۱۳۹۸ شهریور ۱۷, یکشنبه

رهایی ایران و ایرانی؛ پروژه دائمی مجاهدین (گفتگو با احسان امین‌الرعایا)


احسان امین‌الرعایا
سؤال: با توجه به این‌که بحث سالگرد تأسیس سازمان هست و این سازمان در تاریخ میهنمان جایگاه خودش را دارد، به‌نظر شما مجاهدین در تاریخ معاصر ایران چه نقشی ایفا کرده و می‌کنند؟


احسان امین‌الرعایا: مجاهدین از روز آغاز خودشان تا امروز، دست‌اندرکار یک پروژهٔ رهایی بوده و هستند؛ رهایی مردم ایران؛ همین.
برای توضیح بیشتر باید عرض کنم که ما الآن در آخرین سالهای سده چهارده شمسی هستیم. در تمام این سده، از سال ۱۳۰۰تا به‌حال، تاریخ حکومتها در جابه‌جایی چهار مستبد خلاصه می‌شود؛ یکی البته از دیگری شقی‌تر و جنایتکارتر. پس جو هر سیاسی حرکت بالائی‌ها تا آخر همین قرن، تکوین دولت مطلقه بوده است اما گو هر اساسی پائینی‌ها، در جبهه مردم ایران عبارت بوده است از بارز کردن و اثبات امکان رهائی.

سازمان مجاهدین خلق ایران، بخش مهمی از این امکان است. سرفصل نقش آفرینی مردم ایران البته به انقلاب مشروطه بر‌می‌گردد. تا قبل از آن، معادله ایران بین دربار شاه مستبد و دولتهای استعماری و همین‌طور آخوندها و قدرتهای محلی در نواحی مختلف ایران تعیین می‌شد؛ بازیگران سرنوشت ایران این چهارتا بودند اما از مقطع انقلاب مشروطه به بعد، نیروی جدیدی وارد این معادله شد که عبارت است از نیروی مردم ایران. در این یک قرن جنبش‌های انقلابی بسیاری آمدند، فداکاری کردند ما شاهد قیامهای بی‌شماری در این فاصله بودیم. حالا اگر همه این فداکاریها، پیشرفت‌ها، پیروزیها و البته همه شکستها را در جبهه مردم ایران را روی هم بگذاریم و جمع بزنیم، چکیده‌اش این است که امکان رهایی را اثبات کردند.

سازمان مجاهدین خلق ایران در همین جا؛ در این پنجاه و چند ساله قرار می‌گیرد. تاریخچه‌اش عبارت است از تاریخچه قوت‌یابی چشم‌انداز آزادی، برابری و حاکمیت مردم در ایران. اشاره بکنم که در بخش مهمی از این تاریخچه، ما نقش هدایتگرانه رهبر مقاومت ایران، مسعود رجوی را می‌بینیم. او ایده‌ها و تزهای مشخصی را برای پروژهٔ رهایی ایران و ایرانی مطرح کرده، شرایطش را ترسیم کرده و پیش برده است.

 سؤال: شما گفتید مجاهدین از ابتدا تا همین امروز برای رهایی ایران و ایرانی نقش‌آفرینی کردند، سؤالی بعدی من راجع به همین طرح است. شما به ما بگویید این طرح که مجاهدین برای آن تلاش می‌کنند چه خصوصیاتی، چه اجزایی و چه مشخصاتی دارد؟

احسان امین‌الرعایا: این شرایطی را که گفتم رهبر مقاومت ایران ترسیم کرده مستقیماًً رو در روی عوامل اسیر کننده جامعه ایران است؛ آن غل و زنجیرهایی که بسته شده به دست و پای مردم ایران و البته به دلهایشان، هم در عرصه اقتصادی و تولیدی و هم به‌خصوص در عرصه سیاسی، فرهنگی و دینی و در روابط انسانی و اجتماعی. برای رهایی از این اسارتها مسعود رجوی خطوطی را کشف کرده؛ نه تنها کشف کرده بلکه با یک مبارزه بی‌امان برای برآورده کردن آنها فعالیت، هدایت و رهبری کرده است. این موارد را در چند پهنه و زمینه به اختصار می‌گویم:

در صحنه نبرد رو در رو با رژیم، عبارت است از استراتژی جنگ آزادیبخش که پاسخ اختناق و سرکوب ضدبشری حاکم است. این را ما در ارتش آزادیبخش ملی، و الآن در کانونهای شورشی متبلور می‌بینیم.

اما در پهنه سیاسی آن را در برپایی یک جایگزین سیاسی و دموکراتیک می‌بینیم. به عبارت دیگر در میدان سیاست مردم و مقاومت ایران چگونه خودشان را بارز ‌می‌کنند. این جایگزین پاسخ به همین سؤال است.

پهنه دیگر، رویارویی با اسلام ارتجاعی و ولایت فقیهی است که یک ابزار مهم برای به بند کشیدن جامعه بوده و هست. در این زمینه مسعود رجوی مبارزه و کوشش دامنه‌داری را برای ایجاد یک آنتی‌تز در برابر دیانت سرکوبگر و فریبکار رژیم بر اساس اسلام دمکراتیک؛ اسلامی بر اساس حقیقت اسلام، بر اساس آزادی و البته بر اساس نفی ستم و استثمار به پیش برده و رهبری کرده است.

و بالاخره چهارمین پهنه، عرصه خیلی مهم دیگری است که به بعد انسانی اندیشه و حرکت و مبارزه مجاهدین مربوط می‌شود. در اینجا مسعود رجوی دست گذاشته‌اند روی یک دینامیزم خیلی مهم اسارت انسان و جامعه انسانی؛ که آن جنسیت زدگی است. ایشان این را مطرح کردند و رویش دست گذاشتند؛ به این معنا که مبارزه برای آزادی و نبرد برای کنار زدن و نفی استثمار، ضرورتاًً باید با نفی جنیسیت‌زدگی توأم باشد؛ و این یک شرط اساسی برای رهایی است.



سؤال: گفتید که مبارزه مجاهدین یک بعد انسانی دارد و به‌طور اکید این بعد انسانی مورد توجه قرار می‌گیرد. شما در رابطه با همین بعد انسانی که فکر می‌کنم سؤال خیلی از بینندگانمان هم هست توضیح بیشتری بدهید.

احسان امین‌الرعایا: ببینید آنچه که پیش روی ماست، آنچه که مقصد ماست، آزادی حقیقی انسان و جامعه انسانی است. این هدف ماست این چیزی هست که پیش روی خودمان داریم. بر این اساس، مبارزه برای واژگونی نظام اسبتدادی، اگر‌چه لازم است اما کافی نیست. شما نمی‌توانید بدون کنار زدن بهره‌کشی و غارت دسترنج مردم از سوی سرمایه‌دار، به آزادی حقیقی مردم برسید؛ حتی اگر بساط نظام استبدادی را جمع کنید باز هم اختناق، آزادی‌کشی و خودکامگی را تولید می‌کند؛ برای این‌که خودش را حفاظت کند. تا اینجا من حرف جدیدی نزده‌ام. حرف جدیدی مجاهدین نزده‌اند. تا اینجا امر روشنی است، آن حرف جدید مجاهدین چیزی است که الآن می‌خواهم کمی توضیح بدهم. در این نقطه همان ایده رهائی‌بخش رهبر مقاومت وارد می‌شود که در سؤال قبلی به آن اشاره کردم. مناسبات انسان‌ها باید از زنجیر جنسیت‌گرایی و جنسیت‌زدگی هم آزاد شود. شما حتی اگر بتوانید مالکیت ابزار تولید را حذف کنید و کنار بزنید، حتی اگر بتوانید مصادره خصوصی محصول کار جمعی را متوقف و حذف کنید، باز می‌بینید زنجیرهای محکمی به دست و پا و ذهن انسانها و پیچیده است که همان جنسیت‌گرایی و جنسیت‌زدگی است.

این زنجیرها، ساخته و پرداخته تاریخ بهره‌کشی و طبقات است. باید اشاره کنم که مفهوم جنسیت متفاوت است با طبیعت انسان، متفاوت است با زن یا مرد بودن؛ این چیزی است که باعث می‌شود مرد شخصیت خودش را در گرو مالکیت زن ببیند. در نقطه مقابل زن هستی خودش را این‌طور می‌بیند که تحت مالکیت باشد. البته این تصور کاذب است. یک از خود بیگانگی و دور شدن از بعد حقیقی انسان و اصل انسانی است؛ و به همین دلیل باید کنار زده شود. چالش بغرنج دیگری که در مناسبات انسانها وجود دارد، جاه‌طلبی و زیاده‌خواهی است که ویرانگر است، زیرا در مناسبات آدم‌ها، فرد برای این‌که قدرت خودش را تثبیت کند و افزایش دهد، دیگران را حذف و تحقیر کرده و حقوق آنها را ضایع می‌کند و نادیده می‌گیرد. این هم باید کنار گذاشته شود. بدون مبارزه با این نیروهای اسیر کننده شما نمی‌توانید مسأله قدرت سیاسی را حل کنید. شما نمی‌توانید سلسله مراتبی داشته باشید عاری از انحصارطلبی و فساد. نمی‌توانید مشارکت واقعی مردم را فراهم کنید. البته همه اینها مربوط به یک فرض ذهنی است که بشود رژیم را سرنگون کرد.

حرف مجاهدین متفاوت است حرف مجاهدین این است که بدون نفی جنسیت‌زدگی، بدون نفی استثمار، مبارزه برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه متصور نیست. شما می‌توانید بسیار با این رژیم مخالف و از آن منزجر باشید اما به‌محض این‌که وارد مبارزه برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه می‌شوید در اینجا ضرورتاًً باید به این میدانی که اشاره کردم، وارد شوید.

سؤال: در مورد آلترناتیو و بدیل سیاسی، آیا منظور شما ائتلاف دمکراتیکی است که در شورای ملی مقاومت تجسم پیدا کرده؟ در ضمن گفتید این جایگزین به پیچیدگیهای میدان سیاست جواب می‌دهد منظورتان چیست؟ اگر امکان دارد در این مورد بیشتر توضیح دهید و بگویید یعنی چه؟‌

احسان امین‌الرعایا: ائتلاف دموکراتیک و شورای ملی مقاومت دیرپاترین ائتلاف تاریخ معاصر ایران و البته هم‌چنان که اشاره کردید تجلی مادی ایده آلترناتیو است. آنچه حول این موضوع در چند دهه اخیر به وسیله مجاهدین خلق رشد داده شده و ارائه داده شده، فراتر از این است. منظورم این است که مجاهدین در این چند دهه با نبردهای خودشان و با آنچه که در صحنه سیاسی و بین‌المللی کرده و می‌کنند، یک امر واحد را دنبال می‌کنند و آن این است که در ذهنیت جامعه ایران، در باورها و اعتقادات مردم، این موضوع را بارور کنند که دسترسی به آزادی ممکن است و برای آن، یک آلترناتیو و یک جنبش سازمان‌یافته وجود دارد. این چیزی است که البته فقط در ذهنیتها و در اعتقاد‌ها محدود و متوقف نشده و نمی‌شود، بلکه همراه با خودش یک نسل رزمنده را پرورش داده و پرورش می‌دهد. این نسل همان نیروی قیام است. حال از این منظر اگر برگردیم به تاریخچه مجاهدین نگاه کنیم، این مضمون را در همه کارهای بزرگ مجاهدین می‌توانیم ببینیم؛ مثلاً در تأسیس ارتش آزادیبخش، در پایداری اشرف، در امر رهایی زنان، در رهبری زنان، این مضمون واحد دیده می‌شود. چه مضمونی؟ این‌که آلترناتیو را در عین و ذهن جامعه تقویت کند و به‌خصوص نیروهای رزم‌آور و آگاه را سوق بدهد به میدان مبارزه با رژیم.

این حرکت‌ها که اشاره کردم، پروژه‌های خیلی بزرگش را که نام بردم، دائماً الهام‌ها و الگوهای رهایی‌بخشی را برای انقلاب و مقاومت کردن ساطع می‌کند و در نتیجه اثرات جدی داشته و دارد زیرا دائماً دارد به زن ایرانی و به جوان ایرانی می‌گوید که تو می‌توانی پرچمدار باشی، می‌توانی آزادکننده باشی، می‌توانی تعیین‌کننده باشی. این الهام‌ها را دائماً ساطع می‌کند. این‌که ما می‌بینیم به‌عنوان مثال اعتراض به گرانی، یک اعتراض ساده بر سر یک مسأله ساده صنفی در مدت کوتاهی به سرعت راه می‌برد به شعارهای خیلی خیلی سیاسی، به شعارهای مرگ بر دیکتاتور [که در ماههای گذشته بارها و بارها شاهدش بودیم]، این یک امر خلق الساعه نیست که همین طوری خودبخودی شکل گرفته باشد، پیشینه‌ و زمینه‌هایی دارد. یک پروسه، این را بتدریج در ذهنیت جامعه ایجاد کرده، غنی و بارور کرده و محصول نهایی‌اش را در صحنه قیام‌ها می‌بینیم که در واقع محصول کنش و واکنش و پایداری همین آلترناتیو است. اشرف که ده سال پایداری کرد، هدفش بسیار فراتر از این بود که از جانها و اموال مجاهدین حفاظت کند. پایداری ده‌ ساله اشرف برای این بود که ذهنیت و ارادهٔ مقاومت، آزادی، شورش و قیام را در دل جامعه ایران تقویت کند؛ و همین کار را توانست بکند. در این زمینه بسیار موفق بود.

سؤال شما بخش دومی هم داشت. در مورد نسبت مجاهدین با میدان سیاست؛ منظورم این است که مجاهدین فقط یک نیروی جان برکف و رزم آور نبوده و نیستند، بلکه نشان دادند که فراتر از این هستند اگر‌چه در این میدان، در فداکاری و رزمندگی از صحنه نبرد رو در رو با رژیم تا زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌ها و سالن‌های قتل‌عام، همه نوع فداکاری کردند [که در تاریخ این جنبش ثبت شده و بسیاری از آن خبر دارند] اما فراتر از آن نشان دادند که در ماقبل سیاست نایستاده‌اند. در پیچیده‌ترین و حادترین عبور سیاسی در مقابل حریفان خودشان و مشخصاً در مقابل رژیم، توانسته‌اند آنها را بارها پس زده و به عقب‌نشینی وادار نموده و بن‌بست‌های جدی گریبان‌گیر آنها کنند. یادآوری می‌کنم که در دوره ۲سال و چند ماهه ابتدای حاکمیت خمینی، یعنی از بهمن ۵۷تا قیام ۳۰خرداد، مجاهدین توانستند در صحنه سیاسی بارها شخص خمینی را به بن‌بست بکشانند، بارها طعم شکست را به او بچشانند؛ مشخصاً در آخر این دوره دیدیم که جلوی چشم خمینی نظام سیاسی‌اش را شقه کردند.

این مثال مربوط به سالهای خیلی دور است، در سالهای اخیر هم در این زمینه تجربه کم نبوده؛ من به دو نمونه‌اش به اختصار اشاره می‌کنم.

یکی از آنها ماجرای خروج مجاهدین از اشرف است، عبور مجاهدین از اشرف به لیبرتی و بعد خروج آنان از عراق است. در آن ماجرا می‌دانید که علاوه بر دولت دست‌نشانده آخوندها در عراق، دولت آمریکا، سازمان ملل و در مرحله بعد دولت آلبانی، به‌طور مستقیم در گیر بودند. در آن دوره، عبور از اشرف به لیبرتی، و بعد انتقال چند هزار عضو مجاهدین به خارج از عراق و عمدتاً به آلبانی، امری بسیار خطیر و پر تنش بود. این دوره را ـ با همه ترتیبات پیچیده‌اش، با همه مذاکرات دشوار و بغرنج، با آن تنگناهای سیاسی که به‌طور طبیعی درگیری چند ‌دولت در چنین ماجرایی را ایجاب می‌کند ـ رئیس‌جمهور برگزیدهٔ مقاومت، خانم مریم رجوی با شایستگی تمام، با اقتدار سیاسی تمام، صددرصد به سود مقاومت رهبری کرده و به یک فرجام شایسته و پیروزمند رساندند.

نمونه دیگر باز هم تحت رهبری خانم رجوی، شکل دادن به جبهه‌یی است از نمایندگان پارلمانها و شخصیت‌های متنفذ سیاسی در جهان غرب؛ به‌خصوص در آمریکا به حمایت از مقاومت ایران و علیه رژیم. در این زمینه شاهد بودیم و هستیم که چطور رژیم را در تنگنا قرار داد و دشواریهای سیاسی‌اش را به شدت افزایش داد.