حق خود را از دهان شیر می باید گرفت
تا که استبداد سر در پای آزادی نهد/
دست خود بر قبضه شمشیر می باید گرفت
بهر مشتی سیر، تا کی یک جهانی گرسنه؟
انتقام گرسنه از سیر می باید گرفت»
(فرّخی یزدی)
مسعود رجوی یکبار گفته بود دیکتاتوری ارتجاعی دربرابر خود هماوردی جز مجاهدین نمی بیند. سران رژیم، دیوانه وار، در پی نابودکردن آنها بوده و هست و خواهد بود. امّا، این آرزو را به گور خواهد برد. پاسخ ایدئولوژیکی ـ فرهنگیِ فاشیسم دینی و دجّالیتِ تحت نام اسلام، اسلام بردبار و دموکراتیک و ایدئولوژی مجاهدین است. خمینی آنها را، به همین دلیل، صراحتاً، فراتر از آمریکا، شوروی و هر مخالف داخلی و خارجی دیگر؛ دشمن اصلی رژیم ولایت فقیه اعلام کرد.خمینی، یک سال پس از سخنرانی مسعود رجوی در امجدیه، در روز ۲۸خرداد۶۰، به مناسبت مراسم میلاد امام زمان (نیمه شعبان)، که در ورزشگاه امجدیه برگزارشد و در آن «فرماندهان ارتش، وزیر کشور و گروهی از نمایندگان مجلس» حضورداشتند، پیامی فرستاد که پسرش احمد آن را قرائت کرد. پیام او، از ابتدا تا انتها، برای بسیج و برانگیختن «امّت حزب الله» برای رودررویی با «منافقان» بود.
خمینی که میپنداشت نابودکردن مجاهدین، که در نگاه او چندان وزنی نداشتند، به سادگی قابل حُصول است، در همین پیام به «امّت همیشه در صحنه»، شکستِ نزدیک مجاهدین را نوید می دهد و از آنها «متواضعانه» می خواهد که در «صحنه» حاضر باشند: «امروز و روزهای آینده، روز شکستِ جریانِ دشمنان قسم خورده اسلام است؛ روز شکست جریانی است که به اسلام معتقد نیست ... روز شکست جریانی است که همیشه قلب مرا می آزارد؛ روز شکست جریانی است که بسیار خطرناکتر از تمامی جنایتها و خیانتهای رژیم پهلوی در طول حکومت ننگینشان بود...» (کیهان، ۳۰خرداد۱۳۶۰).
خمینی بارها در تهدیدها و رَجَزخوانیهایش مجاهدین را از جاکنشدنِ سیل خروشانِ «امّت همیشه در صحنه» بیم داده بود. ازجمله در سخنرانیش در روز ۲۱اردیبهشت ۱۳۶۰، که مجاهدین را «ذرّهیی در مقابل سیل خروشان»! توصیف کرده بود که لحظه یی دربرابر این سیل بنیان کن تاب ماندن ندارند و گفته بود: «شما در مقابل این سیل خروشانِ ملّت نمی توانید کاری انجام بدهید. شما اگر یک وقت ملّت قیام کند مثل یک ذرّه یی در مقابل سیل خروشان هستید» (کیهان، ۲۳ اردیبهشت۶۰).
مجاهدین تا ۳۰خرداد ۶۰ با سیاستهای سنجیده، زمان رویارویی قهرآمیز را ـ که خمینی در پی تحمیل آن به آنها بود ـ هرچه بیشتر به عقب انداختند و از «آخرین قطرات آزادی» استفاده کردند تا آن روز را که مسعود رجوی در سخنرانیش در ۵بهمن۵۸ در دانشگاه تهران هشدار داده بود ـ «وای به روزی که مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ بدهیم» ـ تا آخرین حدّ امکان به عقب بیندازند.
تا ۳۰خرداد۶۰، بیش از ۵۰ تن از اعضا یا هواداران مجاهدین در یورش قساوت بار گله های پاسدار و بسیجی و چماقدار جان باختند، امّا آنها تا فردای به خون کشیده شدن تظاهرات مسالمت آمیز ۳۰خرداد۶۰، حتّی با پرتاب کلوخی مقابله به مِثل نکردند.
روز ۳۰ خرداد۶۰، راهپیمایی آرام و مسالمت آمیز نیم میلیون تن از هواداران قهرمان مجاهدین در تهران، که بدون اعلام علنی، در اعتراض به سرکوبهای وحشیانه و گسترش یابنده قدّاره بندان سفّاک خمینی و اِتمام حُجّت به وی، از تقاطع مصدّق ـ انقلاب به سمت مجلس آغاز شده بود در میدان فردوسی به خون کشیده شد.
از شبانگاه ۳۰خرداد ۱۳۶۰، قلع و قمع مجاهدین، به نحو وحشیانه یی آغاز شد. خمینی به این گمان بود که در همان نخستین یورشها مجاهدین را از میدان به-درخواهدبرد و دَمار از روزگارشان درخواهد آورد. امّا، واقعیت چیز دیگری را رقم زد.
خمینی آن روزی که مسعود رجوی در ۵بهمن ۵۸ در دانشگاه تهران، فریاد خشماهنگ خود را بلند کرد و گفت: «وای به روزی که مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ بدهیم»، سخنش را جدی نگرفت و به آن بهایی نداد، چرا که نگاهش به کمیت بود نه کیفیت نیروهای مجاهدین.
وقتی خمینی راهِ قهر و دشمنکامی را بازگشود و بر طبل جنگ کوبید، مجاهدین در «پاسخِ گلوله با گلوله» لحظه یی تردید نکردند، چرا که اندکی تردید در این پاسخ، آنها را، به کلّی، از صحنه سیاسی حذف می کرد و سرنوشتی بسا ناگوارتر از حزب توده پس از کودتای ۲۸مرداد۳۲، به سراغشان میآمد.
مسعود رجوی: «...تا این تاریخ، خمینی توانسته بود بسیاری مخالفین را یا شقّه و وادار به تسلیم سازد و یا از دور خارج کند. بارها از اطرافیانش شنیده شده بود که در رابطه با تصفیه یا سرکوب هر یک از نیروها یا شخصیتهای مخالف میگفتند: "آقا… بیست دقیقه صحبت می کند… قضیه تمام است"!
و راستی هم تاکنون در بسیاری موارد، وقتی امامِ چماقداران توپ و تَشَر می آمد و علیه شخصیت یا نیرویی بسیج می نمود… مسأله بالاخره، به سادگی ... فیصله مییافت! امّا اینبار… عنصر موحّدِ مجاهد؛ این انقلابی و پیشتاز مردمی، به اثبات رساند که در برابر حقانیت و قوّت اراده و آمادگی فدا و قربانی، نه در ۲۰دقیقه که در ۲۰سال نیز، آقا و تمامی دار و دسته اش نیز، هیچ غلطی نمی تواند بکند! آخر آقا، تا وقتی آقاست که پایش را از گلیم خودش بیشتر دراز نکند و الّا آن دست و پای نامبارکی را که به گلیم خلق دراز شود، بیمحابا، ریشهکن خواهیم نمود...» (مصاحبه «ایرانشهر» با مسعود رجوی، ۱۸دیماه ۱۳۶۰).
دو ماه و نیم پس از قیام مسلّحانه یی که از فردای به خون کشیده شدن تظاهرات مسالمت آمیز پانصدهزار تن از اعضا و هواداران مجاهدین در روز ۳۰خرداد۶۰، آغاز شد، رژیم خمینی در رویارویی با مجاهدینِ جان برکف، تاب و توان از کف داد و رعشه سرنگونی بند بند وجودش را فراگرفت. موسوی تبریزی، دادستان جنایتکار تهران در فاجعه کشتار ۵مهر ۱۳۶۰، در مصاحبه یی در ۱۳ شهریور ۱۳۸۲ (۱)، به آشفته حالی و زِهوار دریدگی نظام ولایت در تابستان ۶۰ اشاراتی دارد، که گوشه یی از آن را در زیر می خوانید:
«... روز دومی که من دادستان شده بودم، در نخست وزیری جلسه داشتیم، نخست وزیر هم مهدوی کنی بود و رئیس جمهور هم نداشتیم [محمدعلی رجائی، رئیس جمهور و محمدجواد باهنر، نخست وزیر خمینی و دبیرکلّ حزب جمهوری اسلامی، در روز ۸شهریور۶۰، در اثر انفجار یک بمب در دفتر نخست وزیری رژیم در تهران کشته شده بودند]... آقای هاشمی رفسنجانی هم آن روزها در خارج کشور ـ شاید کره ـ بود. در آن جلسه آقایان موسوی اردبیلی، مهدوی کنی، محسن رضائی، به عنوان فرمانده سپاه، بهزاد نبوی به عنوان مشاور، من به عنوان دادستان و چندنفر دیگر حضور داشتند.
آقای مهدوی کنی گفت: حالا دیگر مشکل می توانیم با اینها (=مجاهدین) برخورد کنیم. ایشان پیشنهاد کرد به واسطه آقای طاهر احمدزاده با آقای رجوی صحبت بشود، بلکه راضی بشوند تا مذاکره و گفت و گو کنیم. حتّی اینها در بعضی پستها قرار داده بشوند تا این غائله ختم بشود.
آقای اردبیلی گفت: آقای مهدوی! من تا شش ماه پیش با این حرف شما موافق بودم که ما اینها را بیاوریم، صحبت کنیم، دعوت کنیم و حتی پست هم بدهیم، ولی حالا با این همه کشتارها و ترورها که انجام داده اند، نمی شود این کار را کرد... اگر اینها را سرکار بیاوریم به مردم چه بگوییم؟
من هم گفتم: با این وضع نمی توانیم این مجوّز را بدهیم.
من پس از جلسه، چون هنوز در تهران منزلی نداشتم، شبها [در] بیت امام می خوابیدم. رفتم آنجا ... آیت الله صدوقی... آنجا بود و دید که من کمی گرفته و ناراحتم. گفت: جریان چیست؟
گفتم: جریان این است و وضع اینگونه است. وزرا غالباً به وزارتخانه نمی آیند و در خانه کارهایشان را انجام می دهند. ترور همه جا را گرفته و تهران به هم ریخته است... وضع به این خرابی است، از آن طرف آقای مهدوی این گونه پیشنهاد می کند.
آقای صدوقی گفت که این موضوع را باید با امام مطرح کنیم. ساعت ده شب بود که ایشان اصرار کرد تا حاج احمدآقا برود و به امام بگوید.
ما شبانه رفتیم و این مسائل را با امام مطرح کردیم.
امام فرمود: پیشنهاد شما چیست؟ من گفتم: اگر دولت دخالت نکند، ما مسأله را حل می کنیم، همه چیز درست می شود و امنیت به دست می آید... سرانجام امام به حاج احمدآقا گفت که جلسه فردا با حضور نخست وزیر و قوّه قضاییه تشکیل بشود.
جلسه دوّم در منزل آیت الله موسوی اردبیلی، که در مکان فعلی شورای نگهبان بود، تشکیل شد. آیت الله مهدوی کنی هم آمد، اعضای شورای عالی قضایی هم بودند. بنده هم حاضر بودم. احمدآقا آنجا گفت که نظر امام در مورد مسائل این است که فلانی (یعنی من) که دادستان کلّ انقلاب است، سیاست برخورد با اینها، رفتار و کیفیت کار را، ایشان مشخّص کند. دولت و شورای عالی قضایی هم کمک کنند و دخالتی در امور نکنند. آنها هم گفتند باشد. این بود که ما به دنبال برنامه ریزی رفتیم...»؛ «برنامه ریزی» برای کشتار و نابودی تمامی مجاهدین.
موسوی تبریزی، «دادستان کلّ انقلاب» و محمدی گیلانی، «حاکم شرع خمینی در محکمه های تهران»، از این «برنامه ریزی» خمینی فرموده، یکی دو هفته بعد، پرده برداشتند و در کیهان ۲۹شهریور ۱۳۶۰ منعکس شد.
موسوی تبریزی: «اگر اینها (مجاهدین) را دستگیر کردند، دیگر معطّل این نخواهند شد که چندین ماه اینها بخورند و بخوابند و بیت المال مصرف کنند. اینها محاکمه شان توی خیابان است. کشتن اینها واجب است نه جایز... هر کس را که در خیابان، در درگیری و تظاهرات مسلّحانه و آنها که پشت این اشرار مسلّح قایم میشوند و اینها را تقویت و راهنمایی میکنند و موتور میدهند و یا میخواهند ماشین بدهند و دستگیر میشوند، بدون معطّلی، همان شب که دو نفر پاسدار و یا مردم شهادت بدهند که آنها در درگیری بودند و مسلّحانه یا پشت سر افراد مسلّح و علیه نظام جمهوری اسلامی قیام کردهاند، کافی است و همان شب اعدام خواهند شد…هر کس در برابر این نظام و امام عادل مسلمین (منظورش خمینی است) بایستد، کشتن او واجب است. اسیرش را باید کشت و زخمیش را زخمی تر کرد که کشته شود… هرکس از اطاعت امام عادل (یعنی خمینی) خارج شود و در برابر نظام بایستد حکمش اعدام است» (کیهان، ۲۹شهریور۶۰).
ـ محمدی گیلانی: «... محارب بعد از دستگیری توبه اش پذیرفته نیست. کیفر همان کیفری است که قرآن تعیین می کند؛ کشتن به شدیدترین وجه، حلق آویز کردن به فضاحت بارترین حالت ممکن و دست راست و پای چپ آنها بریده شود. اسلام (=اسم مستعار خمینی) اجازه می دهد که اینها را که در خیابان تظاهرات مسلّحانه می کنند، دستگیر شوند، در کنار دیوار همان جا آنها را با گلوله بزنند. از نظر اصول فقهی، لازم نیست به محاکم صالحه بیاورند، برای این که محارب بوده اند. اسلام اجازه نمی دهد که بدن مجروحِ اینگونه افرادِ باغی به بیمارستان برده شود بلکه باید تمام کش شوند. اسلام اجازه می دهد حتی اگر زیر تعزیر (=شکنجه)، آنها جان هم بدهند کسی ضامن نیست که عین فتوای امام است».
رفسنجانی، رئیس مجلس رژیم هم کمتر از دو هفته بعد، گشاده دستیش را در اِعمال این «قساوت مافوق تصوّر» اعلام می کند:
«…برطبق فرامین الهی(!) ۴حکم بر اینها (=مجاهدین) لازم الاجراست:
۱ـ کشته شوند؛ ۲ـ بهدار کشیده شوند؛ ۳ـ دست و پایشان قطع شود؛ ۴ـ اینها از جامعه جدا شوند… اگر آن روز (منظورم اوایل انقلاب است) ۲۰۰نفر از اینها را میگرفتیم و اعدامشان میکردیم، امروز اینقدر نمیشدند. امروز اگر با قاطعیت در مقابل این گروهکهای مسلّحِ منافق... نایستیم، سه سال دیگر به جای ۱۰۰۰ اعدام، باید چندین هزار نفر را اعدام بکنیم… (اطّلاعات، ۱۱مهر۶۰).
موسوی تبریزی، دادستان جنایتکار تهران در کشتار ۵مهر۶۰، ۴۰ سال پس از آن کشتار وحشیانه، در مصاحبه با روزنامه «اعتماد آنلاین» ۱۸ اسفند ۹۹، از تمام شدن مجاهدین بعد از آن کشتار می گوید: «...آن موقع کمیته انقلاب یکی بود و سپاه هم بود و یک کمیته امنیّتی هم از طرف بسیج بود؛ اگر اینها با هم نبودند ما به مجاهدین می باختیم... امام حسابی پشتیبانی کرد و قول هم داده بودم که دو سه ماه همه چیز را تمام کنم. الحمدلله سه ماه نکشید».
از آن سال تا امسال، درست ۴۰سال می گذرد؛ چهل سالی که هر روز آن با دامچاله و رگبار تیر و موشک و شکنجه و زندان و تیرباران برای از میان بردن سازمان مجاهدین همراه بوده است، نه تنها از سوی آدمکشان سنگین دل خلیفه سفّاک ارتجاع، بلکه با همدستی دولتهای مماشاتگر شرق و غرب عالم. امّا، از پس آن چهل سال فشار و آزار و شکنجه و کشتار و دربه دری و به خاک و خون کشیده شدن بیش از ۱۲۰هزار جانفدای آزادی، از جمله قتل عام بیش از ۳۰ زندانی پاکباز در تابستان ۶۷، اکنون، «کی مرده، کی به جاست؟».
مجاهدین خلق: تهدید اصلی رژیم آخوندی
خامنه ای، دجّال پا به گور، روز ۲۸ اردیبهشت۹۹ در هشداری برای بسیجیان بیم خورده مفلوک، مجاهدین را تهدید اصلی امنیّت نظام نام برد و گفت: «همه به این توجّه داشته باشند که آنها روی جوان ما کار میکنند، سعی میکنند که از جوان ما سوء استفاده کنند، آنها، همه، این را دنبال میکنند و برای این برنامهریزی میکنند».
دغدغه دجّال، که خواب و آرام را از او گرفته، قیامِ در تقدیرِ گسترش یابنده یی است که نه تنها سرِ بازایستادن ندارد بلکه هرچه می گذرد، شعله ورتر و گسترده تر می شود.
سرکوب وحشیانه قیام آبان ۹۸ و طرحها و ترفندهای سرکوبگرانه پاسدارنشانِ پس از آن نیز نتوانسته است این جوشش عظیم انفجاری جامعه به پاخاسته و پا در رکاب را ذرّه یی فروکش دهد.
در وضع فلاکتباری که مردمِ به جان آمده از فقر و گرانیِ سرسام آور و بلای خانمان برانداز بیماری «کرونا» و «کرونای ولایت» گرفتار آنند و هیچ فریادرسی از سوی رژیمی که تمام دستمایه های مردم و سرمایه های ملّی را به تاراج برده است، نمی بینند، هر روز شتابان تر از روز پیش، به راه حلّ شورشگری و براندازی نظام سمت و سو می یابند و خلیفه در گل مانده ارتجاع نیز برای مقابله با مردم شورشگرِ به جان آمده، راهی جز چنگ آویختن، به حربه سرکوب و خفقان نمی بیند و برای تخته بندکردن جامعه یی که جز سرنگونی رژیم ایرانسوز چاره یی در برابر خود نمی یابد، با استفاده از «فرصت» کرونا، بر طبل سرکوبِ باز هم بیشتر می کوبد تا مگر راه نفسِ قیامِ در تقدیر را ببندد.
قیام دلیرانه مردم سراسر ایران در آبان ۹۸، عزم پولادین مردم به جان آمده ایران را برای سرنگونی تامّ و تمام نظام سفّاک ولایت ایران سوز، به روشنی، نشان داد؛ قیامی که پرچمداران پاکباز آن کانونهای شورشی و هزار اشرف مجاهدینند و تا نابودی کامل رژیم ضدّایرانی ولایت رجّالگان، دمی آرام نمی گیرد.
قیام سازمانیافته آبان۹۸
«سیمای آزادی»، ۱۷ آبان ۹۹:
«یکی ویژگیهای قیام آبان ۹۸ سازماندهی آن بود. حمله به ۴ هزار مرکز بسیج، سپاه، انتظامی و حوزههای جهل و جنایت، شعله یی از خشم عصیانی مردم به جان آمده بود. مردم ۸۰ پایگاه بسیج را با خاک یکسان کردند. در شیراز مردم با لودر میخواستند تا درِ زندانها را باز کنند».
ـ آخوند روحانی، جلسه هیأت دولت ۲۹ آبان۹۸: «آنهایی که آشوبطلب بودند، باز عدّه کمی از آنهایی بودند، که آمدند به خیابان، منتهی آشوب طلبان سازمانیافته مسلّحِ برنامهریزی شده».
ـ رحمانی فضلی، وزیر کشور رژیم: «این نیروها در عملیات و در اقدام با هسته های ۴ یا ۵ نفره بودند که معمولاً در هسته های ۴ یا ۵ نفره، شش نفره یک خانم هم همراه اینها بود ... بین ۱۳۰ هزار نفر تا ۲۰۰ هزار نفر ... اینجا جمع می شوند بعد می روند در خیابان دیگه، باز این کار را انجام می دهند. بعد می آیند توی خیابان دیگه انجام می دهند. راهبندان انجام می دهند».
ـ آخوند ذوالنّوری، رئیس کمیسیون امنیّت ملّی و سیاست خارجی مجلس ارتجاع: «یک پایگاه بسیج را ۵۰ نارنجک اشکآور زدند تا بتوانند تسخیر کنند ... تیمهایی که با شماره سه، بتوانند قفل را بشکنند بروند تو. یک تیم میآمد این کارها را انجام میداد، تیم بعدی میآمد کار بعدی را انجام میداد. طرف می آمد در خیابان جلوِ ماشین را میگرفت همینکه چهل ـ پنجاه نفر جمع میشدند، جیم می شدند از داخل جمعیت، میرفتند پایگاه بعدی. مثلاً، در سراسر کشور در یک روز، ما ۸۰۰ نقطه درگیری داشتیم که توان نیروها را تقسیم کنند. اینها آموزش دیده بودند؛ موتورسوارهای آنها، خیلیهاش، مسلّح بودند».
ضربه قیام آبان، آنچنان سنگین و هولناک بود که پاسدار آبنوش، فرمانده عملیّات بسیج، گفت: «فقط خدا نظام را نجات داد!».
در فایل صوتیِ لورفته از جلسه خصوصی پاسداران، آنها میگفتند: «اگر دوباره به خیابان بیایند جارویمان میکنند و ما جایی برای رفتن نداریم»!
بدون شکّ، این سازمانیافتگی نیروهای برانداز پاکباز است که میتواند دستگاههای سرکوب هزاررنگ رژیم سفّاک آخوندی را از هم بپاشد و حکومت فرعونی خلیفه خون آشام ارتجاع ایرانسوز را از پای بست ویران کند.
«خطرناکتر از انفجار نظنز»!
خبرگزاری حکومتی «دانشجو»، ۳۱فروردین ۱۴۰۰
«حادثه تروریستی توسط رژیم صهیونیستی در نیروگاه هسته یی شهید احمدی روشن، زنگهای هشدار را به صدا در آورد و ضرورت افزایش هوشیاریِ تمامی ارگانهای نظامی، اطّلاعاتی و امنیّتی نظام را باعث شد... حادثه عملیّات تخریب در نطنز بسیار مهم و قابل تأمّل بود. امّا باید حواسمان باشد که تخریبِ بسا بزرگتری هم در جریان است که متأسّفانه بسیاری نسبت به آن غافل هستند. گویا زنگهای خطری که باید برای غفلتی بزرگتر و خطرناکتر بهصدا در آید، هنوز خاموشند؛ غفلت از تخریب ذهن، ضمیر و روان جوانان توسط دشمن قسم خورده نظام و انقلاب، یعنی منافقین، به ویژه از طریق فضای مجازی... علّت، روشن است. انفجار در نطنز مادّیست و هر کس به چشم میبیند. امّا کسی انفجار خطرناک نوترونی توسط منافقین را در قلب و فکر جوانان نمیبیند؛ دشمنی که ۴۰سال است به زبان اَشهَدش میگوید هیچ چیز نمیخواهد جز براندازی نظام جمهوری اسلامی؛ منافقینی که امام خمینی (ره) ۴۱سال پیش نسبت به آنها، بارها و بارها، هشدار دادند. به ویژه پس از سخنرانی رجوی در امجدیه، که با تجمّع صدها هزار جوان اغفال شده و به هیجان آمده همراه بود، امام با اشاره به رجوی گفت: "دشمن ما نه آمریکاست و نه شوروی و نه هیچ کس دیگر، دشمن همین جا در تهران بیخ گوش ماست!" (۱۳۵۹).
امروز هم همان دشمن قسم خورده، نوک تیز حملاتش را به سمت جوانان ما گرفته و از طریق فضای مجازی آنها را زیر بمباران سنگین قرار میدهد. هر روز مشکلات واقعی جامعه را با بزرگنمایی عَلَم میکند و جوانان را به آشوب و تخریب تهییج میکند؛ هر روز تلاش میکند اینگونه اِلقا کند که مقصّرِ قربانی شدن مردم توسّط کرونا، سیاستهای نظام است و حتی با رندی لفظ "کرونای ولایت" را در جامعه جامیاندازد و وِرد زبان مردم میشود؛ دشمنی که تلاش میکند با بیشرمی و بدون یادآوری خدمات شبانهروزی مسئولان، به جوانان بقبولاند که عامل بیکاریِ گسترده، نه مؤلّفههای اقتصادی، نه سیاستهای غلط دولت، نه اقدامات دل بستگان به غرب و مذاکره، بلکه فساد و دزدی در تمامیّت ساختار است؛ منافقینی که تلاش میکنند با پروپاگاندا، بر روی مطالبات جامعه موجسواری کرده و با تزریق حسّ ماجراجویی، جوانان را تشویق به تهیه سلاح برای استفاده در اغتشاشات بعدی بکنند؛ و تصادفی نیست که شاهد هستیم اکنون موج ورود سلاحهای شورشی، مانند وینچستر، کُلت، کِلاش و یوزی به داخل کشور چندین برابر سالهای گذشته شده و به گفته فرماندهان نیروی انتظامی، تقریباً غیر قابل مهار شده است.
منافقین آنقدر در این جنگ روانی پیش رفته اند که مسعود رجوی پیام صوتی میدهد و به صراحت میگوید: "در ایران یک جنگ عظیم داخلی بین خلق و مجاهد خلق (منافقین) با نظام جریان دارد؛ و با این گونه امواج، جوانان ناراضی از فقر و مسائل اقتصادی را سربازگیری میکند. بیجهت نیست که ۴۱سال پس از آن هشدار تاریخی امام درباره منافقین، آقا (خامنه ای) میگوید: "دشمن در کمین است، به طور دائم کار میکند برای این که جوانها را مأیوس کند، منحرف کند، از راه باز بدارد» (۱۰فروردین)؛ هشداری که بسیار جدّیست و جای تأمّل و اقدامات مشخّص دارد. چرا که مگر نمیبینیم هر شب تیمهای شورش منافقین آتش افروزی میکنند و مراکز حسّاس امنیّتی را تخریب میکنند و آتش میزنند؟ مگر نمی بینیم هر روز تلاش میکنند قاعده نارضایتی اجتماعی را گستردهتر کنند؟ مگر نمیبینیم چگونه جوانان را از پشت میز درس و کلاس و دانشگاه، به میدان شوم جنگ و خطر و شورش میکشانند و آنها را تبدیل به عصیانگرانی میکنند که با نگاهی تک بُعدی به مشکلات و مسائل، راه نجات را رویارویی با نظامی میدانند که از بطن خواستههای مردم ایران روییده است؟
کار بهجایی رسیده که جنگ روانی منافقین حتّی بر روی بسیجیها و نیروهای جوان نظام تأثیرات مخرّب گذاشته؛ در گام نخست، ایمان آنها را سست میکند، در گام بعد، حس خستگی را در تار و پود آنها میدمد، سپس باعث ریزش و نشست کردن آنها شده و حتّی در بسیاری مواقع آنها را جذب خود میکند. همان که آقا گفت: "تلاش شما باید این باشد که جوانهایتان را حفظ کنید، نگذارید وسوسه دشمن در جوانها اثر بگذارد و بتواند آنها را سرد [کند] و در نهایت به خدمت بگیرد" (۱۰فروردین).
بنابر این، بدانیم که تخریب انگیزه ها بسیار خطرناکتر از تخریب سایتهای هسته یی و امنیّتی است. ضربه به مراکز حسّاس امنیّتی، البته جدّی و مهم است، امّا ضربه یی تاکتیکی و قابل جبران است. امّا ضربه به ارکان و ساختار انسانی جامعه و نظام، ضربه یی استراتژیک و غیر قابل جبران است. پس در این زمینه زنگهای خطر و هوشیاری را به صدا درآوریم؛ رهنمودهای مقام معظّم رهبری را سرلوحه خود قرار دهیم، در برابر دشمن، به ویژه در فضای مجازی، آتش به اختیار عمل کرده و با سدّی سَدید، پیشروی مرگبار و پر شتاب منافقین در اعماق روح و قلب جوانان را متوقّف کنیم».
«خطر روزافزون کانونهای شورشی»
روزنامه حکومتی «مردمسالاری»، ۱۶اسفند۹۹: «... گویا تصاحب کرسی قوه مجریه آن قدر چشم آنها را کمسو کرده که متوجه نیســتند زیر فشار تحریمها چگونه جامعه، ملتهب و عاصی شده اســت؛
آنها نمی بینند وقتی خط فقرِ ۱۰ میلیونی، قشر متوسّط را محو کرده و در کنار طبقه محروم و فقیر قرارداده، در واقع، قاعده نا رضایتی شــدید به اندازه دهها میلیون نفر گسترش پیدا کرده است؛ نا رضایتی هایی که به گفته مقامات امنیّتی هر لحظه می تواند به صورت هیجانات انفجاری و ناهنجاریهای خطرناک از گوشه یی بیرون بزند...
چرا نمیبینند منافقین (مجاهدین) که دمی از خصومت و عِناد با تمامیّت نظام، از هر جناح و جریان، دست برنمی¬دارند، با شــدیدترین بمبارانهای روانی ـ تبلیغی، می خواهند بشکه باروت نارضایتی ها را منفجر کنند و فاجعه یی فرا تر از آبان ۹۸ بســازند؟
کاش به جای این رویّه اشتباه، در این فکر بودند که چگونه می توان خطر روزافزون کانونهای آشوب (شورشی) را مهار کرد؟
آیا این عدّه نمی بینند جریان ورود سلاح به کشور و توزیع آن تا کجا گسترده شــده است؟ تا جایی که نهادهای امنیّتی مجبور به برپاکردن "قرارگاه مبارزه با قاچاق اسلحه در کشور" شده اند؛
آیا آنها نمی دانند چرا (مجاهدین) از ورود این همه سلاح در جامعه اســتقبال می کنند؟
آیا نمی بینند چگونه (مجاهدین) در صدد هستند در کف جامعه، از میان لشکر جوانان بیکار و انبوه پسران و دختران سرگردان شــده در فقر و نداری، عضو گیری کنند و هر یک را تبدیل به یک شورشی و یک بمب ساعتی کنند؟
کمی هم بــه آن روزی فکرکنند که صدای رگبارها و انفجاهای ناشــی از آشوبهای اجتماعی با فرماندهی (مجاهدین)، زمین و زمان را فرا گرفته اســت و بی شک در چنان روزی دیگر چاره اندیشی، نوشدارویی بعد از مرگ سهراب است.
چرا نمیبینند در بستر بحران معیشت، در زیر پوست شهر، تشکیلات خطرناک و شوم در حال ریشه دواندن است؟
مگر نمی دانند دشمنان (نظام) در شبکه های خود، جوانان فقرزده را تحریک به اقدامات رادیکال علیه تمامیّت نظام می کنند؟
وقتی امواج نارضایتی به حرکت درآید و با شــتابی خارج از انتظار به توفانی سهمگین تبدیل شود، دیگر "نه از تاک نشان خواهد بود و نه از تاکنشان»!
«دُگماتیسم کور»
احمد چمران، روزنامه حکومتیِ «مستقل»، ۷ اسفند۹۹
ـ «آنها (جریان تندرو)... قسمخوردهترین دشمن نظام، یعنی منافقین، آنسوی آبها قعطنامه دوحزبی با امضای ۱۱۳ تن از اعضای مجلس جدید نمایندگان آمریکا را به ثبت رساندند و در حال بهرهبرداری استراتژیک از آن علیه تمامیّت نظام هستند؛ آیا این عدّه تندرو، مواد قعطنامه کنگره آمریکا را خواندهاند که تن هر کس را میلرزاند؟ قطعنامه یی که سراسر از راهبُرد شوم براندازی منافقین حمایت کرده و جا بهجا گامهای منافقین برای ضربه به نظام جمهوری اسلامی را «اصولی» و شایان کمک معرّفی کرده است. افراطیّونی که رئالیسم جریان اصلاحطلبی مبنی بر تعامل با جهان را «غربگرایی» و جاده باز کن دشمن مینامند، آنقدر متمرکزِ مچگیری انتخاباتی از اصلاحطلبان هستند که گویا معنای چنین قعطنامه یی را در شرایط تغییر دولت در آمریکا متوجه نیستند؛ آنها نمیبینند که در یک برهه حسّاس که امکانی استثنایی برای رفع تحریمها پیش آمده، چنین قطعنامه یی نه تنها فرصتهای سیاسی ـ استراتژیک ـ اقتصادی تمامیّت نظام را میسوزاند، بلکه هر چه بیشتر بهمنهای مَهیب آینده را از دامنه کوه تحوّلات، علیه نظام به پایین میغلتاند؛ این جماعت متوجه نیستند که با این قطعنامه، کنگره جدید آمریکا هنوز یک ماه از شروع کارش نگذشته از برنامه ۱۰ ماده یی سرکرده منافقین برای دوران پس از به اصطلاح براندازی نظام حمایت میکند و حتی زمینه های مانور با پدیده «سلطنت» را هم میسوزاند تا هر چه بیشتر نقش منافقین را برجسته کند.
طرفهایی که ناکارآمدیهای دولت کنونی را پیراهن عثمان کرده و تلاش میکنند این ناکارآمدی را به تمام جریان اصلاحطلبی تعمیم دهند و نتیجه میگیرند که نباید گذاشت آنها بار دیگر در انتخابات ۱۴۰۰ سُکّان پاستور را در دست گیرند، چرا نمیبینند در خلأ ایجاد شده در این جدال، منافقین توطئه دادگاه آنتورپ در بلژیک را به سرانجام رساندند؟ توطئه یی که یک دادگاه بینالمللی برای اولین بار یک دیپلومات رسمی و در حال خدمت جمهوری اسلامی را با تهمت واهی تروریسم و بمبگذاری در گردهمایی منافقین، به ۲۰سال زندان محکوم کرد؛ آن هم درست زمانی که کورسویی برای لغو تحریمهای ظالمانه دیده میشد که همان کورسو هم کور شد؛
تندروهایی که تلاش میکنند حتّی از توصیه های رهبری سکویی برای حمله به اصلاحطلبان بسازند، این حرف رهبری را نادیده میگیرند که فرمودند: توجه کنیم دشمن روی ناکامی های ما تبلیغات می کند؛ جنگ روانی می کند» (۲۹بهمن)! زنهاری که مصداقش را در بمباران لحظه به لحظه تیرانانشینان میبینیم که از طریق شبکه ماهواره یی خود دست از تهییج جوانان و مردم به آشوب و فتنه بر نمیدارند؛ منافقینی که عملاً فضای مجازی را قبضه کرده و با تولید روزانه کلیپها، سندها و مقالات، عملاً جوانان را به تسلیح دعوت میکنند، خدا میداند چه خواب شومی برای آشوبهای بعدی دیدهاند؛ آشوبهایی که به گفته بسیاری از مقامات امنیّتی، اگر به خیابانها کشیده شود، حتی قابل مقایسه با دی ۹۶ و آبان ۹۸ نیست و حتماً در آنها شاهد استفاده گسترده و در ابعاد کلان از سلاح و موادّ انفجاریِ توزیع شده توسط منافقین خواهیم بود.
تندروهای وطنی ... چرا متوجه نیستند در شرایطی که منافقین با ۴۰سال ضدیّت کور با تمامیّت نظام جمهوری اسلامی (فارغ از هر جناح و جریان) حاضر نیستند سر سوزنی از راهبرد براندازی کوتاه بیایند، حملات آنها به اصلاحطلبان تنها و تنها زمینههای ضربات بیشتر منافقین به تمامیّت نظام را آماده میسازد؟... اگر این رویّه ادامه پیدا کند و با اقدامات آنها هر چه بیشتر شکاف و خوردگی در نظام ایجاد شود، حاصلش را نه این جناح و آن جناح، بلکه دشمن قسم خورده برانداز نظام، میبرد. بنابر این، اگر واقعاً این جریان، دلسوز و جانباخته نظام و انقلاب هستند (که امیدواریم باشند) بر روی این واقعیت تأمّل کنند که سوراخ کردن کشتی، همه را به کام نیستی فرو خواهد برد».
«نفوذ "مجاهدین" تا قلب خانه ها»
کیهان، ۱۹مرداد۹۸: «حضور "مجاهدین" در فضای مجازی، "مِرصاد"ی دیگر می طلبد. احتمالاً باید شما هم تصاویر واحد جنگ سایبری "مجاهدین" در آلبانی را، که در روزهای گذشته منتشر شد و بازتابهای زیادی داشت، دیده باشید و متوجه حضور این گروه در فاصله نزدیک و در کنار دست فرزندانمان شده باشید. امروز به دلیل خواب عمیق مسئولان فرهنگی و فضای مجازی کشور تا قلب خانه هایمان نفوذ کرده و تأثیرگذاری می نمایند... "مجاهدین" در فضای مجازی به راحتی جولان داده و می توانند افکارشان را ترویج کنند و مغز جوانان و نوجوانان ما را تحت تأثیر قراردهند. تنها در این واحد هزار و پانصد نفر شبانه روز در حال پمپاژ افکار به مردم هستند... در کنار این کاربریهای مجازی، هزاران هزار رُبات به انتشار مطالب آنها مبادرت میورزند؛ حسابهایی که در روز بیش از هزار توئیت ارسال مینمایند، یعنی هر دقیقه یک پست. حتّی از رسانه های رسمی هم اثرگذاری بیشتری مییابند. آن چه بر شدّت این وضعیّت میافزاید آن است که صاحبان پیامرسانها و شبکه های اجتماعی حمایت حدّاکثری را از محتواهای "مجاهدین" به عمل می آورند...».
«حاکمیّت مجاهدین در فضای مجازی»
خبرگزاری حکومتی «تهران پِرِس»، ۱۷دی۹۷: «... به جرأت می توان گفت در فضای مجازیِ مربوط به تلگرام، دشمن و به طور خاص، سازمان "منافقین" خلق حاکمیّت دارد... فرهنگ "براندازی" را، که امروزه در شبکه های اجتماعی حاکم است، اگر نگوییم صد در صد، به میزان بسیار بالایی متأثّر از ادبیات و لحن براندازانه و بسیار ملموس سازمان به اصطلاح "مجاهدین خلق" است... شاید باورمان نشود که خیلی از گروههای به اصطلاح اصولگرا و به ظاهر مؤمن به انقلاب نیز از خطر نفوذ "فرهنگ منافقانه این سازمان" در امان نیستند. به این می گویند حاکمیّت مرموزانه و بی سر و صدا در پهنه یی که تا درون خانه های مسئولین نظام و در بالاترین سطوح ادامه دارد. این روزها می بینیم که خیلی از فرزندان افراد مؤمن و حزب اللّهی و وابسته به نظام نیز تا فرق سر در فضای مجازیِ تحت حاکمیت "منافقین" فرورفته اند و متوجه نیستند».
«مجاهدین، دشمن اصلی نظام»
سایت حکومتی «بهارستانه»، ۲۵ شهریور۹۷:
«دشمن اصلی انقلاب و نظام باید به مردم شناسانده شود و آمادگی لازم جهت برخورد با "منافقان" ایجاد شود... اسراییل و آمریکا و ... دشمن هستند ولی آیا آمریکا میتواند جمهوری اسلامی را براندازد؟ اسراییل چطور؟ قطعاً اینطور نمیباشد، پس واقعگرایی حکم میکند که در گام اوّل معیّن کنیم دشمن اصلی، نیروی خارجی نیست بلکه دشمن اصلی داخلی است... "منافقین"(مجاهدین) هم، آرزوی براندازی و هم، توانایی بالفعلی برای تحقّق این آرزو را دارا هستند... در اینجاست که انگشتِ نشانه، همه، متّفقاً به سوی "سازمان منافقین" خواهد رفت. لذا، ضروری است که بی هیچ ملاحظه یی آنها را به مردم معرّفی کنیم و تمام افراد خودی را نسبت به این حریف واقعی و جدّی، هوشیار و مهیّا سازیم...».
مجاهدین، تنها نیروی جدّی برانداز ۴۰ ساله نظام
تارنمای حکومتی «نسیم» ـ کرمانشاه، ۵اردیبهشت ۹۹: «بسیاری از یاران انقلاب، دلسوزانه، میخواهند نظام را پابرجا ببینند؛ امّا وجود منافقین (مجاهدین) و نیّات پلیدشان، یعنی براندازی جمهوری اسلامی را مانعی بر سر آرزوی ماندگاری نظام میبینند؛ آنها میبینند که چطور سازمان منافقین (مجاهدین) پس از غائله ۳۰ خرداد ۶۰ تا به همین امروز، سالی، ماهی، هفته یی، روزی و ساعتی نیست که برای هدف خود، یعنی براندازی نظام، طرح و نقشه نکشد، اقدام نکند و تیرهای زهرآگین خود را به سمت مقام معظّم رهبری و ولایتفقیه پرتاب نکند… مریم رجوی… پیام میدهد: "… برای استمرار قیامها و برای آزادی ایران از اشغال آخوندها بپا خیزید"». همین تارنما در ۱۸ اردیبهشت مینویسد:«اگر به پیشینه… سازمان مجاهدین خلق هم نگاه کنیم، شاهد هستیم که از غائله ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ تا امروز تنها گروه منسجمی هستند که پیاپی در پی توطئهچینی برای راهبرد "براندازی" نظام هستند. روزی در خیابانهای تهران و شهرهای دیگر با پاسداران فداکار انقلاب درگیر میشدند… روزی ارتشِ به اصطلاح آزادیبخش برپا کردند و در صدها رشته عملیّات… هزاران پاسدار مدافع نظام را به فیض شهادت رساندند؛ و امروز هم عناصر خود در ایران را تحت عنوان "کانونهای شورشی" سازمان میدهند».
آن «لحظه موعودِ» قیام سراسری
روزنامه «اعتماد»، ۷آبان ۹۹ ـ علی خدایی، از کارگزاران حوزه کارگری نظام، با اشاره به شرایط غیرقابل تحمّل کارگران، نسبت به وقوع قیام و فرارسیدن «لحظه موعود» هشدارداد و گفت: «کارگر ایرانی؛ آن مرد یا زنی که اَجیر کارفرمای مستأصلتر از خودش است، این روزهای ویروسزده، ناامید از بازشدن هر دری که پیش از این کوفته بود، منتظر است تا یک "آن" موعود...؛ "آنی" که وقتی موعد ظهورش برسد، از درزهای نادیدنیِ هر ... نرده و حفاظ و استتار، نفوذ میکند و ریشهها را میسوزاند و امیدها را میخشکاند و حتّی مجال تأسّف و تأثّر بر اهمال هم نمیدهد. مسئولان نشسته بر صندلیهای دولتی و هواداران دولت، از این "آن" بترسند؛ خیلی هم بترسند».
پریشانحالی دجّالان ارتجاع در آستانه گور
در آغاز ریاست جمهوری خاتمی و سپری شدن ۹سال از آتش بس، نشریه «شَلمچه»، ارگان «انصار حزب الله»، یکی از سخنرانیهای منتشرنشده عبدالله نوری، وزیر کشور خاتمی، را چاپ کرد. نوری در این سخنرانی حال زار خمینی را پس از نوشیدن جام زهر قطعنامه آتش بس بازگو میکند: «...هشت سال امام فرمودند: صلح بین اسلام و کفر معنی ندارد؛ هشت سال امام صدا زد "جنگ، جنگ تا پیروزی" ـ "جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم"؛ هشت سال امام صدا زد "صدّام باید برود"؛ ... امّا بعد امر دایر شد بین این که اسلام (نظام ولایت فقیه) بماند یا اینکه شعار امام... امام میتوانست زیربار این قطعنامه نرود و تا آخرین نفسش شعار خودش را بدهد، امّا بعدش بزرگترین گرفتاری را برای ما بگذارد... جنگ به یک نقطه حسّاسی رسیده بود که دیگر کاربردی نداشتیم... امام در یک نیمه شب قلم به دست گرفت و آن جملات عجیب را نوشت و فرمود که در این ۸سال هرچه شعار دادم پس میگیرم؛ اگر آبرویی داشتم با خدا معامله کردم، و این قطعنامه را پذیرفتن سخت بود برایم؛ تلخ بود برایم، امّا کاسه زهر بود، سرکشیدم...»
عبدالله نوری در ادامه سخنانش میگوید: «...ایشان در حسینیّه همینطور نشسته بود و بر اثر تألّمات روحی نمیتوانست سخنرانی بکند. همین طور نشسته بود با چشمانی پر از اشک، خدا شاهد است عجیب دلم سوخت... بعد از قطعنامه ما به هیچ وجه خنده امام را دیگر ندیدیم... یک پیرزنی آنجا بود به نام فاطمه، که خدمتکار اتاق امام بود، ایشان آمد، گفت: حاج احمد آقا، آقا دارند گریه میکنند. گفتم: آقا؟ گفت: بله. کسی گریه آقا را ندیده بود. اجازه نمیداد کسی گریه اش را ببیند، حالا چطوری فاطمه فهمیده؟!
من بلند شدم رفتم داخل اتاق دیدم آقا پشت به در، رو به دیوار، نشسته و شانه هایش (از گریه) تکان میخورد، رفتم شروع کردم با طاقچه وررفتن که آقا صندلیش را برگردانَد و گریه نکند. دیدم نه، توی حال خودش است. وقتی نشد، رفتم علی کوچولو را، که خیلی دوست داشت، بیاورم. علی که آمد آقا صندلی را برگرداند، ولی باز هم گریه میکرد… علی که کارساز نشد که امام آرام بگیرند، چون خیلی برای والده احترام قائل بود، احمد حاج خانم را آورد.
امام گفت: احمد، این چه کارهایی است که میکنی؟ دلم درد میکند، میخواهم گریه کنم، این که راه علاجی جز اشک ندارد، تو یا مادرت را می آوری یا علی را می آوری، دیگر بعد از اینها چه کسی را میخواهی بیاوری؟ برو سراغ کارت، رهایم کن به حال خودم...»
***
حال و روز زار و درهم شکسته خامنه ای، سرکرده آدمخواران ولایت معاش، پس از چهار دهه خونریزی و شقاوت و شیّادی بی امان و ویرانگری و چپاول و نابودی، و پس از وحشیانهترین کشتار در قیام آبان ۹۸، بسی عبرت آموز است. از زبان یکی از ولایت معاشان خلیفه ارتجاع، «محمد خواجوی، استاد حوزه و دانشگاه»: (۲۹ آذر۱۳۹۸): «آقا (خامنه ای) توی جلسه خبرگان فرمودند: "آقایون من در این سن ۸۰سالگی، پنج صبح تا ده شب در دفترم هستم. ده شب دلم می خواهد بخوابم در این سن، امّا، از شدّت گزارشاتی که از تمهید دشمن [مجاهدین] برای نابودی انقلاب میرسد، بسیاری از شبها تا صبح قدم میزنم و نمیتوانم بخوابم».
***
مجاهدین امّا، از پس آوار سهمگین ترین کشتارها، اسارتها، آزار و شکنجه ها و آوارگیها و بی خانمانیهای زمانگیر و بمبارانهای پر خوف و خظر ویرانگر خلیفه ارتجاع و استمالت جویان بین المللی و لیست گذاریهای تروریستی، چون سرو سه هزارساله ابرکوی، سرفراز و ریشه در سنگ، قامت برافراشتند برای آزادی ایران زمین از گزند ایرانخواران خلیفگان سفّاک ارتجاع. و تا صعود بر قلّه پیروزی و آزادی ایران زمین، لحظه یی از پای نمی نشینند.
«هر چه تبر زدی به من، زخم نشد، جوانه شد/
بغض وداع با شهید، آه نشد، ترانه شد
خون یَلان اشرفی، در رگ غیرت وطن/
از خم کوچه ها گذشت، سیل شد و روانه شد
تیر زدی، تبر زدی، بر تن بیسپر زدی/
این تن خون چکان من، از شرفم نشانه شد
چنگ زدی که برکنی، ریشهٴ کوه نور را/
سنگ به سنگ، کوه ما، شعلهٴ پر زبانه شد
بند زدی به دست ما، در طمع شکست ما/
پیکر بیشکست ما، تیر شد و کمانه شد
هرچه به کینه تاختی، تا بکشی تو نام را/
نام و نشان اشرفی، زمزمه زمانه شد»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ بخشی از سخنان موسوی تبریزی در مصاحبه یی با عنوان «سی خرداد۶۰، فضاسازی و آشتی ناپذیری»، که در ماهنامه «چشم انداز»، شماره ۲۲، مهر و آبان ۱۳۸۲ به چاپ رسید.