حکومت آخوندها طی چهار دهه، مشکلات انبوه خارجی خود را با دمیدن در شیپور جنگ و صدور تروریسم و البته مذاکره و بده بستانهای پشت پرده، حل و فصل کرده است.
عمق استراتژیک را دقیقا به این دلیل در سوریه و لبنان و عراق و سایر کشورها علم کردهاند تا هر وقت نتوانستند بر سر میز مذاکره به نتایج مطلوب برسند، از طریق مزدوران اجیر شدۀ خود، آن روی دیگر سکه را به طرف مقابل نشان دهند و امورات خود را با قلدری به پیش ببرند. نوعی باجگیری سیستماتیک که اولین قربانی آن ملت ایران بوده است.
خروج یک طرفۀ دولت آمریکا از برجام و اعمال شدید تحریمها و بایکوتهای نفتی و بانکی از یک سو و اعزام ناوهای جنگی و بمبافکنها و جنگندههای فوق پیشرفته به منطقه از سوی دیگر، کابوس دهشتناکی را برای رژیم رقم زده که تا کنون بنا به اظهارات خود مقامات حکومت، بیسابقه بوده است.
در این شرایط سه راه متصور است:
یک: حکومت در همین حالت و به شکل روزمرگی دست به عصا ادامه میدهد تا به مصداق از «این ستون به آن ستون فرج است»، «دستی از غیب به درآید و کاری بکند». امیدوار است تا آقای ترامپ انتخابات آینده ریاست جمهوری را به رقبا ببازد و تحریمها و بایکوتها هم با سلام و صلوات رنگ ببازنند و بروند پی کارشان تا حضرات همچنان به تاخت و تاز و کشتار و خونریزی در ایران و اقصی نقاط عالم ادامه بدهند. اختلاس کنند و با تاسی به فرمایشات جناب رهبر معظم بر دزدیهای نجومی چشم فرو بندند و آنها را حتی «کش» هم ندهند.
دقیقا به همین دلیل است که مزدورانش را از ترس قیامهایی نظیر سال نود و شش، بیشتر از همیشه و با القاب و عناوین مضحک، گله وار راهی خیابانها کرده و سرکوب شدیدتر را خصوصا در قبال زنانِ ستمدیده ایران در دستور کار قرار داده است تا به خیال خود این موج را از سر بگذراند.
دو: راه مذاکره را در پیش بگیرد.
موجودی را در نظر بگیرید که با وجود گرسنگی شدید و ضعف فراوان، به علت فوقالعاده داغ و تلخ بودن غذا، نمیتواند به آن نزدیک بشود. آخوندها و در راس آنها علی خامنهای در چنین وضعیتی قرار دارند. آنها به خوبی میدانند که تفاوت این نوع مذاکره با تمامی مذاکراتی که رژیم طی چهل سال گذشته با طرفهای خارجی انجام داده است، از زمین تا آسمان است.
نگاهی به دوازده بند شرایط مذاکره که از طرف وزارت خارجه آمریکا اعلام شده است، نشان میدهد که نشستن بر سر میز مذاکرهای با این شرایط، یعنی آخوندها باید جل و پلاسشان را برای همیشه از ایران جمع کنند و بروند.
شرایطی از قبیل: اعلام کلیه جزئیات ابعاد نظامی برنامه هستهای به آژانس بینالمللی انرژی اتمی، توقف کامل غنیسازی و بستن راکتور آب سنگین، اجازه بازرسی بدون محدودیت از همه مراکز و تاسیسات در سراسر کشور، توقف برنامه موشکی بالستیک، دست برداشتن از حمایت گروههای تروریستی در منطقه خاورمیانه و مخصوصا در لبنان و فلسطین و عراق و عدم حمایت نظامی از حوثی ها در یمن، خروج کامل از سوریه، عدم حمایت از طالبان و القاعده، جمع کردن نیروهای سپاه قدس از سراسر جهان و عدم تهدید همسایگان و اسرائیل به پرتاب موشک و نابودی.
هم آقای ترامپ و هم آقای پمپئو بارها به طور ضمنی به وضعیت حقوق بشر در ایران نیز اشاره کردهاند و سرکوب مردم ایران و خصوصا زنان را به شدت محکوم نموده اند.
اگر شرایط اعلام شدۀ مذکور جهت مذاکره به دلخواه حکومت تعدیل نشود، آیا خامنهای فرمان مذاکره را صادر خواهد کرد؟
پاسخ البته منفی است. به این دلیل که اینجا صحبت بین مرگ و خودکشی است. فرض محال که محال نیست. بیائید فرض کنیم حکومت صدور تروریسم را به طور کامل متوقف کرده است. سپاه تروریستی قدس را به این دلیل که دیگر ماموریتی برای آنها ندارد برای کشاورزی و بیل زدن به روستاها اعزام کرده است. بلندپروازیهای هستیاش را یکجا دفن کرده و فاتحهاش را هم خوانده است. موشکهای بالستیک و کشتار جمعی را نابود کرده و دست دوستی به سوی تمامی کشورهای منطقه دراز کرده است. گروههای مزدوران مسلحش را در لبنان و عراق و سوریه و یمن و افغانستان منحل کرده و یا حداقل جیره و مواجبشان را قطع کرده است.
خب با این شرایط چه تصویری از ام القرای اسلام و مسلمین در اذهان نقش خواهد بست؟!. تبدیل می شود به همان «شیر بی یال و دم و اشکم» داستانِ مولانا و در آن صورت افعی بدون نیش و زهر از نظر اذیت و آزار چه تفاوتی جز در شکل ظاهر با کِرم باغچه خواهد داشت؟
خامنهای دقیقا بر همین اساس است که میگوید مذاکره در این شرایط «سم مضاعف» است. میداند که جام زهرهای قبلی اگر قسمتی از پیکر حکومت را از کار انداخته و یا نهایتا اندکی فلج نموده، این «سم مضاعف» بدجوری خانمان بر باد ده و کشنده است. به همین دلیل تغییرات اساسی و ریشهای را که بر اثر پذیرش شرایط مذکور به وقوع خواهند پیوست نمیپذیرد و «تغییر رفتار» را به «تغییر رژیم» تعبیر میکند.
اینکه چرا از سفر قریبالوقوع آقای هایکو ماس وزیر امور خارجه آلمان و آقای شینزو آبه نخست وزیر ژاپن به ایران برای گفتگو و مذاکره استقبال میکند تنها به این دلیل است که تصور میکند شاید بتواند با کمک آنها شرایط دوازده گانه و حکومت بر باد ده را به گونهای تعدیل نموده و کم اثر نماید که بشود با آن کنار آمد. طوری که «نه سیخ بسوزد و نه کباب».
سه: حکومت گزینه جنگ را در دستور کار قرار بدهد.
سالها پیش یکی از اعضای مقاومت به طور اتفاقی وزیر امور خارجه کشوری که در آن ساکن بوده را در خیابان میبیند. از فرصت استفاده کرده و اعتراض خود را نسبت به چشمپوشیها و زد و بندهای پشت پرده با رژیم اعلام میکند و از او میپرسد که چرا شما در مقابل چنین حکومتی اینگونه غیر مسئولانه (منفعلانه) رفتار می نمائید. جناب وزیر پاسخ میدهد که ما هم از این حکومت شناخت کاملی داریم اما ضربالمثلی داریم که میگوید گربه را هیچوقت در گوشه دیوار محبوس نکنید چون خطرناک خواهد شد و به شما چنگ خواهد زد! از همین رو سعی میکنیم که با آنها کج دار و مریز رفتار کنیم.
امروز آن گربه (بلانسبت همه گربهها) نه تنها در گوشۀ دیوار به دام افتاده، بلکه گلویش را هم گرفته اند و می فشارند. نه تنها از چنگ و دندان خبری نیست که رهبر نظام صریحا در سخنرانی بیست و چهارم اردیبهشت اعلام کرد: «جنگ نخواهد شد».
سه شنبه گذشته چهاردهم خرداد نیز وقتی بر سر گور خمینی سخنرانی میکرد، بادمجان دور قاب چینها شروع به دادن شعار «نبرد با آمریکا» کردند که او بلافاصله گفت: «فعلا بحث نبرد را نمیکنیم، بلکه بحث مقاومت است». یعنی «اسبسواری پیشکش، قاچ زین را باید چسبید».
خامنهای و سایر آخوندها و پاسدار لمپنهای لاف و گزاف گویش به خوبی میدانند که اینبار به زمین سفت برخورد کردهاند. اگر به چهار فروند نفتکش در آبهای امارات آسیب جزئی وارد آوردند دلیلش فقط راه انداختن امواج تبلیغاتی جهت وارد کردن شوک به بازار جهانی نفت و رساندن قیمت هر بشکه به چند برابر قیمت حاضر بوده است تا از اینطریق تمامی فشارها و انتفادات را به سمت و سوی دولت آمریکا روانه نمایند که تیرشان به سنگ خورد.
آنها از عواقب جنگ و خطرات آن برای نابودی حکومت و ضربات مرگباری که حتی بدون رویت دشمن متحمل خواهند شد اطلاع کامل دارند. حکومتی که حتی دو سه سال آخر جنگ با عراق با مشکل کمبود نیرو و فرار سربازان مواجه بود، امروز و در شرایطی که ملت و مقاومت ایران مترصد وارد آوردن ضربۀ نهایی بر پیکرۀ رو به اضمحلال آن هستند، بیش از همیشه بر میزان تنفر مردم ایران نسبت به بالا تا پائین نظام آگاه است و علاوه بر اینکه میداند در مقابل قدرتمندترین ارتش جهان هیچ شانسی ندارد، قیام مردم ایران را در این شرایط کابوسی میداند که به سرنگونی منجر خواهد شد. بنابراین حتی الامکان از ورود به جنگ با توجه به اینکه بازندۀ اصلی آن خواهد بود امتناع خواهد ورزید.
با این اوصاف رژیم در بنبست مرگباری گیر افتاده است. نه می تواند شرایط مذاکره را بپذیرد و نه می تواند برای عبور از بحرانی که به آن دچار شده، وارد جنگ شود. تحریمها همچنان ادامه دارند. شرکت صنایع پتروشیمی خلیج فارس وابسته به قرارگاه سپاه موسوم به خاتم الانبیاء که روز گذشته از طرف وزارت خزانه داری امریکا اعلام شد (در بر گیرنده سی و نه شرکت و نهاد)، پنجاه درصد کل درآمد حاصله از صادرات محصولات پتروشیمی را که به جیب پاسداران جنایتکار خامنهای ریخته می شد، دود کرد و به هوا برد.
جانور وحشی در گوشۀ دیوار گیر افتاده است. توان و جسارت جنگ ندارد و تنها شرط زنده ماندن برای او، چشم پوشی از دندانهای تیز آدمخوار و چنگالهای جنایتکارانه اش می باشد. نه جنگ و نه مذاکره بنبستی است که نهایتا به سرنگونی راه خواهد برد.
عمق استراتژیک را دقیقا به این دلیل در سوریه و لبنان و عراق و سایر کشورها علم کردهاند تا هر وقت نتوانستند بر سر میز مذاکره به نتایج مطلوب برسند، از طریق مزدوران اجیر شدۀ خود، آن روی دیگر سکه را به طرف مقابل نشان دهند و امورات خود را با قلدری به پیش ببرند. نوعی باجگیری سیستماتیک که اولین قربانی آن ملت ایران بوده است.
خروج یک طرفۀ دولت آمریکا از برجام و اعمال شدید تحریمها و بایکوتهای نفتی و بانکی از یک سو و اعزام ناوهای جنگی و بمبافکنها و جنگندههای فوق پیشرفته به منطقه از سوی دیگر، کابوس دهشتناکی را برای رژیم رقم زده که تا کنون بنا به اظهارات خود مقامات حکومت، بیسابقه بوده است.
در این شرایط سه راه متصور است:
یک: حکومت در همین حالت و به شکل روزمرگی دست به عصا ادامه میدهد تا به مصداق از «این ستون به آن ستون فرج است»، «دستی از غیب به درآید و کاری بکند». امیدوار است تا آقای ترامپ انتخابات آینده ریاست جمهوری را به رقبا ببازد و تحریمها و بایکوتها هم با سلام و صلوات رنگ ببازنند و بروند پی کارشان تا حضرات همچنان به تاخت و تاز و کشتار و خونریزی در ایران و اقصی نقاط عالم ادامه بدهند. اختلاس کنند و با تاسی به فرمایشات جناب رهبر معظم بر دزدیهای نجومی چشم فرو بندند و آنها را حتی «کش» هم ندهند.
دقیقا به همین دلیل است که مزدورانش را از ترس قیامهایی نظیر سال نود و شش، بیشتر از همیشه و با القاب و عناوین مضحک، گله وار راهی خیابانها کرده و سرکوب شدیدتر را خصوصا در قبال زنانِ ستمدیده ایران در دستور کار قرار داده است تا به خیال خود این موج را از سر بگذراند.
دو: راه مذاکره را در پیش بگیرد.
موجودی را در نظر بگیرید که با وجود گرسنگی شدید و ضعف فراوان، به علت فوقالعاده داغ و تلخ بودن غذا، نمیتواند به آن نزدیک بشود. آخوندها و در راس آنها علی خامنهای در چنین وضعیتی قرار دارند. آنها به خوبی میدانند که تفاوت این نوع مذاکره با تمامی مذاکراتی که رژیم طی چهل سال گذشته با طرفهای خارجی انجام داده است، از زمین تا آسمان است.
نگاهی به دوازده بند شرایط مذاکره که از طرف وزارت خارجه آمریکا اعلام شده است، نشان میدهد که نشستن بر سر میز مذاکرهای با این شرایط، یعنی آخوندها باید جل و پلاسشان را برای همیشه از ایران جمع کنند و بروند.
شرایطی از قبیل: اعلام کلیه جزئیات ابعاد نظامی برنامه هستهای به آژانس بینالمللی انرژی اتمی، توقف کامل غنیسازی و بستن راکتور آب سنگین، اجازه بازرسی بدون محدودیت از همه مراکز و تاسیسات در سراسر کشور، توقف برنامه موشکی بالستیک، دست برداشتن از حمایت گروههای تروریستی در منطقه خاورمیانه و مخصوصا در لبنان و فلسطین و عراق و عدم حمایت نظامی از حوثی ها در یمن، خروج کامل از سوریه، عدم حمایت از طالبان و القاعده، جمع کردن نیروهای سپاه قدس از سراسر جهان و عدم تهدید همسایگان و اسرائیل به پرتاب موشک و نابودی.
هم آقای ترامپ و هم آقای پمپئو بارها به طور ضمنی به وضعیت حقوق بشر در ایران نیز اشاره کردهاند و سرکوب مردم ایران و خصوصا زنان را به شدت محکوم نموده اند.
اگر شرایط اعلام شدۀ مذکور جهت مذاکره به دلخواه حکومت تعدیل نشود، آیا خامنهای فرمان مذاکره را صادر خواهد کرد؟
پاسخ البته منفی است. به این دلیل که اینجا صحبت بین مرگ و خودکشی است. فرض محال که محال نیست. بیائید فرض کنیم حکومت صدور تروریسم را به طور کامل متوقف کرده است. سپاه تروریستی قدس را به این دلیل که دیگر ماموریتی برای آنها ندارد برای کشاورزی و بیل زدن به روستاها اعزام کرده است. بلندپروازیهای هستیاش را یکجا دفن کرده و فاتحهاش را هم خوانده است. موشکهای بالستیک و کشتار جمعی را نابود کرده و دست دوستی به سوی تمامی کشورهای منطقه دراز کرده است. گروههای مزدوران مسلحش را در لبنان و عراق و سوریه و یمن و افغانستان منحل کرده و یا حداقل جیره و مواجبشان را قطع کرده است.
خب با این شرایط چه تصویری از ام القرای اسلام و مسلمین در اذهان نقش خواهد بست؟!. تبدیل می شود به همان «شیر بی یال و دم و اشکم» داستانِ مولانا و در آن صورت افعی بدون نیش و زهر از نظر اذیت و آزار چه تفاوتی جز در شکل ظاهر با کِرم باغچه خواهد داشت؟
خامنهای دقیقا بر همین اساس است که میگوید مذاکره در این شرایط «سم مضاعف» است. میداند که جام زهرهای قبلی اگر قسمتی از پیکر حکومت را از کار انداخته و یا نهایتا اندکی فلج نموده، این «سم مضاعف» بدجوری خانمان بر باد ده و کشنده است. به همین دلیل تغییرات اساسی و ریشهای را که بر اثر پذیرش شرایط مذکور به وقوع خواهند پیوست نمیپذیرد و «تغییر رفتار» را به «تغییر رژیم» تعبیر میکند.
اینکه چرا از سفر قریبالوقوع آقای هایکو ماس وزیر امور خارجه آلمان و آقای شینزو آبه نخست وزیر ژاپن به ایران برای گفتگو و مذاکره استقبال میکند تنها به این دلیل است که تصور میکند شاید بتواند با کمک آنها شرایط دوازده گانه و حکومت بر باد ده را به گونهای تعدیل نموده و کم اثر نماید که بشود با آن کنار آمد. طوری که «نه سیخ بسوزد و نه کباب».
سه: حکومت گزینه جنگ را در دستور کار قرار بدهد.
سالها پیش یکی از اعضای مقاومت به طور اتفاقی وزیر امور خارجه کشوری که در آن ساکن بوده را در خیابان میبیند. از فرصت استفاده کرده و اعتراض خود را نسبت به چشمپوشیها و زد و بندهای پشت پرده با رژیم اعلام میکند و از او میپرسد که چرا شما در مقابل چنین حکومتی اینگونه غیر مسئولانه (منفعلانه) رفتار می نمائید. جناب وزیر پاسخ میدهد که ما هم از این حکومت شناخت کاملی داریم اما ضربالمثلی داریم که میگوید گربه را هیچوقت در گوشه دیوار محبوس نکنید چون خطرناک خواهد شد و به شما چنگ خواهد زد! از همین رو سعی میکنیم که با آنها کج دار و مریز رفتار کنیم.
امروز آن گربه (بلانسبت همه گربهها) نه تنها در گوشۀ دیوار به دام افتاده، بلکه گلویش را هم گرفته اند و می فشارند. نه تنها از چنگ و دندان خبری نیست که رهبر نظام صریحا در سخنرانی بیست و چهارم اردیبهشت اعلام کرد: «جنگ نخواهد شد».
سه شنبه گذشته چهاردهم خرداد نیز وقتی بر سر گور خمینی سخنرانی میکرد، بادمجان دور قاب چینها شروع به دادن شعار «نبرد با آمریکا» کردند که او بلافاصله گفت: «فعلا بحث نبرد را نمیکنیم، بلکه بحث مقاومت است». یعنی «اسبسواری پیشکش، قاچ زین را باید چسبید».
خامنهای و سایر آخوندها و پاسدار لمپنهای لاف و گزاف گویش به خوبی میدانند که اینبار به زمین سفت برخورد کردهاند. اگر به چهار فروند نفتکش در آبهای امارات آسیب جزئی وارد آوردند دلیلش فقط راه انداختن امواج تبلیغاتی جهت وارد کردن شوک به بازار جهانی نفت و رساندن قیمت هر بشکه به چند برابر قیمت حاضر بوده است تا از اینطریق تمامی فشارها و انتفادات را به سمت و سوی دولت آمریکا روانه نمایند که تیرشان به سنگ خورد.
آنها از عواقب جنگ و خطرات آن برای نابودی حکومت و ضربات مرگباری که حتی بدون رویت دشمن متحمل خواهند شد اطلاع کامل دارند. حکومتی که حتی دو سه سال آخر جنگ با عراق با مشکل کمبود نیرو و فرار سربازان مواجه بود، امروز و در شرایطی که ملت و مقاومت ایران مترصد وارد آوردن ضربۀ نهایی بر پیکرۀ رو به اضمحلال آن هستند، بیش از همیشه بر میزان تنفر مردم ایران نسبت به بالا تا پائین نظام آگاه است و علاوه بر اینکه میداند در مقابل قدرتمندترین ارتش جهان هیچ شانسی ندارد، قیام مردم ایران را در این شرایط کابوسی میداند که به سرنگونی منجر خواهد شد. بنابراین حتی الامکان از ورود به جنگ با توجه به اینکه بازندۀ اصلی آن خواهد بود امتناع خواهد ورزید.
با این اوصاف رژیم در بنبست مرگباری گیر افتاده است. نه می تواند شرایط مذاکره را بپذیرد و نه می تواند برای عبور از بحرانی که به آن دچار شده، وارد جنگ شود. تحریمها همچنان ادامه دارند. شرکت صنایع پتروشیمی خلیج فارس وابسته به قرارگاه سپاه موسوم به خاتم الانبیاء که روز گذشته از طرف وزارت خزانه داری امریکا اعلام شد (در بر گیرنده سی و نه شرکت و نهاد)، پنجاه درصد کل درآمد حاصله از صادرات محصولات پتروشیمی را که به جیب پاسداران جنایتکار خامنهای ریخته می شد، دود کرد و به هوا برد.
جانور وحشی در گوشۀ دیوار گیر افتاده است. توان و جسارت جنگ ندارد و تنها شرط زنده ماندن برای او، چشم پوشی از دندانهای تیز آدمخوار و چنگالهای جنایتکارانه اش می باشد. نه جنگ و نه مذاکره بنبستی است که نهایتا به سرنگونی راه خواهد برد.