهدین آمدهاند و تمامی عمر و داروندارشان را مایه گذاشتهاند تکتک این حرفها و این کلمات را با گوشت و پوست احساس میکنند که جنگ روانی علیه مجاهدین و دستوپا زدنهای مذبوحانه آخوندهای دجال مثل غریقی است که به هر خس و خاشاکی چنگ میزند تا خودش را از سرنگونی محتوم نجات دهد غافل از اینکه ما مجاهدین از روز اول قسم خوردهایم تا بند از بند این رژیم بگسلیم و آزادی و آبادانی را به ایران برگردانیم تا مردم هم از ویروس کرونای و هم کرونای ولایت خلاص شوند و بار دیگر لبخند به لبهای مردم ایران بازگردد. دور نیست روزی که با اراده و ایمان و همراه با مردممان در میدان آزادی جشن پیروزی را برگزار کنیم.
بامید آن روز – اردیبهشت ۱۴۰۰
مجاهد خلق حمیدرضا نوری