سیستم و ساختار فکری خمینی بر اساس فقه ساخته روحانیان درباری و مرتجعین خودخواه و باند بازی مثل شیخ فضل الله ها، کاشانی ها و ملامحمدباقر مجلسی هاست. اینان دست در دست قدرت طلبان درباریان و پادشاهان و مطابق قدرتمداری آنان اصول فکری مخصوصی را ساخته اند که حداقل شامل دو محور اساسی هستند: الف- شاهان سایه خدا هستند ب- روحانیان نماینده خدا و حافظان تاج و تخت
حال خمینی نمایندگی چنین فکری را با کمک استعمار در حکومت جمهوری اسلامی! ایران نهادینه کرد. حکومتی با ساختار پراز تضاد و تناقض فقهی که هرگز با نام اسلام یگانگی نداشت. خمینی با این اندیشه ارتجاعی، حالا به حکومت کشور متمدن ایران گماشته شده است. در این حکومت حذف مهره های تابع ولایت فقیه از جمله حذف آقای منتظری جنگ و نزاع سرد، در درون نظام ولایت فقیه را وارد مسیری ساخت که آثار آن تا کنون ادامه داشته است مسیری که در آن، حذف خونین مهره ها توسط همدیگر نیز قابل تصور است.
این روند در ولایتعهدی سلطنت مطلقه خامنه ای به اوج می رسد. نمونه آخرش انتشار نوار ممدجواد ظریف وزیر خارجه و یا بعبارت درستتر، سخنگوی وزارت خارجه دربار خامنه ای است که پیامدهای انتشارش به این زودیها پایان نمی یابد.حذف ظریف و باندهای متعلق به آن نیز در اشکال مختلف و متفاوت، متصور است.
انتشار این نوار مشابه سایر تضادها و درگیری باندی در تشکیلات سیاسی دربار ولایتفقیه نمی باشد. مهمترین نکته در فاشگویی نوار ظریف پرداختن به نقش قاسم سلیمانی بعنوان فرمانده میدان در دربار خامنه ای است.
میدان در فرهنگ" دیپلماسی" ظریف و درفرهنگ سیاسی تمامیت رژیم جمهوری اسلامی یعنی سرکوب در داخل، صدور تروریسم درخارج، گروگانگیری جهت معامله با مماشاتگران خائن بینالمللی و تداوم جنگهای نیابتی ویرانگر است.
ظریف در نوارش و در مصاحبه سه ساعته با سعید لیلاز به دیپلماسی و میدان اشاره می کند و اینکه بین این دو، میدان حرف آخر را می زد. میدان هم فرماندهاش قاسم سلیمانی بود. وقتی سلیمانی کشته شد تمامی باندها و محاقل درون سیستم ولایت فقیه عزادار شدند. تمامی جمعهای واتساپی منتسب به کلیت رژیم عکس سلیمانی را در پروفایلشان گنجاندند. از او در حد یک نجاتبخش، مقدس نمایی کردند. به فوریت مجسمه های او را در میادین بزرگ تمامی ایران رونمایی کردند. پوستر بزرگ او را در تمامی نهادها و ارگانهای دولتی و جاهای مهم کشور نصب کردند و... . همه این تلاشها در مورد سلیمانی در درجه اول حفظ بدنه رژیم ولایت فقیه از ریزش و فروپاشی بوده است.
اما مهمترین نکته دیگر در این نوار، وارد کرده شدن نقش "حاج قاسم" در بازی جدید صفحه سیاسی جهان بود که نوعی بزرگ نمائی جلاد سلیمانی در صحنه جهانی را نشان می دهد.
مبنای ورود خامنه ای، ظریف و سلیمانی به چنین دیپلماسی میدانی هم با مسئله "برجام" آنهم توافق برجامی ۲۰۱۵ ارتباط پیدا می کند. آن توافق در اوج سیاست مماشات جهانی بود. میز این سیاست جهانی را مقاومت سرفراز ایران زمین با افشاگریهای خارق العاده اتمی در بن بست قرارد داده بود.
پرداختن به برجام و نقش روسیه در موافقت و عدم موافقت روسیه در سرانجام بی فرجام "برجام" و میزان دخالت قاسم سلیمانی و اینکه "حاج قاسم" با روسیه در همسویی با خامنه ای کار می کرده است، مدار اختلافات درونی نظام ایران را وارد اختلافات جهانی به سبک دوران جنگ سرد بعد از جنگ جهانی دوم می کند که عوارض و بن بستهای جدیدتری را در دیپلماسی میدانی خامنه بوجود خواهد آورد. روسیه هم لابد خوشش نمی آید که برجامی مطابق میل و توافق رژیم ایران و امریکا پیش برود. این، همان تداعی جنگ سردی میشود که اشاره شد
نمونه های چنین فرضی بنام "جنگ سرد" را میشود در جریان ونزوئلا، کره شمالی، اوکراین،عراق، یمن، سوریه، اسرائیل- فلسطین که باز مانده از دوران جنگ سرد قبل فروپاشی شوروی و... مشاهده کرد. در این کشورها راه حل نجات شان راکد و در حالت بلاتکلیف نگه داشته شده اند. تشریح بیشتر این مسئله در حوصله این مقاله نمی گنجد.
نوار ظریف تشدید بازهم بیشتر و مهارناپذیر بحرانها و تضادهای داخل حکومت ایران و تشدید اختلاف درسطح جهانی بویژه امریکا را هم دامن زده است. یک نمونه: واکنشها در آمریکا اغلب بر آن بخش از صحبتهای ظریف متمرکز است که میگوید جان کری، وزیر خارجه سابق آمریکا به او خبر داده اسراییل در سوریه ۲۰۰ بار به مواضع رژیم ایران حمله کرده است و.. در ادامه اش از کنگره و سنا در امریکا خواهان برکناری جان کری و اتفاقات و خواسته های دیگر که هنوز ادامه خواهند یافت.
مشابه چنین اختلاف و درگیریهای البته باندی و محفلی به اندازه بی شماری نیز در درون رژیم شروع شده است. برای نمونه:سایت خانه ملت رژیم - ۱۱ اردیبهشت۱۴۰۰
احمدی بیغش عضو مجلس رژیم با اشاره به انتشار مصاحبه ظریف و برکناری مشاور فرهنگی روحانی بنام حسام الدین آشنا، گفت: " استعفای ظاهری آشنا در این راستا انجام شد تا با قربانی کردن وی، روحانی بتواند آمریکاییترین وزیر کابینه خود، یعنی ظریف که طبق شواهد و قرائن متعدد از چهار دهه قبل با مأموران اطلاعاتی آمریکا ارتباط پیدا کرده را حفظ کند. تردیدی نیست که این اقدام ظریف مخالف مصالح نظام است و بایستی از سوی مسئولان دستگاه قضایی، مورد رسیدگی و پیگرد قرار گیرد".
موضع گیری بالا روند نوع درگیری و حذف به سبک وحشیانه و احتمالا خونین در درون حکومت ایران را در شرایط بشدت متحول فعلی درون رژیم ایران و جهان را به نمایش می گذارد.
ظریف در قسمتی دیگر از نوارش می گوید: " من دیپلوماسی را هزینه کردم برای میدان...ما بسیاری از هزینههای دیپلماتیک که دادیم بهخاطر این بود که برای ما میدان اولویت داشت.
هرقدر ظریف صحبت از میدان و اولویت میدان به دیپلماسی را گفته، درواقع آتش جنگ باندی را شعله ورتر کرده است . در میان همه باندهای ولایت فقیه اشاره به"میدان" مستقیم "حاج قاسم" و نقش او دردربار خامنه ای را معرفی می کند.
ظریف: "تونستیم یک هماهنگی برقرار کنیم آقا هم در واقع هماهنگکننده این هماهنگی بود. یعنی ما دستمان رو گذاشته بود رو دست همدیگه ما با هم کارکردیم".
در چنین آشوب درونی و بین المللی بعد از نوارظریف یک نکته بسیار قابل توجه می باشد: جنگ اصلی رژیم ایران ، نه با "شرق" و نه با "غرب" است بلکه دقیقا با آلترناتیو شورایملی مقاومت ایران و با بزرگترین جریان این ائتلاف، سازمان مجاهدین خلق ایران است. مبنای برجام مگر پیشگیری از اتمیزاسیون رژیم ملا خمینی نبود. اگر چنین است که درست هم می باشد، این سوال است که چگونه چنین مسئله مهم در امور اتم سازی رژیم ایران روی صفحه سیاسی جهان قرار گرفت؟. جواب آنهم به اعتراف بالاترین مقامات سیاسی و رسانه های مهم جهانی جریانی به جز مقاومت ایران نمی باشد.
پخش نوار طریف همچنان موارد دیگری را هم در می نوردد از جمله:- دیوار اعتماد خلق به کلیت رژیم را هرچه بیشتر فرو می ریزد.
- ریزش روز افزون نیروها از بدنه رژیم را افزایش می دهد. – حذف مهره ها در جنگ باندها با کشتار بیشتر همریشان را نشان می دهد و ... .
"...آقای ظریف بد کردی که شهید سلیمانی را بدتر از ترامپ ترور کردی و بدتر از کفار او را ناجوانمردانه هدف قرار دادی تو که ادعای رفاقت چند ساله با او را داشتی... ". رسانه های رژیم به نقل از فردی بنام م سنجری، ۲۷ آوریل ۲۰۲۱)
مسئول شورایملی مقاومت ایران آقای مسعود رجوی در پیام ۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ خود در مورد نوار ظریف در فشرده ترین وجه ممکن جمع بندی ما را رهنمون می شود: "ظریف وزیر خارجه ولایت فقیه اذعان کرده است که "من دیپلماسی را بیشتر هزینه کردم برای میدان". نقطه عزیمت هر چه باشد بهتر از این نمی توانست به ماله کشی خود در میدان جرم و جنایتهای نظام اذعان کند. او در دیپلماسی آن روی سکه جلاد سلیمانی بوده اما در پایان دوره وزارت از ترس مکافات به آکروباسی روی آورده و تلاش می کند همه چیز را از گردن خود باز کند و به گردن همزادش دژخیم به هلاکت رسیده قاسم سلیمانی بیندازد. آن هم در زمانی که خامنه ای دست خود را در انتخابات از طریق نمایندگانش در مجلس ارتجاع با دعوت از رئیسی رو کرده است شکاف و شقه در حاکمیت آخوندی مهار کردنی نیست این علامت احتضار و از لرزه های سرنگونی است".